پیشنهادهای Milad (٢٤٠)
از قلم انداختن، ذکر نکردن، مستثنی کردن We can omit the pronoun and verb in text messages. ما می توانیم ضمیر و فعل را حذف کنیم "Please don't omit a ...
به کسی که کارش رو با موفقیت و به طور کامل به اتمام برسونه مثلاً در طول یک روز هم گفته می شه There was a lot of work, so it was busy, but Laura didn' ...
عزیز کردن - محبوب کردن "His kindness endeared him to everyone he met. " ( مهربانی او باعث شد همه کسانی که ملاقات می کردند او را دوست داشته باشند. ) ...
ژست بدنی وابسته به حرکات دست و پا و بدن - حرکتی که با دست یا بدن به شکل اشاره یا هر چیزی انجام می شه It's a nice gesture to get in touch with someon ...
عقب ماندگی را جبران کردن ( رسیدن به کسی یا چیزی که از آن عقب بوده اید ) "I wanna catch up on my work. I've got a ton of stuff to do. " "من می خوام ...
آخری ( نزدیک ترین مورد در گذشته یا انتهای یک سری ) ( صفت ) "I saw him last week. " ( من او را هفته ی پیش دیدم. ) "That's the last piece of pizza. ...
قبلی، پیشین "The previous week was very busy. " ( هفته ی قبلی خیلی شلوغ بود. ) "Have you read his previous book?" ( آیا کتاب قبلی او را خوانده اید؟ ...
وابسته بودن یا تکیه کردن به کسی یا چیزی "You can depend on me. " ( می توانی به من اعتماد کنی. ) "It depends on the weather. " ( بستگی به آب و هوا د ...
دو برابر کردن These verbs have a "consonant - vowel - consonant" ending, so we double the last letter and add "ing".
مراقب بودن - مواظب بودن "Can you look after my cat while I'm away?" ( میتونی وقتی نیستم از گربه ام مراقبت کنی؟ ) "She has to look after her younger ...
پاسخ دادن She replies with "of course" and adds that she's on holiday.
علاقه - علاقه مند کردن در انگلیسی آمریکایی، کلمه "interest" بیشتر به عنوان اسم استفاده می شود. اگر چه "interest" بیشتر به عنوان اسم استفاده می شود، ...
شگفت زده یا غافلگیر شدن یا کردن "The news surprised everyone. " ( این خبر همه را شگفت زده کرد. ) "He surprised her with flowers. " ( او او را با گل ...
در حال انجام "The project is in progress. " ( پروژه در حال انجام است. ) "Construction is in progress. " ( ساخت و ساز در جریان است. ) "The meeting ...
تاکید کردن "The teacher emphasized the importance of studying. " ( معلم بر اهمیت مطالعه تاکید کرد. ) "I want to emphasize that this is a serious pr ...
پیوسته - مداوم "The rain was continuous all day. " ( باران تمام روز مداوم بود. ) "There was a continuous flow of traffic. " ( جریان مداومی از ترافی ...
استراحت کردن - مکث کردن Let's take a break. " ( بیا یک استراحت کنیم. ) "I need to take a break from studying. " ( من باید از درس خواندن استراحت کنم ...
به دلیلِ "The flight was canceled due to bad weather. " ( پرواز به دلیل هوای بد لغو شد. ) "He was late due to traffic. " ( او به دلیل ترافیک دیر کر ...
دور - از دور - دورافتاده They live in a remote village. " ( آنها در یک روستای دورافتاده زندگی می کنند. ) "He works remote. " ( او از راه دور کار می ...
پیاده کردن فردی از ماشین یا تاکسی "Could you drop me off here, please?" → می شه لطفاً منو اینجا پیاده کنید؟ ( مؤدبانه تر ) "You can drop me off h ...
برنامه کار، دستور جلسه "We need to stick to the agenda. " ( ما باید به دستور جلسه پایبند باشیم. ) "Let's review the agenda before we start. " ( قبل ...
به فروش رساندن "They sell clothes at that store. " ( آنها در آن فروشگاه لباس می فروشند. ) "I need to sell my old car. " ( من باید ماشین قدیمی ام را ...
فروش "There's a big sale at the department store. " ( یک حراج بزرگ در فروشگاه بزرگ وجود دارد. ) "I bought these shoes on sale. " ( من این کفش ها را ...
مراقب بودن "beware" به عنوان یک فعل امری، دستوری برای مراقبت و احتیاط را صادر می کند. به همین دلیل، اغلب در ابتدای جملات یا در عبارات هشدار دهنده است ...
در کل - همه با هم That's �95 altogether.
کل - مجموع - کامل "The total cost was $10. " ( کل هزینه 10 دلار بود. ) "We had a total of 20 people at the party. " ( ما در مجموع 20 نفر در مهمانی ...
شلواری که از پارچه جین یا پارچه نخی محکم دیگر، معمولاً آبی رنگ، ساخته می شود. به این خاطر به شکل جمع نوشته میشه که یک کلمه جمع هست و شبیه به کفش یا ...
متاسف بودن I'm afraid you can't try those socks on.
جوراب و چون جوراب جفتی هستش به صورت جمعی نوشته می شه I'm afraid you can't try those socks on.
دورتر "The next town is further away than this one. " ( شهر بعدی دورتر از این یکی است. ) "We decided to move to a house further away from the city. ...
در نزدیکی و در آخر جمله میاد "Is there a gas station nearby?" ( آیا پمپ بنزینی در نزدیکی وجود دارد؟ ) "We found a nice restaurant nearby. " ( ما یک ...
"نشان دهنده" یا "اثبات کننده" "His actions were very demonstrative of his anger. " ( اعمال او به وضوح نشان دهنده عصبانیت او بود. ) "She gave a demo ...
"نشان دادن نحوه عملکرد چیزی" یا "توضیح یا اثبات چیزی با ارائه مثال یا مدرک" "Let me demonstrate how to use this app. " ( بذار نشون بدم چطور از این ...
شلوار کلمه "trousers" در انگلیسی بریتانیایی به معنای "شلوار" است. در انگلیسی آمریکایی، معادل رایج تر آن کلمه "pants" است. بنابراین، "pants" را می تو ...
جستجو کردن. تلاش برای یافتن کسی یا چیزی. "I'm looking for my keys. " ( من دنبال کلیدهایم می گردم. ) "She's looking for a new job. " ( او دنبال یک ...
هر زمانی که "Call me whenever you need help. " ( هر وقت به کمک نیاز داشتی بهم زنگ بزن. ) "I smile whenever I see him. " ( هر وقت او را می بینم لبخن ...
هرزمانیکه You can say "I'll take. . . " whenever you've decided to buy something.
تصمیم گرفتن You can say "I'll take. . . " whenever you've decided to buy something.
در انتهای جمله معمولاً میاد و به عنوان دوتایی هستش work in pairs
آستین "My shirt has long sleeves. " ( پیراهن من آستین های بلند دارد. ) "She rolled up her sleeves. " ( او آستین هایش را بالا زد. ) "The jacket has ...
کت و شلوار "He wore a dark blue suit to the interview. " ( او یک کت و شلوار آبی تیره برای مصاحبه پوشید. ) "She looked elegant in her business suit. ...
پوشیدن "I wear jeans every day. " ( من هر روز شلوار جین می پوشم. ) "She wears a beautiful necklace. " ( او یک گردنبند زیبا می پوشد. ) "He wore a h ...
لباس مبدل مخصوص یک مکان یا اتفاقی یا مراسم خاصی "She wore a witch costume for Halloween. " ( او برای هالووین لباس مبدل جادوگر پوشید. ) "The actors ...
( فعل ) لباس پوشیدن، لباس پوشاندن. ( اسم ) لباس زنانه ( فعل ) "I need to dress for work. " ( من باید برای کار لباس بپوشم. ) ( فعل ) "She dresse ...
لباس ها "I need to wash my clothes. " ( من باید لباس هایم را بشویم. ) "She bought new clothes for the party. " ( او لباس های جدیدی برای مهمانی خرید ...
لباس پوشاندن "We need to clothe the homeless. " ( ما باید بی خانمان ها را لباس بپوشانیم. ) "She clothed her baby in warm clothes. " ( او نوزادش را ...
تکه پارچه "Wipe the table with a clean cloth. " ( میز را با یک پارچه تمیز پاک کنید. ) "This cloth is made of cotton. " ( این پارچه از پنبه ساخته شد ...
cloth. clothe. clothes. dress. costume بین این کلمات مشابه تفاوت هست
تا ( آن زمان ) ، تا زمانی که "I will wait until you arrive. " ( من تا زمانی که شما برسید صبر خواهم کرد. ) "We stayed at the party until midnight. " ...
بسته کردن - بسته - نزدیک "Please close the door. " ( لطفاً در را ببندید. ) "The store closes at 9 PM. " ( فروشگاه ساعت 9 شب بسته می شود. ) "He clo ...