پیشنهادهای Milad (١,٤٥٦)
کشیدن غذا در ظرف برای میل کردن Let it cool down before dishing up the pudding.
سبزی Wash the herbs, then chop them.
منظم شده - مرتب شده "The books on the shelf are ordered by author's last name. " ( کتاب های روی قفسه بر اساس نام خانوادگی نویسنده مرتب شده اند. ) ...
با نظم
ماهیتابه Pour some cream into the pan.
کاسه Pour some milk into a bowl and stir in some sugar.
گرما در حالت اسم Reduce the heat and simmer the soup for 15 minutes.
کاهش دادن Reduce the heat and simmer the soup for 15 minutes.
پودر کردن یا آسیاب کردن "I like to grind my own coffee beans. " ( من دوست دارم دانه های قهوه ام را خودم آسیاب کنم. ) "The machine can grind the s ...
ریز خرد کردن تقریباً معادل crush در آشپزی که به معنای له کردن است "You need to mince the garlic very finely. " ( باید سیر را خیلی ریز خرد کنی. ) ...
سرو کردن - سرو شدن "Serve with mashed potatoes and green beans. " ( با پوره سیب زمینی و لوبیا سبز سرو شود. ) "Serve hot. " ( داغ سرو شود. )
فلفل تند قرمز که نوعی ادویه محسوب می شود در آشپزی
ادویه � spices ( chilli, turmeric, black pepper, salt )
�کافی بودن برای� یا �سرو کردن برای� این فعل یک اصطلاح رایج در دستورالعمل های آشپزی ( دستور پخت ) است. "This recipe serves 2. " ( این دستور پخت ...
آرام جوشیدن - دم کشیدن مثلاً غذا رو بذاریم توی ظرف به مدت یک ساعت دم بکشه فعل simmer به معنای "آرام جوشیدن" یا "ملایم پختن" یک غذا در مایع است. ای ...
فشردن مثلاً لیمو به داخل غذا "He squeezed the lemon to get the juice out. " ( او لیمو را فشرد تا آبش را بگیرد. ) "Don't squeeze the toothpaste f ...
Pour: ریختن مثلاً یک مایع به درون یک ظرف "Please pour some water into this glass. " ( لطفاً مقداری آب در این لیوان بریز. ) "He poured a cup of te ...
Stir In: اضافه کردن و هم زدن فعل عبارتی stir in به معنای "اضافه کردن یک ماده جدید به مخلوط و هم زدن آن" است. تمرکز این عبارت بر روی ماده ای است که ب ...
هم زدن با قاشق "Please stir the soup every few minutes. " ( لطفاً هر چند دقیقه سوپ را هم بزن. ) "He stirred his coffee with a spoon. " ( او قهوه ...
له کردن مثلاً سیر یا سایر ملزومات آشپزی "First, crush two cloves of garlic. " ( اول، دو حبه سیر را له کن. ) "Use a food processor to crush the bi ...
دستورالعمل پخت غذا
طوطی a tin of tomato یک قوطی رب گوجه
حبه مثلاً حبه سیر garlic clove
خورشت یا آبگوشت: این رایج ترین معنای stew است و به غذایی اشاره دارد که در آن گوشت و/یا سبزیجات به آرامی و برای مدت طولانی در مایع پخته می شوند. "We ...
تزریق کننده یا در زبان فارسی خودمون واژه معادلش انژکتور
Dish Up: به معنای سرو کردن غذا ( Literal ) - غذا کشیدن در ظرف I'm going to dish up the food onto a plate. "من می خواهم غذا را در بشقاب بکشم. " " ...
هم زدن با قاشق Warm up the milk and stir in some chocolate.
ریز ریز کردن He chopped up the onion for the pie.
گرم شدن "I need to warm up my hands; they are freezing. " ( باید دست هایم را گرم کنم؛ یخ زده اند. ) "The food will warm up in the microwave. " ( ...
خنک شدن یا خنک کردن مثلاً نوشیدنی یا غذا که خیلی داغه "The food is cooling down. " ( غذا دارد خنک می شود. ) "I want to cool down the food. " ( م ...
سوپ She's heating up the soup.
کیک پختن این فعل معمولاً برای پختن غذاهایی مانند نان، کیک، کلوچه و شیرینی جات در فر استفاده می شود. ویژگی اصلی bake این است که غذا با حرارت خشک و به ...
Roast به معنای "برشته کردن" یا "کباب کردن در فر" است. این روش پخت معمولاً برای گوشت یا سبزیجات در دمای بالا و بدون مایع استفاده می شود. I roasted ...
به معنای "کباب کردن" یا "کباب پز کردن" غذا بر روی شعله مستقیم یا حرارت زیاد است. این فعل اغلب برای کباب کردن گوشت، سبزیجات یا ماهی استفاده می شود. ...
پلو مثل پلو ایرانی خودمون برنجی که با آب جوش پخته بشه I always boil the rice to make pilau. "We're having chicken pilau for dinner tonight. " ( ا ...
کتری آب جوش Could you boil the kettle? "Can you fill the kettle and turn it on?" ( می توانی کتری را پر کنی و روشنش کنی؟ )
آب پز کردن - با آب "جوشاندن" یا "جوشیدن" "Please boil some water for the tea. " ( لطفاً مقداری آب برای چای بجوشان. ) "We boiled the eggs for five ...
سرخ کردن با روغن "to fry" refers to cooking on a high heat, usually with fat ( e. g. oil ) . "Do you want to fry an egg for breakfast?" ( می خواهی ...
پیلاو یا همان پلوی برنج فارسی خودمان که از زبان انگلیسی وارد زبان فارسی شده
۱۱۱. محیط و مکان این معنا به مکان، زمان و شرایطی اشاره دارد که یک رویداد یا داستان در آن اتفاق می افتد. "The restaurant has a beautiful settin ...
توجیه کردن This is not legitimate, and don't try to justify your mistakes. ( این مشروع نیست و سعی نکن اشتباهاتت را توجیه کنی. )
مشروع در حالت صفت و مشروع کردن در حالت فعل
تجویز کردن یا دادن دارو به بیمار ( داروسازی ) به معنای "تجویز کردن"، "دادن" یا "اِعمال کردن" یک دارو، درمان یا واکسن به بیمار است. این فعل اغلب برا ...
"تعریف کردن" یا "مشخص کردن" "How would you define the word 'success'?" ( چگونه کلمه �موفقیت� را تعریف می کنی؟ ) "The contract defines the terms o ...
تعریف مثلاً وقتی معنای یه چیز رو داری تعریف می کنی یک چیز علمی و یا فنی و غیره
آماده کردن "I prepared the vegetables earlier. " "من سبزیجات را قبلاً ( یا زودتر ) آماده کردم. " "to prep" یک شکل کوتاه و غیررسمی از فعل to prepa ...
زودتر - Earlier به معنای "در یک زمان پیش از زمان حاضر" است. این کلمه فقط به زمان اتفاق افتادن یک عمل اشاره دارد I prepared the vegetables earlier. ...
"پوست کندن"، "پوست گرفتن" یا "جدا کردن لایه ی بیرونی" Could you peel the potatoes? "She peeled the potatoes for dinner. " ( او برای شام سیب زمینی ...
آجیل "to chop" means to cut food into smaller pieces, such as herbs and nuts.
سبزیجات "to chop" means to cut food into smaller pieces, such as herbs and nuts.