تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گرم کردن، آماده کردن "I need to warm up the soup. " ( من باید سوپ را گرم کنم. ) "Let's warm up the coffee. " ( بیا قهوه را گرم کنیم. ) "Warm up th ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

هیجان زده کردن We say "What a feeling!" after doing something very exciting. "The news excited everyone. " ( این خبر همه را هیجان زده کرد. ) "The ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

فوتبالیست Some footballers might know how to freestyle, but they don't do tricks during a match.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

وارد شدن Dan goes into Soweto. He sees that even young children like doing freestyle. Freestyle is everywhere in Soweto.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گرم کردن قبل از مسابقه "At this british school the children do an "english Warm - up" – singing and dancing before the match. "

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

فری استایلر، کسی که فری استایل انجام می دهد. این کلمه به کسی اشاره دارد که در یک فعالیت "فری استایل" تخصص دارد. "فری استایل" به معنای انجام دادن یک ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شرح داستان کردن - داستان تعریف کردن - روایتی را گفتن - داستانی را گفتن "Can you narrate what happened?" ( می توانی شرح دهی چه اتفاقی افتاد؟ ) "He w ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مسابقه ورزشی مهم بین تیم های محلی یک منطقه "The Kentucky Derby is a famous horse race. " ( کنتاکی دربی یک مسابقه اسب دوانی معروف است. ) "We're goin ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پرسروصدا "The kids are very noisy. " ( بچه ها خیلی پرسروصدا هستند. ) "This restaurant is too noisy. " ( این رستوران خیلی شلوغ است. ) "The street w ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خوشایند "The weather is very pleasant today. " ( هوا امروز خیلی دلپذیر است. ) "She has a very pleasant personality. " ( او شخصیت بسیار خوشایندی دار ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ناخوشایند "The weather outside is very unpleasant. " ( هوا بیرون خیلی ناخوشایند است. ) "He had an unpleasant experience at the dentist. " ( او تجر ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رقابت کردن "They compete in the Olympics. " ( آنها در المپیک رقابت می کنند. ) "We compete against each other in the game. " ( ما در بازی با یکدیگر ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کلمه "sports" با حرف "s" در انتهای آن، معمولاً به عنوان اسم جمع استفاده می شود و به معنای "ورزش ها" یا "مسابقات ورزشی" است. اما در برخی موارد، می توا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

محلی "We ate at a local restaurant. " ( ما در یک رستوران محلی غذا خوردیم. ) "The local news reported the accident. " ( اخبار محلی تصادف را گزارش کر ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مسابقه "match" می تواند به معنای مسابقه ورزشی یا رقابت بین دو نفر یا دو تیم باشد. مثال: "a football match" ( یک مسابقه فوتبال ) مثال: "a tennis ma ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تفریحی ( به فعالیت ها یا وسایلی اشاره دارد که برای لذت بردن و استراحت در اوقات فراغت استفاده می شوند. ) "We went to the recreational park. " ( ما ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ادامه دادن "They decided to proceed with the plan. " ( آنها تصمیم گرفتند برنامه را ادامه دهند. ) "After the interruption, we can proceed. " ( پس از ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تیم - تیمی "Our team won the game. " ( تیم ما بازی را برد. ) "He's on the school basketball team. " ( او در تیم بسکتبال مدرسه است. ) "This is a t ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ورزش - ورزشی "He plays many sports. " ( او ورزش های زیادی انجام می دهد. ) "My favorite sport is soccer. " ( ورزش مورد علاقه من فوتبال است. ) "He ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

الگو "We noticed a pattern in his behavior. " ( ما یک الگو در رفتار او مشاهده کردیم. ) "There is a pattern of rising and falling temperatures. " ( ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به جای "To prefer" means to want "one thing rather than another". "I would prefer to stay home rather than go out. " ( من ترجیح می دهم به جای بیرون ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ترسناک - وحشتناک I hate watching horror movies. "He is a fan of horror stories. " ( او طرفدار داستان های ترسناک است. ) "The book is a work of horro ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

در انگلیسی بریتانیایی، "fancy" به عنوان فعل به معنای "دوست داشتن" یا "تمایل داشتن" بسیار رایج است. در انگلیسی بریتانیایی، فعل "fancy" اغلب به عنوان ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

دوست نداشتن "It's easy to dislike someone who is always complaining. " ( بیزار بودن از کسی که همیشه شکایت می کند آسان است. ) "I dislike loud noises. ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

غلات صبحانه Usually I have cereal and a cup of coffee. I like to eat cereal for breakfast. " ( من دوست دارم برای صبحانه غلات صبحانه بخورم. ) "What' ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

جلو یا رو به جلو به عنوان قید: به معنای در جلو یا جلوتر از چیزی یا کسی است. به عنوان صفت: به معنای پیش رو یا در آینده است. ( Adverb ) "Go straigh ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

جلوی - پیش روی - جلوتر از ( "Ahead of" برای نشان دادن موقعیت جلوتر در زمان، مکان یا رتبه استفاده می شود. ) "The car is ahead of us. " ( ماشین جلو ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کاملاً آماده at 8. 30, I'm all ready for the day ahead of me "We are all ready to go on vacation. " ( ما کاملاً آماده رفتن به تعطیلات هستیم. ) "The ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تازه و سرحال کردن I prefer to shower in the mornings as it definitely helps me to wake up and feel refreshed for the day. "A cold drink can refresh ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مدت زمانی طول کشیدن "It might take a while to fix the car. " ( شاید تعمیر ماشین کمی طول بکشد. ) "Learning a new language can take a while. " ( یادگ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به داخل ( "Into" یک حرف اضافه چندمعنایی است ) ( Movement ) "She went into the house. " ( او به داخل خانه رفت. ) ( Location ) "The keys are into t ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

let's get right into it! بزن بریم سراغش!، بریم مستقیم سر اصل مطلب!، بدون معطلی شروع کنیم! )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

let's get right into it! بزن بریم سراغش!، بریم مستقیم سر اصل مطلب!، بدون معطلی شروع کنیم! )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

wake up بیدار شدن ( "Wake up" به عمل بیدار شدن و آگاه شدن از خواب اشاره دارد. ) "I wake up at 7 AM. " ( من ساعت 7 صبح بیدار می شوم. ) get up بلند ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

wake up بیدار شدن ( "Wake up" به عمل بیدار شدن و آگاه شدن از خواب اشاره دارد. ) "I wake up at 7 AM. " ( من ساعت 7 صبح بیدار می شوم. ) get up بلند ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بالا، بالایی ، بالاتر از ، در بالا ( Adverb ) "The clouds were above. " ( ابرها بالا بودند. ) ( Preposition ) "The bird flew above the trees. " ( ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

طبقه "We live on the third floor. " ( ما در طبقه سوم زندگی می کنیم. ) "Take the elevator to the fifth floor. " ( با آسانسور به طبقه پنجم بروید. ) ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تمیز و مرتب کردن - تمیز و مرتب After breakfast, I go back upstairs to tidy my room. به عنوان صفت: "The room is very tidy. " ( اتاق خیلی مرتب است. ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

برگشتن - رفتن به عقب "I need to go back home. " ( من باید به خانه برگردم. ) "Let's go back to the beginning of the story. " ( بیا به ابتدای داستان ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به طبقه بالا یا طبقات بالای یک ساختمان اشاره دارد. ( Adverb ) "I'm going upstairs. " ( من دارم به طبقه بالا می روم. ) ( Adjective ) "The upstair ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Downstairs به طبقه پایین یا طبقات پایین یک ساختمان اشاره دارد. ( Adverb ) "I'm going downstairs. " ( من دارم به طبقه پایین می روم. ) ( Adjective ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Make time to وقت گذاشتن: I always make time to have breakfast. "I need to make time to exercise. " ( من باید برای ورزش کردن وقت بگذارم. ) "She alw ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ورزش پیاده روی

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

همیشه و معمولاً در آخر جمله می آید برعکس always "He's complaining all the time. " ( او مدام شکایت می کند. ) "It rains all the time in this city. " ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

فراوان مثلاً یک چیزی بیشتر فراوانه more frequent

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بهیچ وجه "I don't like it at all. " ( من اصلاً آن را دوست ندارم. ) "He didn't help me at all. " ( او به هیچ وجه به من کمک نکرد. ) "There is no prob ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Make a plan وMake plans ( برنامه ریزی کردن، نقشه کشیدن ) "Let's make plans for the weekend. " ( بیا برای آخر هفته برنامه ریزی کنیم. ) "We need to ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مترادف با usually I often leave the house at quarter past ten. I usually leave the house at quarter past ten.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خارج شدن و با فعل go out کمی معنای متفاوت دارد که به معنای بیرون رفتن است "I get out of bed at 6:30 AM. " ( من ساعت 6:30 صبح از تخت خارج می شوم. ) ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

لباس پوشیدن I get dressed at quarter to 8. "I get dressed quickly in the morning. " ( من صبح ها سریع لباس می پوشم. ) "She got dressed for the part ...