تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

The bus departs�at 6 o'clock. "اتوبوس راس ساعت 6 حرکت می کند. " The bus �leaves�at 6 o'clock. "اتوبوس در ساعت 6 عزیمت می کند. " "Leave" در موقعیت ه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حرکت کردن یا عزیمت کردن "Depart" رسمی تر از "leave" است و بیشتر در موقعیت های رسمی یا هنگام صحبت در مورد سفرهای برنامه ریزی شده ( مانند قطار، هواپیما ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

رفتن یا ترک کردن ( To go away from ) : این رایج ترین کاربرد "leave" در مکالمات روزمره است. مثال: "I have to leave now. " ( باید الان برم. مثال: "Sh ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برنامه زمانی "The bus timetable shows the next bus arrives at 10 AM. " ( برنامه زمانی اتوبوس نشان می دهد که اتوبوس بعدی ساعت 10 صبح می رسد. ) "My cl ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اگر چه مشابه Though "Although it was cold, we went swimming. " ( اگرچه هوا سرد بود، ما شنا کردیم. ) "Although he is shy, he is a good speaker. " ( ا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرد کردن Round your lips

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انگشت پا مثال: "I stubbed my toe. " ( انگشت پام خورد به یه چیزی. ) مثال: "My toes are cold. " ( انگشت های پام سرده. ) مثال: "He has a big toe. " ( ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

اگرچه مثال: "Though it's raining, I'm going for a walk. " ( اگرچه بارون میاد، دارم میرم قدم بزنم. ) مثال: "She's very smart, though a bit shy. " ( ا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درست کردن یا تعمیر کردن "I need to fix my car. " ( باید ماشینم رو درست کنم. ) یعنی ماشینم خراب شده و باید تعمیرش کنم. "Can you fix this toy?" ( می ت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ست کردن ، مرتب کردن یا آماده کردن یا گذاشتن یا قرار دادن "Let's set the table. " ( بیا میز رو ست کنیم. ) یعنی بشقاب ها، قاشق ها و. . . را روی میز بچ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

You’re all set! وقتی که کار کسی را تمام کرده اید یا خدمتی را ارائه داده اید. این رایج ترین کاربرد "You're all set!" در مکالمات روزمره است. این جمله ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معمولا برای انجام شدن یک کاری بعد از یک کار دیگر در گذشته میشه اینطوری ازش استفاده کرد "She finished her work, followed by took a break. " ( او کارش ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

و به دنبال آن . . . "We went out for coffee, followed by a walk in the park. " ( ما برای قهوه بیرون رفتیم، و به دنبال آن در پارک قدم زدیم. ) "First ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روشن کردن یا توضیح دادن چیزی که مبهم یا گیج کننده است Can you clarify what you meant by that?" ( می توانی توضیح دهی منظورت از آن حرف چه بود؟ ) "Let ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مطابقت دادن - مطابقت داشتن Match the pairs. جفت ها را با همدیگر مطابقت دهید "Your shoes don't match your outfit. " ( کفش های شما با لباستان مطابقت ند ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

تملک گرایانه - رفتار حسود مآبانه و خودخواهانه و تحت تملک خود درآوردانه "He's very possessive of his girlfriend. " ( او نسبت به دوست دخترش خیلی حسود ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چیز تحت تملک - دارایی "Her most prized possession is her grandmother's necklace. " ( با ارزش ترین دارایی او گردنبند مادربزرگش است. )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مالک چیزی بودن - داشتن "He possesses a large collection of rare coins. " ( او مجموعه بزرگی از سکه های کمیاب را دارا است. ) "The company possesses v ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در واقع، راستش "I thought he was angry, but actually, he was just tired. " ( فکر می کردم عصبانی است، اما در واقع فقط خسته بود. ) "She doesn't look l ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شناسایی ، مدرک شناسایی "Please show me your identification. " ( لطفاً مدرک شناسایی خود را به من نشان دهید. ) "We need proper identification to verif ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

تشخیص دادن، شناسایی کردن; "Can you identify the person in the photo?" ( آیا می توانید فرد موجود در عکس را شناسایی کنید؟ ) "The police are trying to ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عدد ۱۰۰: "One hundred people attended the conference. " ( صد نفر در کنفرانس شرکت کردند. ) "A hundred kids were playing in the park. " ( صد بچه در پ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرتب کردن Order the numbers from lowest to highest "Please order the books on the shelf. " ( لطفاً کتاب ها را روی قفسه مرتب کنید. ) سفارش دادن غذا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مخلوط کردن، ترکیب کردن، ادغام کردن "Let's combine our ideas and come up with a plan. " ( بیایید ایده هایمان را با هم ترکیب کنیم و یک برنامه ارائه دهی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دنبال کردن "The dog followed his owner everywhere. " ( سگ صاحبش را همه جا دنبال می کرد. )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تحویل دادن "The mail carrier will deliver the package today. " ( پستچی بسته را امروز تحویل خواهد داد. ) "They deliver pizza to my house. " ( آنها به ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فهمیدن "I didn't get the instructions. Can you repeat them?" ( دستورالعمل ها رو نفهمیدم. می تونی دوباره بگی؟ ) "He explained the plan, but I still d ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

تشدید شدن به سمت درگیری و بدتر شدن، افزایش تدریجی یا سریع یک وضعیت نامطلوب و منفی "The argument escalated quickly, and they started yelling. " ( بحث ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"De - escalation" به معنای "کاهش تنش" یا "آرام کردن اوضاع" "The police used de - escalation tactics to calm the crowd. " ( پلیس از تاکتیک های کاهش ت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترتیب In English - speaking countries, the order of our names is "name", "middle name" then "surname".

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

در حالی که The word "surname" is more common in the UK, whereas the word "last name" is more common in the US

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

با یک نام خاص شناخته شدن "He goes by the name 'Genius'. " ( او با نام "نابغه" شناخته می شود. ) "He goes by 'Mike'. " ( او با نام "مایک" شناخته می ش ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وسط * وسطی "The cat is in the middle of the room. " ( گربه در وسط اتاق است. ) "The middle child often feels overlooked. " ( فرزند وسطی اغلب احساس ن ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٣

دشوار، پیچیده ( Difficult or complicated ) : این رایج ترین معنی "tricky" در آمریکا است و به معنای چیزی است که آسان نیست و نیاز به دقت و مهارت دارد. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"مطمئن نبودن" "I'm unsure if I locked the door. " ( مطمئن نیستم که در را قفل کردم یا نه. ) "She was unsure of the answer. " ( او از جواب مطمئن نبود ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"هجی کردن" یا "نوشتن حروف یک کلمه به ترتیب صحیح" "How do you spell your name?" ( اسم شما چطور نوشته می شود؟ ) "Can you spell that word for me?" ( م ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

گفتن "Tell me your name. " ( اسمت را به من بگو. ) "She told him the truth. " ( او حقیقت را به او گفت. ) "Can you tell me the time?" ( می توانی ساعت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متعلق به کسی بودن "This book belongs to me. " ( این کتاب متعلق به من است. ) "Does this car belong to you?" ( آیا این ماشین متعلق به شماست؟ ) "The h ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شخص دیگری: Is there someone else I can talk to? آیا کسی دیگری هست که بتوانم با او صحبت کنم؟

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

تلفن زدن "She called to say she'd be late. " ( او زنگ زد تا بگوید دیر می کند. ) I'm calling to talk to Mr. Gomez " ( من در حال تماس گرفتن هستم تا با ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گفتگو کردن ( بیشتر در مکالمات رسمی استفاده میشه تا مکالمات روزمره مردم ) "They conversed for hours about their shared interests. " ( آنها ساعت ها در ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Sometime یک وقتی: "Let's meet sometime next week. " ( بیایید یک وقتی هفته آینده ملاقات کنیم. ) "I'll call you sometime. " ( یک وقتی با شما تماس خواه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Sometime یک وقتی: "Let's meet sometime next week. " ( بیایید یک وقتی هفته آینده ملاقات کنیم. ) "I'll call you sometime. " ( یک وقتی با شما تماس خواه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

برای مدت طولانی: "I can't speak for long because I have a meeting in five minutes. " ترجمه فارسی: "نمی توانم برای مدت طولانی صحبت کنم، چون پنج دقیقه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Conjunct ( به هم پیوستن ) "The two stars appeared to conjunct. " ( دو ستاره به نظر می رسید که به هم پیوستند. ) "The two bones conjunct at the joint ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تماس - تماس گرفتن "I have his contact information. " ( من اطلاعات تماس او را دارم. ) "Please contact me later. " ( لطفاً بعداً با من تماس بگیرید. )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"Juicy" به معنای "آبدار"، "پُرآب"، یا "شیرین و پُرطراوت" است. "A juicy apple. " ( یک سیب آبدار. ) "Juicy watermelon. " ( هندوانه آبدار. ) "This st ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Lack به عنوان اسم ( نبود، فقدان ) : "There is a lack of evidence. " ( نبود مدرک وجود دارد. ) Lack به عنوان فعل ( نداشتن ) : "They lack the necessar ...