exhausted

/ɪgˈzɑstəd//ɪgˈzɑstəd/

معنی: خسته
معانی دیگر: بکلی خسته، وامانده، تمام شده، مصرف شده، تهی شده، خالی شده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: extremely tired, having used up all or nearly all of one's energy.
متضاد: energetic, energized, fresh, renewed
مشابه: beat, bushed, fatigued, tired, weary, worn-out

- They came back utterly exhausted from their day's work in the mine.
[ترجمه ماهتیسا] آنها کاملا خسته از کار روزانه خود در معدن بازگشتند
|
[ترجمه گنج جو] اونا کاملا خسته و مفلوک از کار روزانه شان در معدن به آلونک هاشون برگشتند.
|
[ترجمه امیرحسین] آنها باخستگی از کار روزانه خود از معدن برگشتند
|
[ترجمه گوگل] آنها کاملا خسته از کار روزانه خود در معدن برگشتند
[ترجمه ترگمان] آن ها از کار روزانه خود به کلی خسته و خسته به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The exhausted hikers finally found a place to set up their camp.
[ترجمه محمد آریا نوروزی] کوهنوردان خسته بالاخره مکانی برای برپایی اردوگاه خود پیدا کردند
|
[ترجمه گوگل] کوهنوردان خسته سرانجام مکانی برای برپایی کمپ خود پیدا کردند
[ترجمه ترگمان] The خسته بالاخره جایی پیدا کردند تا camp را برپا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. exhausted soil
خاک فرسوده (بی قوت)

2. he exhausted the subject of kennedy's assassination
او موضوع قتل کندی را به طور کامل بررسی کرد.

3. i was near exhausted
از شدت خستگی تقریبا از پا افتاده بودم.

4. my patience was exhausted
حوصله ی من سررفت.

5. my patience was being exhausted
صبرم داشت تمام می شد.

6. the clamber up the wall completely exhausted her
چهار دست و پا بالا رفتن از دیوار او را کاملا خسته کرد.

7. the world's oil reserves will be exhausted in a few decades
ذخایر نفتی جهان تا چند دهه ی دیگر تمام خواهد شد.

8. When your heart is getting exhausted to a certain extent,you are too weak to anger.
[ترجمه موسی] هنگامی که قلب شما تا حدی خسته می شود ، شما نسبت به عصبانیت بیش از حد زودرنج می شوید.
|
[ترجمه گوگل]وقتی قلب شما تا حدی خسته می شود، آنقدر ضعیف هستید که عصبانی شوید
[ترجمه ترگمان]زمانی که قلب شما به حد معینی خسته می شود، نسبت به عصبانیت بیش از حد ضعیف هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The long journey exhausted the children.
[ترجمه گوگل]سفر طولانی بچه ها را خسته کرد
[ترجمه ترگمان]سفر طولانی بچه ها را خسته کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I feel exhausted, but also triumphant.
[ترجمه گوگل]احساس خستگی می کنم، اما در عین حال پیروز هستم
[ترجمه ترگمان]احساس خستگی می کنم، اما در عین حال پیروز شده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Even a short walk exhausted her.
[ترجمه گوگل]حتی یک پیاده روی کوتاه او را خسته کرد
[ترجمه ترگمان]حتی یک پیاده روی کوتاه هم او را خسته کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Traditional slash and burn farming methods have exhausted the soil.
[ترجمه گوگل]روش های سنتی کشت بریده و سوخته خاک را خسته کرده است
[ترجمه ترگمان]بریدن و سوزاندن سنتی روش های کشاورزی را خسته کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He had fallen into exhausted slumber.
[ترجمه گوگل]او به خواب خستگی فرو رفته بود
[ترجمه ترگمان]به خواب عمیقی فرورفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Exhausted by their exploits that day the two boys had supper and fell asleep, dead to the world.
[ترجمه گوگل]آن روز، دو پسر که از دست‌کاری‌هایشان خسته شده بودند، شام خوردند و به خواب رفتند
[ترجمه ترگمان]آن روز دو پسر شام خوردند و به خواب رفتند و به خواب رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You look exhausted - I hope they're not overworking you.
[ترجمه ع ب] خسته به نظر میرسی، امیدوارم بهت اضافه کاری ندن
|
[ترجمه موسی] به نظر می رسد خسته شده اید - امیدوارم که آنها بیش از حد شما را خسته نکنند.
|
[ترجمه گوگل]شما خسته به نظر می رسید - امیدوارم که آنها شما را بیش از حد کار نکنند
[ترجمه ترگمان]خسته به نظر می رسی - امیدوارم از دستت عصبانی نشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The troops were exhausted after months of fierce combat.
[ترجمه موسی] سربازان پس از ماه ها جنگ به شدت خسته شده بودند.
|
[ترجمه گوگل]نیروها پس از ماهها نبرد شدید خسته شده بودند
[ترجمه ترگمان]سربازان پس از ماه ها جنگ وحشیانه خسته و کوفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Totally exhausted, he tore his clothes off and fell into bed.
[ترجمه موسی] کاملا خسته، لباسهایش را پاره کرد و در رختخواب افتاد.
|
[ترجمه گوگل]او که کاملا خسته شده بود، لباس هایش را درید و روی تخت افتاد
[ترجمه ترگمان]حسابی خسته شده بود، لباس هایش را پاره کرد و به رختخواب افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I must get some sleep - I'm exhausted.
[ترجمه موسی] باید کمی بخوابم - خسته شده ام.
|
[ترجمه گوگل]من باید کمی بخوابم - من خسته هستم
[ترجمه ترگمان]باید کمی بخوابم - خسته ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خسته (صفت)
sick, ill, all-in, tired, exhausted, weary, wearied, aweary, forworn, chewed-up, cut-up, spent, jaded, harassed, jadish, wounded, strained, way-worn, weariful, wearying

تخصصی

[ریاضیات] فرسوده

انگلیسی به انگلیسی

• tired, drained of energy, weak; expended, depleted (resources)

پیشنهاد کاربران

هلاک
Worn out
درمانده و مستاصل
بی رمق
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : exhaust
✅️ اسم ( noun ) : exhaustion
✅️ صفت ( adjective ) : exhausting / exhausted / exhaustive
✅️ قید ( adverb ) : exhaustively
از پا درامدن ( از شدت خستگی )
به پایان رسیدن هم معنی میده.
سبک سازی
پاکسازی
Exhausting karma
سبک سازی کارما
اتمام شدن در مهندسی صنایع
در موجودی به اتمام موجودی مورد استفاده قرار می گیرد
Very tired
خیلی خسته
Mildness is a sign of faith.
خسته
exhausted gases: گازهای خروجی
exhausted gases در مهندسی شیمی: گازهای خروجی
exhausted ( adj ) = خسته، کوفته، هلاک، از پا افتاده، وامانده، به شدت خسته، بی رمق، بی حال، تخلیه شده، ( کاملاً ) استفاده شده، ( کاملاً ) تمام شده، ( کاملاً ) مصرف شده، ( کاملاً ) فرسوده
exhausted electrolyte = الکترولیت مصرف شده
...
[مشاهده متن کامل]

exhausted materials = مواد تمام شده
examples:
1 - At the end of the night, I was extremely exhausted.
آخر شب به شدت خسته شده بودم.
2 - The exhausted mine was worthless.
معدنِ ( کاملاً ) تخلیه شده، بی ارزش بود.

پایان یافته
بی انرژی

بسیار خسته
تخلیه شدن
خسته
the horses were exhausted
اسب ها خسته بودند ⬜️⬜️⬜️
فرسوده و از کار افتاده
خسته، کلافه
نابود!
خیلی خسته، بی رمق، بی حوصله
Extremely Tired
خسته
کسل
درمانده
بی حال و حوصله
خسته کننده ، چیزی یا کاری که باعث میشه خیلی خسته بشیم
exhausting things makes you very tired
خستگی ناشی از گرما
خسته و درمانده و بی جان
بی جان و خسته
1 - خسته و کوفته، لِه، خیلی خسته
۲ - خالی شده، تهی شده
Exhausted= خسته
تمام شده
بی رمق
لِه و لَوَرده ( عامیانه )
خُرد و خاکشیر ( عامیانه )
لِه و پِه ( عامیانه )
بیش از حد خسته
خیلی خسته
داغون
درمانده، خسته، تمام شده، تحلیل رفته، مصرف شده
زیست شناسی؛لوله خروجی گاز
tire
خسته
درمانده

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٠)

بپرس