diet

/ˈdaɪət//ˈdaɪət/

معنی: پرهیز، غذا، شورا، رژیم گرفتن، خوراندن، خوراک دادن
معانی دیگر: خوراک روزانه، قوت، غذای روزمره، رزق، روزی، روزینه، رژیم غذایی، دستورالعمل مصرف روزانه غذا، (در اثر بیماری یا برای کم کردن وزن وغیره) رژیم خوراکی، پرورد، پرهیزانه، پرود، (مجازی - کار یا سهم روزانه) امور روزمره، برنامه ی روزانه، پروردگرفتن، پرهیز کردن (خوراکی)، پرهیز داشتن، پرود گرفتن، (اسکاتلند) نشست روزانه (مجلس شورا و غیره)، (در برخی کشورها) مجلس شورا، کنکاشستان

جمله های نمونه

1. a diet rich in oil and meat will make a person fat
رژیم غذایی پر از چربی و گوشت آدم را چاق می کند.

2. his diet consisted of fruits and simple country dishes
رژیم او از میوه و غذاهای ساده ی روستایی تشکیل می شد.

3. low-salt diet
رژیم خوراکی کم نمک

4. vegetarian diet
رژیم گیاهی

5. a balanced diet
رژیم غذایی متعادل

6. a convalescent diet
رژیم غذایی دوران نقاهت

7. a horse's diet is different from a fish's
خوراک اسب با خوراک ماهی فرق دارد.

8. a salt-free diet
پرورد (رژیم غذایی) بی نمک

9. a spare diet
رژیم غذایی کم کالری یا کم قوت

10. a steady diet
رژیم خوراکی مداوم

11. a steady diet of reading and writing
برنامه ی مداوم خواندن و نوشتن

12. to keep a diet
رژیم گرفتن

13. to be on a diet
رژیم داشتن،پرهیز داشتن

14. put (someone) on a diet
(برای کسی) رژیم خوراکی تعیین کردن

15. he is nice about his diet
او درباره ی رژیم خوراکی خود وسواس دارد.

16. the circumscription of a patient's diet
محدود سازی رژیم غذایی بیمار

17. the doctor asked him to diet seriously
دکتر از او خواست که جدا رژیم بگیرد.

18. they put him on a diet
او را تحت رژیم غذایی قرار دادند.

19. you must stick to your diet
بایستی از رژیم غذایی خود پیروی کنی.

20. go (or be) on a diet
رژیم خوراکی گرفتن،پرورد گرفتن،پرهیز کردن

21. illness may come from a poor diet
غذای بد ممکن است موجب بیماری گردد.

22. we had that summer an unforgettable diet of classical music
در آن تابستان هر روز برنامه ی فراموش نشدنی موسیقی کلاسیک داشتیم.

23. the existence of excessive amounts of fat in the diet
وجود چربی بیش از حد در خوراک روزانه

24. A healthy diet creates a body resistant to disease.
[ترجمه mortezaaaa.t] یک رژیم غذایی سالم بدن را در برابر بیماری مقاوم میکند.
|
[ترجمه گوگل]یک رژیم غذایی سالم بدنی مقاوم در برابر بیماری ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]رژیم غذایی سالم، بدن مقاوم در برابر بیماری را ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. For further information on the diet, write to us at this address.
[ترجمه Arvin] برای اطلاعات بیشتر در باره این رژیم برای ما در این آدرس بنویسید
|
[ترجمه گوگل]برای اطلاعات بیشتر در مورد رژیم غذایی با ما در این آدرس مکاتبه کنید
[ترجمه ترگمان]برای اطلاعات بیشتر در مورد رژیم غذایی، در این آدرس برای ما بنویسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. This diet is suited to anyone who wants to lose weight fast.
[ترجمه گوگل]این رژیم برای افرادی که می خواهند سریع وزن کم کنند مناسب است
[ترجمه ترگمان]این رژیم غذایی برای هر کسی که می خواهد به سرعت وزن کم کند مناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Too rich a diet will disorder his digestive.
[ترجمه گوگل]رژیم غذایی بسیار غنی باعث اختلال در گوارش او می شود
[ترجمه ترگمان]رژیم غذایی بسیار غنی گوارشی او را مختل خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Vegetables are an integral part of our diet.
[ترجمه گوگل]سبزیجات بخشی جدایی ناپذیر از رژیم غذایی ما هستند
[ترجمه ترگمان]سبزیجات جزئی از رژیم غذایی ما هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Rice is the staple diet in many Asian countries.
[ترجمه گوگل]برنج رژیم غذایی اصلی در بسیاری از کشورهای آسیایی است
[ترجمه ترگمان]برنج رژیم غذایی اصلی بسیاری از کشورهای آسیایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The doctor enjoined a strict diet.
[ترجمه گوگل]دکتر دستور رژیم غذایی سخت داد
[ترجمه ترگمان]دکتر به او رژیم غذایی سختی می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پرهیز (اسم)
abstinence, regimen, austerity, diet

غذا (اسم)
chop, food, diet, dish, aliment, meal, chow, alimentation, nutrition, nourishment, nurture, viand, chop-chop, cuisine, provender, nutriment

شورا (اسم)
diet, moot, council

رژیم گرفتن (فعل)
diet

خوراندن (فعل)
feed, diet, meal, nourish, nutrify, mess, serve a meal

خوراک دادن (فعل)
graze, feed, diet, meal, nourish, serve, grub, board, bait, subsist, nutrify, hay, mess, meat, forage, serve a meal

تخصصی

[علوم دامی] جیره غذایی
[بهداشت] رژیم غذایی

انگلیسی به انگلیسی

• nourishment, food and drink; regimen; weight loss plan
limit the amount of food eaten; eat only certain kinds of food
your diet is the kind of food you eat.
if you are on a diet, you are eating special kinds of food because you want to lose weight.
if you are dieting, you are on a diet.

پیشنهاد کاربران

رژیم غذایی
مثال: She follows a strict diet to maintain her weight.
او یک رژیم غذایی دقیق را دنبال می کند تا وزن خود را حفظ کند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
چاشت یا خوراک
مجلس شورا ( سیاسی )
پرهیز، غذا، شورا، رژیم گرفتن، خوراندن، خوراک ، خوراک روزانه، قوت، غذای روزمره، رزق، روزی، روزینه، رژیم غذایی، دستورالعمل مصرف روزانه غذا، ( در اثر بیماری یا برای کم کردن وزن وغیره ) رژیم خوراکی، پرورد،
...
[مشاهده متن کامل]
پرهیزانه، پرود، ( مجازی - کار یا سهم روزانه ) امور روزمره، برنامه ی روزانه، پروردگرفتن، پرهیز کردن ( خوراکی ) ، پرهیز داشتن، پرود گرفتن، ( اسکاتلند ) نشست روزانه ( مجلس شورا و غیره ) ، ( در برخی کشورها ) مجلس شورا، کنکاشستان

The food that you usually eat
diet ( تغذیه )
واژه مصوب: پرهیزانه
تعریف: مجموعه‏ای محدود و معین از مواد غذایی که فرد در شرایط ویژه‏ای مانند بیماری یا برای کاهش وزن به طور روزانه می‏خورد|||متـ . رژیم غذایی
Diet=a plan to eat less food or a particular type of food
رژیم غذایی
رژیم غذایی 🥗🥗🥗
I'm going on a diet next week and hope to lose ten pounds before Christmas
. من هفته ی بعد می خواهم رژیم غذایی بگیرم و امیدوارم قبل از کریسمس ده پوند کم کنم.
رژیمی، هر نوشیدنی و خوراکی رژیمی
Diet coke
نوشابه رژیمی
I am on diet
من در حال رژیم گرفتنم
در علوم تغذیه به معنای غذا / خوراک

( به عنوان صفت ) رژیمی
مانند a diet soda
دوری کردن
The adjective diet refers to food that has no sugar or fat , such as diet cola
صفت diet بر می گردد به غذای بدون شکر یا چربی مثل نوشابه بدون قند یا همان نوشابه رژیمی
رژیم غذایی
داشتن فهرست غذایی
الگوی مصرف مواد غذایی بر حسب نیاز
رژیم
If you weigh over 100 kilograms, then you may need to start a diet
به معنی رژیم غذایی گرفتن
رژیم غذایی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس