پیشنهادهای Milad (٩٤٠)
در حالت صفت یعنی سرگرم کننده و اگه بخواهیم اون رو عالی کنیم به این شکل هست ساختار My brother is the most fun person in my family. توضیح گرامری: T ...
مطمئن My sister is the most confident person I know.
بی ادب ترین He's the rudest person in the office.
خوبترین بهترین She's the nicest person in the office.
بامزه ترین My brother is the funniest person in my family.
عالی ترین - بالاترین حد - درجه عالی "The concert was a superlative experience. I've never seen anything like it!" ( کنسرت یک تجربه نهایت/در اوج بود ...
بهداشت و پاکیزگی و نظافت مثلاً در پوست
لکه مثل لکه پوستی
چربی دار مثل غده چربی پوست sebaceous gland
سطحی superficial epidermis
آغاز sudden onset
مجموعاً به تاول می گویند و انواع مختلفی دارد بر مبنای اندازه و محتوای درونی آن مثل Bulla, Vesicle, . . .
مشابه با تاول ( blister ) اما پر شده با چرک ( Pus )
چرک
نوعی تاول ( blister ) بزرگتر از نیم سانتی متر
نوعی تاول ( blister ) کوچکتر از نیم سانتی متر
ضایعه مثل ضایعه پوستی ( به انواع چیزهایی که شبیه به آکنه و کهیر و غیره در پوست ظاهر می شوند مجموعاً ضایعه پوستی می گویند ) skin lesion
کهیر و مترادف است با wheal
کهیر و مترادف است با urticaria
کمتر ( برای چیزهای غیرقابل شمارش یا مقدار کلی ) "I drink less coffee now. " ( من الان قهوه کمتری می نوشم. )
کمتر ( برای چیزهای قابل شمارش ) He has fewer hats than his brother. "I have fewer books than my sister. " ( من کتاب های کمتری نسبت به خواهرم دار ...
کمتر I have less free time this weekend than next weekend.
آماده کردن I finished cooking dinner and started to prepare dessert
دسر پس از غذا I finished cooking dinner and started to prepare dessert
دور از away from Our dad worked in a factory 10 minutes away from where we lived.
به سرعت به حالت/وضعیت قبلی برگشتن "After a tough week, I'm ready to snap back and get back on track. " ( بعد از یه هفته سخت، آماده ام که سریع به حا ...
غذای باقیمانده از یک دعده غذایی I clean the leftover food
چشم زدن You jinxed me چشمم زدی
همخونه شدن I moved in with sara in may, then we got engaged in auguat
نامزد هم شدن Then we get engaged in august
پیش بینی کردن پیش بینی تهدید آینده ( anticipation of future threat )
آشفته کردن
خارج از اون مقیاس استاندارد خارج از تناسب ( out of scale )
آشفتگی
درک کردن تهدید درک شده ( perceived threat )
ترس
وحشت
مبالغه کردن - اغراق کردن رفتار نامناسب و اغراق آمیز ( inappropriate and exaggerated behavior )
نامناسب رفتار نامناسب و اغراق آمیز ( inappropriate and exaggerated behavior )
خبر دادن و آگاه کردن از یک خطر
گریز ( واکنش های مبارزه یا گریز - fight and flight reactions )
دفاعی رفتارهای دفاعی ( defensive behaviors )
هوشیاری افزایش هوشیاری و گوش به زنگی ( increase in vigilance and alertness )
گوش به زنگی افزایش هوشیاری و گوش به زنگی ( increase in vigilance and alertness )
بی قرار She was on edge before her exam.
ترساندن، بوحشت انداختن
اضطرابی - اضطراب آور اجتناب از موقعیت های اضطراب آور ( avoiding anxious situations )
انجام کاری که دست خود نیست - ناخواسته He is a compulsive eater. He has a compulsive habit of checking his phone.