exhaust

/ɪgˈzɑst//ɪgˈzɑst/

معنی: خروج، در رو، اگزوز، از پای در اوردن، نیروی چیزی را گرفتن، تمام کردن، خسته کردن، سپری کردن، تهی کردن، بادقت بحی کردن
معانی دیگر: (دود یا گاز یا هوا و غیره را از چیزی کاملا) بیرون کشیدن، تهی کردن یا شدن، (کاملا) مصرف کردن یا شدن، گساردن، ته (چیزی را) بالاآوردن، ته کشیدن، (موجودی یا ذخیره یا خوراک و غیره) تمام کردن، (کاملا) خالی کردن، (نیروی چیزی را کشیدن یا مصرف کردن) فرسودن، از توان انداختن، (مجازی) خسته کردن، ستوهیدن، واکوفتن، بی رمق کردن، خستن، مانده کردن، (به طور کامل به مطلبی) پرداختن، حق (مطلبی را) ادا کردن، (دود موتور و غیره) برون دمیدن، بیرون دادن یا داده شدن، (مکانیک) برون دمی، برون دمش، بیرون دادن (به کمک لوله یا تلمبه یا بادزن و غیره)، (مکانیک) برون دمیده (دود و گاز و غیره که از موتور به خارج دمیده می شود)، دود و بخار، برون دمه، دود اگزوز، خروجی، خروج بخار، مفر، بادقت بحک کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: exhausts, exhausting, exhausted
(1) تعریف: to consume all of; use up.
مترادف: drain, eat up, expend, finish off, spend, use up
متضاد: replenish
مشابه: blow, consume, deplete, dissipate, kill, run out of, use, wear

- The expenses of the remodeling exhausted his funds and his patience.
[ترجمه شان] هزینه های تعویض ( وسایل خانه ) پول و صبر او را تمام کرده بود. ( او را از توان انداخته بود )
|
[ترجمه گوگل] هزینه های بازسازی، سرمایه و صبر او را تمام کرد
[ترجمه ترگمان] مخارج خانه، پول و شکیبایی او را فرسوده کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- When their fuel was exhausted, they had to continue on foot.
[ترجمه گوگل] وقتی سوختشان تمام شد مجبور شدند پیاده راه را ادامه دهند
[ترجمه ترگمان] وقتی سوخت آن ها به پایان رسید، مجبور شدند پیاده به راه خود ادامه دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause fatigue in; wear out; tire.
مترادف: drain, fatigue, poop, prostrate, tucker out, wear out
متضاد: invigorate
مشابه: enervate, overdo, overwork, strain, tire, waste, wear, weary, wind

- The long day at work had exhausted her, and she went straight to bed.
[ترجمه شان] کار طولانی روزانه، او را از توان انداخته بود پس یکراست به بستر رفت .
|
[ترجمه گوگل] روز طولانی در محل کار او را خسته کرده بود و او مستقیم به رختخواب رفت
[ترجمه ترگمان] روز طولانی کار او را خسته کرده بود و یک راست به بس تر رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to treat or study thoroughly, in every detail.
مترادف: plumb
مشابه: cover, delve into, embrace

- His paper exhausts the topic.
[ترجمه samane] مقاله اش حق مطلب رو ادا کرد. تو مقاله اش به خوبی به موضوع پرداخته.
|
[ترجمه گوگل] مقاله او موضوع را تمام می کند
[ترجمه ترگمان] مقاله او این موضوع را منتشر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to drain or draw a vacuum in; empty of contents.
مترادف: drain, vent
مشابه: empty, evacuate, void

- This pipe exhausts the pressure cooker when it is cooled.
[ترجمه گوگل] این لوله با سرد شدن زودپز را تخلیه می کند
[ترجمه ترگمان] این لوله زودپز را هنگامی که سرد شده، تخلیه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to remove or dissolve away (contaminants).
مترادف: discharge, emit, remove, vent
مشابه: belch, release, spew

(6) تعریف: to destroy the fertility of; deplete the resources of.
مترادف: devitalize, impoverish, wear out
مشابه: deplete, sap, tax, weaken

- Years of intensive cultivation exhausted the soil.
[ترجمه شان] سال ها کشت عمقی، سبب فرسایش خاک شد.
|
[ترجمه گوگل] سالها کشت فشرده خاک را خسته کرد
[ترجمه ترگمان] سال ها کشت شدید، خاک را خسته کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to pass out as waste, as the fumes of an engine.
مشابه: emanate, escape, issue, pour, spew

(2) تعریف: to become fatigued; tire.
مترادف: fatigue, poop out, tire
متضاد: refresh
مشابه: wear, weary

- An anemic person exhausts easily.
[ترجمه گوگل] فرد کم خون به راحتی خسته می شود
[ترجمه ترگمان] به همین راحتی، یه آدم داغون به راحتی می میره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: exhausted (adj.), exhaustible (adj.), exhausting (adj.), exhaustingly (adv.), exhauster (n.), exhaustibility (n.)
(1) تعریف: the escape of fumes from an engine, or the fumes themselves.
مترادف: emission
مشابه: discharge, effluence, fumes, venting

- The smell of the car's exhaust was unpleasant.
[ترجمه گوگل] بوی اگزوز ماشین ناخوشایند بود
[ترجمه ترگمان] بوی اگزوز ماشین ناخوشایند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the parts of an engine or other apparatus through which waste vapors are channeled; exhaust system.
مشابه: chimney, flue, vent, waste pipe

- There is a problem with your exhaust, and you'll have to have it repaired.
[ترجمه گوگل] اگزوز شما مشکل دارد و باید آن را تعمیر کنید
[ترجمه ترگمان] یک مشکل با اگزوز شما وجود دارد و شما باید آن را تعمیر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a device for drawing out air or waste vapors, such as a vacuum pump.
مترادف: draft
مشابه: fan, hood, pump, vent

جمله های نمونه

1. exhaust fan
پنکه هواکش

2. exhaust muffler
صداگیر اگزوز،صداخفه کن اگزوز

3. exhaust pipe
لوله ی اگزوز

4. engine exhaust asphyxiated him
برون دمه ی موتور (گاز موتور) او را خفه کرد.

5. the exhaust pipe gives forth smoke
لوله ی اگزوز دود می دهد.

6. to exhaust a bank account
حساب بانکی را خالی کردن

7. to exhaust a wine cask
بشکه ی شراب را خالی کردن

8. to exhaust an oil well
چاه نفت را خالی کردن

9. to exhaust one's resources
منابع خود را تا آخر مصرف کردن

10. to exhaust the air from a container
هوای محفظه ای را بیرون کشیدن

11. a smoking exhaust pipe
لوله ی اگزوز که از آن دود متصاعد می شود

12. a loud explosion was heard from his exhaust
صدای انفجار از لوله ی اگزوز اتومبیلش شنیده شد.

13. Diesel exhaust contains a lot of soot.
[ترجمه گوگل]اگزوز دیزل حاوی مقدار زیادی دوده است
[ترجمه ترگمان]اگزوز دیزل شامل مقدار زیادی دوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Exhaust fumes are poisoning our cities.
[ترجمه گوگل]دود اگزوز شهرهای ما را مسموم می کند
[ترجمه ترگمان]دود اگزوز شهرهای ما را مسموم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Sometimes exhaust fumes escape into the vehicle.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات دود اگزوز به داخل وسیله نقلیه می ریزد
[ترجمه ترگمان]گاهی دود اگزوز به داخل وسیله نقلیه فرار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The bus was pouring out thick black exhaust fumes.
[ترجمه گوگل]اتوبوس دود غلیظ سیاه اگزوز را بیرون می ریخت
[ترجمه ترگمان]اتوبوس پر از دود اگزوز سیاه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The new exhaust system, it is claimed, will lower fuel consumption.
[ترجمه گوگل]ادعا می شود که سیستم اگزوز جدید مصرف سوخت را کاهش می دهد
[ترجمه ترگمان]ادعا می شود که سیستم اگزوز جدید مصرف سوخت را کاهش خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Her husband ran a pipe from her car exhaust to the bedroom in an attempt to gas her.
[ترجمه گوگل]شوهرش برای گاز دادن به او لوله ای را از اگزوز ماشینش به اتاق خواب برد
[ترجمه ترگمان]شوهرش پیپ را از اگزوز ماشین بیرون کشید تا او را گاز بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Exhaust fumes made him drowsy and brought on a headache.
[ترجمه گوگل]دود اگزوز او را خواب آلود و سردرد کرده بود
[ترجمه ترگمان]دود غلیظی او را خواب آلود می کرد و سر درد می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. They advised him to exhaust all other remedies before applying to court.
[ترجمه گوگل]آنها به او توصیه کردند که قبل از مراجعه به دادگاه، تمام راه های جبرانی دیگر را تکمیل کند
[ترجمه ترگمان]آن ها به او توصیه کردند که قبل از مراجعه به دادگاه تمام داروهای دیگر را تخلیه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خروج (اسم)
emersion, emergence, exhaust, outgo, exodus, transpiration, egress, exit, egression

در رو (اسم)
outlet, exhaust, port, egress, exit

اگزوز (اسم)
exhaust

از پای در اوردن (فعل)
exhaust

نیروی چیزی را گرفتن (فعل)
exhaust, eviscerate

تمام کردن (فعل)
finish, attain, fulfill, process, end, wrap up, exhaust, integrate, fiddle away, polish off

خسته کردن (فعل)
weary, harass, bore, fatigue, exhaust, strain, tire, fag, jade

سپری کردن (فعل)
finish, complete, exhaust

تهی کردن (فعل)
purge, deplete, exhaust, strip, evacuate, eviscerate, vacate

با دقت به کردن (فعل)
discuss, exhaust

تخصصی

[عمران و معماری] خروجی
[ریاضیات] پوشاندن

انگلیسی به انگلیسی

• steam or gases ejected from an engine; pipe through which steam or gases are ejected; emptying
make tired, weaken; drain; empty; use up; emit, eject
if something exhausts you, it makes you very tired.
if you exhaust a supply of something such as money or food, you use it all up.
if you exhaust a subject, you talk about it so much that there is nothing else to say.
an exhaust or an exhaust pipe is a pipe which carries the gas out of the engine of a motor vehicle.
exhaust is the gas produced by the engine of a motor vehicle.

پیشنهاد کاربران

پیرِ کسی درآمدن
تخلیه کردن، لوله اگزوز، خروج گاز یا بخار، تمام شدن انرژی، اگزوز، خروج ( بخار ) ، در رو، مفر، تهی کردن، نیروی چیزی راگرفتن، خسته کردن، ازپای در اوردن، تمام کردن، بادقت بحث کردن، علوم مهندسی: تخلیه، معماری: خروجی، علوم نظامی: خسته شدن یا کردن
Exhausted ( adj ) : the exhausted climbers were rescued by helicopter
خسته ( صفت )
Exhaust ( verb ) : even a short walk exhausted her
خسته کردن ( فعل )
Exhausting ( adj ) : I find her exhausting - she never stops talking
...
[مشاهده متن کامل]

خستگی آور /طاقت فرسا ( صفت (
Exhaustion ( noun ) : her face was gray with
exhaustion
فرسودگی/ خستگی ( اسم )

خسته کردن
مصرف کردن کامل یک چیز مثلا
If you exhaust all your attention resource, you will struggle to concentrate !
در قالب فعل دو معنی دارد:
۱ . خسته شدن
۲. تمام چیزی را مصرف کردن
در قالب اسم به معنی:
خروج دود از اگزوز
1. اگزوز
2. خسته کردن ( نیروی چیزی را گرفتن/از پا دراوردن )
3. تهی ( تمام ) کردن ( ( به طور کامل ) مصرف کردن )
4. بیرون کشیدن ( دود، گاز ، هوا و. . . به طور کامل )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : exhaust
✅️ اسم ( noun ) : exhaustion
✅️ صفت ( adjective ) : exhausting / exhausted / exhaustive
✅️ قید ( adverb ) : exhaustively
قسمت های مختلف ماشین به انگلیسی:
hood ( American ) / bonnet ( British ) = کاپوت
headlight / headlamp ( British ) = چراغ جلو
taillight / rear light ( British ) = چراغ عقب
front bumper = سپر جلو
...
[مشاهده متن کامل]

rear bumper = سپر عقب
windscreen ( British ) / windshield ( American ) = شیشه جلو
rear window = شیشه عقب
side window = شیشه بغل
windscreen wiper ( British ) / windshield wiper ( American ) = برف پاک کن
roof = سقف
sunroof = پنجره سقفی
roofrack = باربند

trunk ( American ) / boot ( British ) = صندوق عقب
antenna ( American ) / aerial ( British ) = آنتن
tailpipe / exhaust / exhaust pipe = لوله اگزوز
wing ( British ) / fender ( American ) = گلگیر
tire ( American ) / tyre ( British ) = چرخ
hubcap / wheel cover / wheel trim = قالپاق
spare tire / spare tyre = لاستیک زاپاس
chassis = شاسی
number plate ( British ) / license plate ( American ) = پلاک
gas pedal ( American ) / accelerator ( British ) = پدال گاز
brake pedal = پدال ترمز
clutch = کلاچ
emergency brake ( American ) / handbrake ( British ) = ترمز دستی
brake pad = لنت ترمز
wing mirror ( British ) / side - view mirror ( American ) = آینه بغل
rear - view mirror = آینه وسط
steering wheel = فرمان
horn = بوق
ignition = استارت
gear lever ( British ) / gear stick ( British ) / gear shift ( American ) = دسته دنده
instrument panel = صفحه نشانگر آمپر ها
milometer ( British ) / mileometer ( British ) / odometer ( American ) / the clock ( informal ) = کیلومتر شمار
speedometer = سرعت سنج
fuel gauge = آمپر سوخت
tachometer / rev counter = تاکومتر، دور سنج موتور
satnav / sat nav ( satellite navigation ) = مسیریاب، مکان یاب
glove compartment / glove box = جعبه داشبورد
dashboard = داشبورد
seat belt = کمربند ایمنی
door handle = دستگیره در
cooler = کولر
heater = بخاری
air vent = دریچه کولر ( و بخاری )
headrest = پشت سری صندلی
visor = آفتاب گیر
driver's seat = صندلی راننده
passenger seat = صندلی شاگرد
stop light / brake light = چراغ ترمز
reversing light ( British ) / backup light ( American ) = چراغ دنده عقب
turn signal ( American ) / indicator ( British ) / blinker ( informal ) = راهنما
oil filter = فیلتر روغن
air filter = فیلتر هوا
radiator = رادیاتور
fuel tank = باک بنزین
gas cap / filler cap = درپوش باک بنزین
spark plug / sparking plug = شمع
fuel injection system = کاربُراتور
radiator hose = شلنگ رادیاتور
fan belt / serpentine belt / alternator belt = تسمه پروانه، تسمه دینام
timing belt = تسمه تایم
alternator = دینام
cylinder = سیلندر
piston = پیستون
gearbox = گیربکس
coolant = مایع خنک کننده
airbag = کیسه هوا
automatic transmission ( AT ) = دنده اتوماتیک
manual transmission ( MT ) = گیربکس دستی، دنده دستی

سپری کردن
بروز دادن
exhaust
واژه ای ایرانی - اوروپایی :
exhaust : ex - haust
- ex : پیشوند لاتینی همتراز با off و out انگلیسی و auf و aus آلمانی و اَف و آز / اَز / زُ / سِ / شِ / خَ / اِخ پارسی = به سوی بیرون / خارج
...
[مشاهده متن کامل]

haust : ریشه واژه ی هند و اوروپایی همتراز با :
پارسی : خَست / خَسته = درمانده ، زخمی ، جَرهیده ( مَجروح ) در اینجا : wast = خَست ، آشغال
گرته برداری : اَزخَست ، زُخَست = خَسدود یا دودِ خَستی یا آشغالدود یا زبالدود یا آخالدودی که بیرون می رود / خارج می شود .
برای نزدیکی به لغت بیگانه ی " اِگزوز " :
اِزخوست/ اِزخوس ، آزخَست/ آزخَس
در زبانزد : خَس و خاشاک = دور ریختنی ها
اِزدود ، اِزدوو

to consider or discuss ( a subject ) thoroughly or completely
بررسی کردن یا بحث کردن ( دربارۀ یک موضوع ) به طور کامل
تمام و کمال انجام دادن، به اتمام رساندن، تکمیل کردن،
[آمار]
سایر موارد ممکن را دربرداشتن
دوستان گرامی وقتی مفهوم کلمه یا عبارتی را ازطریق کمک کاربران متوجه میشویم حداقل کاری که میتوانیم بکنیم، لایک کردن آن معنی به منظور دلگرم نمودن آن مترجم برای ادامه کار و کمک بیشتر آتی به خودمان است. زبان فارسی مانند سایر داشته هایمان برای بقا نیازمند کمک همه فارسی دانان است.
...
[مشاهده متن کامل]

exhaust ( قطعات و اجزای خودرو )
واژه مصوب: اگزوز
تعریف: سامانه ای که دود حاصل از احتراق را به محیط خارج هدایت می کند
خروجی نازل ( در موتورهای راکتی و هواتنفسی )
خروجی
کاملا استفاده کردن
توضیح دادن، دلیل چیزی را ذکر کردن
وامانده شدن
آنچه درباره این کلمه باید بدانید:
از پای در آوردن ، نیروی چیزی را گرفتن، به شدت خسته کردن، بی رمق کردن
تهی کردن یا شدن، ( کاملا ) مصرف کردن یا شدن، ته ( چیزی را ) بالاآوردن،
ته کشیدن، ( موجودی یا ذخیره یا خوراک و غیره ) تمام کردن، ( کاملا ) خالی کردن،
در رو، اگزوز
تمام کردن، تمام شدن
کاویدن تمام و کمال مسئله یا چیزی
کاهش دهنده
ضعف آورنده اعصاب
تمام کردن
بسیار جامع
به غایت چیزی رسیدن/دست یافتن، ته و توی چیزی را درآوردن
به ته رساندن
تماماً استفاده کردن
- کاملا مصرف کردن
weariness
به معنی خروج ، اگزوز
به شدت خسته کردن
Even a short walk exhausted her.
Don't exhaust yourself. We'll clean up for you.
She was exhausted by running up the steep hill.
حل شدن، مرتفع شدن ( مساله ای )
1 ) لوله اگزوز 2 ) دود و گاز حاصل از اتومبیل
استفاده کردن
اداء کامل
tire out
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٩)

بپرس