تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در حالت صفت یعنی سرگرم کننده و اگه بخواهیم اون رو عالی کنیم به این شکل هست ساختار My brother is the most fun person in my family. توضیح گرامری: T ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

مطمئن My sister is the most confident person I know.

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بی ادب ترین He's the rudest person in the office.

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خوبترین بهترین She's the nicest person in the office.

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بامزه ترین My brother is the funniest person in my family.

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

عالی ترین - بالاترین حد - درجه عالی "The concert was a superlative experience. I've never seen anything like it!" ( کنسرت یک تجربه نهایت/در اوج بود ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بهداشت و پاکیزگی و نظافت مثلاً در پوست

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

لکه مثل لکه پوستی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چربی دار مثل غده چربی پوست sebaceous gland

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سطحی superficial epidermis

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آغاز sudden onset

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مجموعاً به تاول می گویند و انواع مختلفی دارد بر مبنای اندازه و محتوای درونی آن مثل Bulla, Vesicle, . . .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشابه با تاول ( blister ) اما پر شده با چرک ( Pus )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چرک

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوعی تاول ( blister ) بزرگتر از نیم سانتی متر

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوعی تاول ( blister ) کوچکتر از نیم سانتی متر

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ضایعه مثل ضایعه پوستی ( به انواع چیزهایی که شبیه به آکنه و کهیر و غیره در پوست ظاهر می شوند مجموعاً ضایعه پوستی می گویند ) skin lesion

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

کهیر و مترادف است با wheal

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کهیر و مترادف است با urticaria

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کمتر ( برای چیزهای غیرقابل شمارش یا مقدار کلی ) "I drink less coffee now. " ( من الان قهوه کمتری می نوشم. )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کمتر ( برای چیزهای قابل شمارش ) He has fewer hats than his brother. "I have fewer books than my sister. " ( من کتاب های کمتری نسبت به خواهرم دار ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کمتر I have less free time this weekend than next weekend.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آماده کردن I finished cooking dinner and started to prepare dessert

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

دسر پس از غذا I finished cooking dinner and started to prepare dessert

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

دور از away from Our dad worked in a factory 10 minutes away from where we lived.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

به سرعت به حالت/وضعیت قبلی برگشتن "After a tough week, I'm ready to snap back and get back on track. " ( بعد از یه هفته سخت، آماده ام که سریع به حا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غذای باقیمانده از یک دعده غذایی I clean the leftover food

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چشم زدن You jinxed me چشمم زدی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همخونه شدن I moved in with sara in may, then we got engaged in auguat

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامزد هم شدن Then we get engaged in august

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیش بینی کردن پیش بینی تهدید آینده ( anticipation of future threat )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آشفته کردن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خارج از اون مقیاس استاندارد خارج از تناسب ( out of scale )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آشفتگی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درک کردن تهدید درک شده ( perceived threat )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترس

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وحشت

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مبالغه کردن - اغراق کردن رفتار نامناسب و اغراق آمیز ( inappropriate and exaggerated behavior )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامناسب رفتار نامناسب و اغراق آمیز ( inappropriate and exaggerated behavior )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خبر دادن و آگاه کردن از یک خطر

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گریز ( واکنش های مبارزه یا گریز - fight and flight reactions )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دفاعی رفتارهای دفاعی ( defensive behaviors )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هوشیاری افزایش هوشیاری و گوش به زنگی ( increase in vigilance and alertness )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گوش به زنگی افزایش هوشیاری و گوش به زنگی ( increase in vigilance and alertness )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی قرار She was on edge before her exam.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترساندن، بوحشت انداختن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اضطرابی - اضطراب آور اجتناب از موقعیت های اضطراب آور ( avoiding anxious situations )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انجام کاری که دست خود نیست - ناخواسته He is a compulsive eater. He has a compulsive habit of checking his phone.