تاریخ
١٢ ساعت پیش
پیشنهاد

مهماندار هواپیما flight attendant

تاریخ
١٣ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

یک فعل عبارتی بسیار رایج است که دو معنی اصلی دارد: یکی �منتظر ماندن� ( به خصوص در مکالمات تلفنی ) و دیگری �محکم گرفتن� یا �ادامه دادن� ( معمولاً در ش ...

تاریخ
١٣ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

Pull over ( پول اووِر ) یک فعل عبارتی بسیار رایج است که اغلب در هنگام رانندگی استفاده می شود و به معنای �کنار جاده توقف کردن� یا �به حاشیه جاده رفتن ...

تاریخ
١٤ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

یک فعل عبارتی است که منحصراً به معنای �به حقیقت پیوستن� یا �محقق شدن� ( معمولاً برای آرزوها، رویاها، پیش بینی ها یا ترس ها ) است. ​ ​I never though ...

تاریخ
١٤ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

تمام شدن چیزی مثلا آردمان دارد تمام میشود ​We can't make any more cookies because we have run out of flour. ​ ( ما نمی توانیم دیگر کلوچه درست کنیم، ...

تاریخ
١٤ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

پیش نام ، آنچه که قبل از اسمی می آید مثلا در عبارت"مهندس کوروش" عنوان "مهندس" یک prefix محسوب میشود.

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

�به طور اتفاقی چیزی را پیدا کردن یا با کسی روبرو شدن� ​I came across a very rare book at the used bookstore yesterday. ​ ( من دیروز به طور اتفاقی ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

در امتداد جاده در اینجا، "along" به معنای �در امتداد� Drive along the main road until you see the supermarket. ( در امتداد جاده اصلی رانندگی کن ت ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

مترادف است با beside با این تفاوت که کمتر رسمی است The bus stop is beside the bank. The bus stop is next to the bank.

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

مترادف است با next to با این تفاوت که رسمی تر است The bus stop is beside the bank. The bus stop is next to the bank.

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

کنار چیزی The bank is beside a hotel. Beside ( بیساید ) یک حرف اضافه ( Preposition ) است که به معنای �در کنارِ�، �نزدیکِ� یا �به بغلِ� یک شخص یا ش ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

رد شدن از کنار چیزی I go past the bakery on my way to work every morning. ( من هر روز صبح در مسیر کار، از کنار نانوایی رد می شوم. ) Did you see ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

روبروی - طرف مقابل یک چیزی ** �متضاد�، �مخالف� The restaurant is opposite the hotel. The school is opposite the park, so the children can walk saf ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

Around: پیرامون - اطراف چیزی - اشاره به حرکت به اطراف و اجتناب از مرکز ( مانند دور زدن پارک ) . * اشاره به فعلی در جهت دور چیزی مثلا رفتن از دور یا ک ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

با ملایمت

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

On the other side of ( آن دِ آذِر ساید آو ) یک عبارت حرف اضافه ای ( Prepositional Phrase ) است که به معنای �در سمت دیگرِ� یا �آن طرفِ� یک مانع، مرز، ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

On the way to ( آن دِ وِی تو ) یک عبارت حرف اضافه ای رایج است که به معنای �در مسیر به سمت�، �در راه. . . �، یا �در جریان سفر به سوی یک مقصد� است. ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

دور از نظر We hid the presents where they would be out of sight. ( ما هدایا را جایی پنهان کردیم که دور از دید باشند. ) The airplane quickly disa ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

Along یک کلمه پرکاربرد است که می تواند هم حرف اضافه و هم قید باشد و مفهوم اصلی آن �در امتداد� یا �همراه با� است. Along: معنی و کاربرد 📏 ۱. حرکت یا ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

Away ( اَوِی ) یک قید بسیار کاربردی است که نقش های مختلفی دارد؛ از جمله بیان فاصله و جهت حرکت. در اینجا مثال های بیشتری را برای درک بهتر کاربردهای آ ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

عبارت "down the street" ( دَون دِ استریت ) برای نشان دادن نزدیکی یک مکان استفاده می شود، با این تأکید که آن مکان در همان خیابان یا در فاصله کمی از ما ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خیریه The church organises charity events for the community.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. به عنوان فعل ( Verb ) تلفظ: per - MIT ( پِرمیت ) - استرس روی بخش دوم است. معنی: �اجازه دادن�، �مجاز دانستن� یا �امکان پذیر ساختن�. مثال ها T ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Worship ( وِرشیپ ) یک کلمه است که هم به عنوان فعل و هم به عنوان اسم به کار می رود و معنای اصلی آن �عبادت�، �پرستش� یا �ستایش� است. ۱. به عنوان فعل ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

عبادت place of worship The city is known for its beautiful and historic places of worship. ( این شهر به خاطر عبادتگاه های زیبا و تاریخی اش معروف ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پائین There's a pharmacy down the street.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

صرف کردن وقت یا اختصاص دادن یا اختصاص یافتن زمان به چیزی When I moved from Chicago to a new town, it took me some time to get used to all the change ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

بهتر شدن مثلاً داری یه کاری رو می کنی خوب انجامش نمیدی ولی می گی دارم توش بهتر میشم میگی I'm not very good, but I'm getting better at it.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خیلی مهمه که این دو تا ساختار با همدیگه اشتباه گرفته نشن Used to Get used to Get used to ( گِت یوزد تو ) یک فعل عبارتی بسیار مهم است که به معنای �ع ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

Get used to ( گِت یوزد تو ) یک فعل عبارتی بسیار مهم است که به معنای �عادت کردن به� یا �سازگار شدن با� یک موقعیت یا وضعیت جدید است. When I moved fro ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

معطر مثلاً می خوای بگی یک شمع معطر یا دستمال معطر هر چیزی که آغشته به عطر باشه و بوی عطر بده در حالت صفت Smelling scented candles is one of the bes ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به غیر از In my town now, there isn't a lot to do other than go shopping. No one other than the manager knows the password. ( غیر از مدیر، هیچ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تخته اسکیت سواری کردن که یک نوع ورزش هستش که توی آمریکا جوونا و نوجوانا و بچه ها معمولاً تو خیابونا انجام میدن و یک نوع فعل هست I learned how to sk ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Right in the middle of ( رایت این دِ میدل آو ) یک عبارت تأکیدی است به معنای �درست در وسط�، �دقیقاً در مرکز� یا �در بحبوحه� یک چیز یا یک رویداد. ۱. ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بازی مثلاً اگر استقلال و پرسپولیس با همدیگر دیدار دارند ما به اون هم بازی می گیم They can see a Cubs or Sox baseball game.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تماشا کردن Would you like to watch a baseball game this weekend?

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نمایش هنری مثل تئاتر We can watch a play at the local theatre.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

چرخ و فلک در شهربازی The Ferris wheel is usually the most visible ride at the fair. ( چرخ و فلک معمولاً برجسته ترین وسیله بازی در نمایشگاه است. ) ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در کل در یک جمله اگه بخوای بگی میشه همین نزدیکیا حالا چه از نظر مکانی چه از نظر زمانی ۱. نزدیکی مکانی ( Location ) در این حالت، به معنای �همین نزد ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ورود در حالت اسم The museum offers free entry on Sundays.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ورزشگاه Many people visit the stadium on weekends to watch football.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ساختار used to یکی از پرکاربردترین ساختارها در انگلیسی است که برای صحبت در مورد چیزی استفاده می شود که: در گذشته یک عادت بود یا حقیقت داشت. اما دی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

جرعه > “The first gulp from the glass of natural sciences will turn you into an atheist, but at the bottom of the glass God is waiting for you. ” ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

لطفاً این رو اصلاح کنید اینجا خود داروخانه نیست داروخانه میشه pharmacy اما drugstore میشه جایی که وهایی می فروشه که حالت عمومی داره و تخصصی و برای در ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بسته پستی که باید برید از اداره پست بگیرید یا براتون آنلاین قراره بیاد به یک شیء یا مجموعه ای از اشیاء گفته می شود که بسته بندی شده و آماده ارسال از ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مرکز خرید بزرگ شبیه پاساژ A "shopping centre" and a "shopping mall" can both be used to refer to a large building containing a variety of shops. Th ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رد شدن مثلاً از کنار چیزی Do you go past a post office on the way to work? Do you go past the bank on the way to the gym? ( آیا در مسیرت به سمت با ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Convenience ( کِنوینینْس ) یک اسم است به معنای �راحتی�، �سهولت� یا �آسایش�. این کلمه به وضعیتی اشاره دارد که انجام دادن یک کار را آسان و بدون دردسر م ...