تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کشیدن غذا در ظرف برای میل کردن Let it cool down before dishing up the pudding.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سبزی Wash the herbs, then chop them.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

منظم شده - مرتب شده "The books on the shelf are ordered by author's last name. " ( کتاب های روی قفسه بر اساس نام خانوادگی نویسنده مرتب شده اند. ) ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با نظم

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماهیتابه Pour some cream into the pan.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

کاسه Pour some milk into a bowl and stir in some sugar.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرما در حالت اسم Reduce the heat and simmer the soup for 15 minutes.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاهش دادن Reduce the heat and simmer the soup for 15 minutes.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پودر کردن یا آسیاب کردن "I like to grind my own coffee beans. " ( من دوست دارم دانه های قهوه ام را خودم آسیاب کنم. ) "The machine can grind the s ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریز خرد کردن تقریباً معادل crush در آشپزی که به معنای له کردن است "You need to mince the garlic very finely. " ( باید سیر را خیلی ریز خرد کنی. ) ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرو کردن - سرو شدن "Serve with mashed potatoes and green beans. " ( با پوره سیب زمینی و لوبیا سبز سرو شود. ) "Serve hot. " ( داغ سرو شود. )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فلفل تند قرمز که نوعی ادویه محسوب می شود در آشپزی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ادویه � spices ( chilli, turmeric, black pepper, salt )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

�کافی بودن برای� یا �سرو کردن برای� این فعل یک اصطلاح رایج در دستورالعمل های آشپزی ( دستور پخت ) است. "This recipe serves 2. " ( این دستور پخت ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

آرام جوشیدن - دم کشیدن مثلاً غذا رو بذاریم توی ظرف به مدت یک ساعت دم بکشه فعل simmer به معنای "آرام جوشیدن" یا "ملایم پختن" یک غذا در مایع است. ای ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فشردن مثلاً لیمو به داخل غذا "He squeezed the lemon to get the juice out. " ( او لیمو را فشرد تا آبش را بگیرد. ) "Don't squeeze the toothpaste f ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

Pour: ریختن مثلاً یک مایع به درون یک ظرف "Please pour some water into this glass. " ( لطفاً مقداری آب در این لیوان بریز. ) "He poured a cup of te ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Stir In: اضافه کردن و هم زدن فعل عبارتی stir in به معنای "اضافه کردن یک ماده جدید به مخلوط و هم زدن آن" است. تمرکز این عبارت بر روی ماده ای است که ب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هم زدن با قاشق "Please stir the soup every few minutes. " ( لطفاً هر چند دقیقه سوپ را هم بزن. ) "He stirred his coffee with a spoon. " ( او قهوه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

له کردن مثلاً سیر یا سایر ملزومات آشپزی "First, crush two cloves of garlic. " ( اول، دو حبه سیر را له کن. ) "Use a food processor to crush the bi ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دستورالعمل پخت غذا

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طوطی a tin of tomato یک قوطی رب گوجه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حبه مثلاً حبه سیر garlic clove

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

خورشت یا آبگوشت: این رایج ترین معنای stew است و به غذایی اشاره دارد که در آن گوشت و/یا سبزیجات به آرامی و برای مدت طولانی در مایع پخته می شوند. "We ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تزریق کننده یا در زبان فارسی خودمون واژه معادلش انژکتور

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Dish Up: به معنای سرو کردن غذا ( Literal ) - غذا کشیدن در ظرف I'm going to dish up the food onto a plate. "من می خواهم غذا را در بشقاب بکشم. " " ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هم زدن با قاشق Warm up the milk and stir in some chocolate.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریز ریز کردن He chopped up the onion for the pie.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرم شدن "I need to warm up my hands; they are freezing. " ( باید دست هایم را گرم کنم؛ یخ زده اند. ) "The food will warm up in the microwave. " ( ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خنک شدن یا خنک کردن مثلاً نوشیدنی یا غذا که خیلی داغه "The food is cooling down. " ( غذا دارد خنک می شود. ) "I want to cool down the food. " ( م ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوپ She's heating up the soup.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کیک پختن این فعل معمولاً برای پختن غذاهایی مانند نان، کیک، کلوچه و شیرینی جات در فر استفاده می شود. ویژگی اصلی bake این است که غذا با حرارت خشک و به ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Roast به معنای "برشته کردن" یا "کباب کردن در فر" است. این روش پخت معمولاً برای گوشت یا سبزیجات در دمای بالا و بدون مایع استفاده می شود. I roasted ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به معنای "کباب کردن" یا "کباب پز کردن" غذا بر روی شعله مستقیم یا حرارت زیاد است. این فعل اغلب برای کباب کردن گوشت، سبزیجات یا ماهی استفاده می شود. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پلو مثل پلو ایرانی خودمون برنجی که با آب جوش پخته بشه I always boil the rice to make pilau. "We're having chicken pilau for dinner tonight. " ( ا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کتری آب جوش Could you boil the kettle? "Can you fill the kettle and turn it on?" ( می توانی کتری را پر کنی و روشنش کنی؟ )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب پز کردن - با آب "جوشاندن" یا "جوشیدن" "Please boil some water for the tea. " ( لطفاً مقداری آب برای چای بجوشان. ) "We boiled the eggs for five ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرخ کردن با روغن "to fry" refers to cooking on a high heat, usually with fat ( e. g. oil ) . "Do you want to fry an egg for breakfast?" ( می خواهی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیلاو یا همان پلوی برنج فارسی خودمان که از زبان انگلیسی وارد زبان فارسی شده

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

​۱​۱​۱. محیط و مکان ​این معنا به مکان، زمان و شرایطی اشاره دارد که یک رویداد یا داستان در آن اتفاق می افتد. ​"The restaurant has a beautiful settin ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

توجیه کردن This is not legitimate, and don't try to justify your mistakes. ( این مشروع نیست و سعی نکن اشتباهاتت را توجیه کنی. )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشروع در حالت صفت و مشروع کردن در حالت فعل

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تجویز کردن یا دادن دارو به بیمار ( داروسازی ) به معنای "تجویز کردن"، "دادن" یا "اِعمال کردن" یک دارو، درمان یا واکسن به بیمار است. این فعل اغلب برا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"تعریف کردن" یا "مشخص کردن" "How would you define the word 'success'?" ( چگونه کلمه �موفقیت� را تعریف می کنی؟ ) "The contract defines the terms o ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تعریف مثلاً وقتی معنای یه چیز رو داری تعریف می کنی یک چیز علمی و یا فنی و غیره

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آماده کردن "I prepared the vegetables earlier. " "من سبزیجات را قبلاً ( یا زودتر ) آماده کردم. " "to prep" یک شکل کوتاه و غیررسمی از فعل to prepa ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زودتر - Earlier به معنای "در یک زمان پیش از زمان حاضر" است. این کلمه فقط به زمان اتفاق افتادن یک عمل اشاره دارد I prepared the vegetables earlier. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"پوست کندن"، "پوست گرفتن" یا "جدا کردن لایه ی بیرونی" Could you peel the potatoes? "She peeled the potatoes for dinner. " ( او برای شام سیب زمینی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آجیل "to chop" means to cut food into smaller pieces, such as herbs and nuts.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سبزیجات "to chop" means to cut food into smaller pieces, such as herbs and nuts.