feel sick


احساس تهوع کردن

جمله های نمونه

1. The very thought of it makes me feel sick.
[ترجمه گوگل]فکر کردن به آن حالم را بد می کند
[ترجمه ترگمان]فکر کردن به این موضوع حالم را به هم می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I'm not surprised you feel sick after guzzling three ice-creams!
[ترجمه گلی افجه ] تعجبی نداره اگر بعد از بلعیدن سه تا بستنی حال تهوع داشته باشی
|
[ترجمه گوگل]تعجب نمی کنم که بعد از خوردن سه بستنی احساس بیماری می کنید!
[ترجمه ترگمان]تعجب نمی کنم بعد از این که سه تا شکلات یخ زده باشی احساس مریضی می کنی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The rocking motion of the boat made Sylvia feel sick.
[ترجمه گوگل]حرکت تاب خوردن قایق باعث شد سیلویا احساس بیماری کند
[ترجمه ترگمان]تکان تاب قایق باعث شد که سیلویا احساس تهوع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He began to feel sick as soon as the ship started to move.
[ترجمه زهرا عابدرسولی] به محض اینکه کشتی شروع به حرکت کرد بالا اورد 🤢🤢🤢
|
[ترجمه گوگل]به محض اینکه کشتی شروع به حرکت کرد، احساس بیماری کرد
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه کشتی شروع به حرکت کرد حالش به هم خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Most women feel sick in the mornings during their first months of pregnancy.
[ترجمه گوگل]اکثر زنان در ماه های اول بارداری خود صبح ها احساس بیماری می کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از زنان صبح ها در طول ماه های اولیه بارداری احساس ناخوشی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Just the thought of more food made her feel sick.
[ترجمه گوگل]فقط فکر غذای بیشتر باعث شد او احساس بیماری کند
[ترجمه ترگمان]فقط فکر غذا خوردن باعث شد احساس تهوع داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I always feel sick if I sit in the back seat of the car.
[ترجمه کدخدا] اگه روی صندلی عقب بشینم احساس تهوع میگیرم
|
[ترجمه گوگل]من همیشه اگر در صندلی عقب ماشین بنشینم احساس بیماری می کنم
[ترجمه ترگمان]همیشه احساس مریضی می کنم اگه روی صندلی عقب ماشین بشینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The very thought of drink made him feel sick.
[ترجمه گوگل]فکر نوشیدن به او احساس بیماری می کرد
[ترجمه ترگمان]فکر نوشیدن به او احساس تهوع می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Pharmacists are a godsend when you don't feel sick enough to call the doctor.
[ترجمه گوگل]وقتی شما آنقدر مریض نمی شوید که بتوانید با پزشک تماس بگیرید، داروسازان یک موهبت الهی هستند
[ترجمه ترگمان]وقتی به اندازه کافی مریض نیستید که به دکتر خبر بدهید، a است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I feel sick: that fish disagreed with me.
[ترجمه گوگل]احساس بیماری می کنم: آن ماهی با من مخالفت کرد
[ترجمه ترگمان]احساس ناخوشی می کنم: آن ماهی با من مخالف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Excuse me,I feel sick.
[ترجمه Zeinab Barsam] ببخشید، حالت تهوع دارم
|
[ترجمه گوگل]ببخشید من احساس بیماری میکنم
[ترجمه ترگمان] ببخشید، احساس مریضی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The sway of the ferry made him feel sick.
[ترجمه گوگل]تاب خوردن کشتی به او احساس بیماری می کرد
[ترجمه ترگمان]تاب کشتی باعث شد احساس تهوع به او دست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The merest mention of seafood makes her feel sick.
[ترجمه گوگل]تنها ذکر غذاهای دریایی باعث می شود او احساس بیماری کند
[ترجمه ترگمان]اشاره به غذاهای دریایی باعث می شود که او احساس مریضی بکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I feel sick I think it was that fish I ate.
[ترجمه گوگل]احساس بیماری می کنم فکر می کنم این ماهی بود که خوردم
[ترجمه ترگمان]احساس مریضی می کنم فکر کنم همون ماهی بود که خوردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I feel sick at my work.
[ترجمه گوگل]من در کارم احساس بیماری می کنم
[ترجمه ترگمان]از کارم حالم به هم می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

دل بهم زدگی
احساس ضعف.
احساسِ ناخوشایند داشتن
حالِ بد داشتن ( بیمارگونه بودن )
بدبودنِ حال آدمی
I feel sick: حالَم بده!
ناخوشم/حالم خوش نیست/حس میکنم بیمارم/حسِ بیماری دارم.
میشه احساس تهوع ، ، یا احساس مریضی داشتن ، یا حال خوب نداشتن
احساس بیماری

احساس مریضی
حالت تهوع

احساس تهوع داشتن
احساس مریضی
احساس بیماری
نداشتن حال خوب
حالت تهوع
حالت تهوه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس