تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تمرین کردن، برای اجرا آماده شدن ( بارها و بارها چیزی را تمرین کردن تا برای یک اجرا، نمایش، یا رویداد خاص آماده شود. این کلمه معمولاً شامل جنبه ای از ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شدن در دو ساختار زیر به کار میره became a / the noun became adjective I became a teacher in 2007. I became a software developer 5 years ago. Julia ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

معنی دقیق فارسی: - به دست آوردن؛ دریافت کردن: چیزی را از کسی گرفتن یا به دست آوردن. - خریدن؛ تهیه کردن: چیزی را خریداری کردن. - رسیدن؛ رفتن: به ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باید . . . میکردی You should have signed the deal

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گنده گو - لاف زن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کنار آمدن ( با کسی ) ؛ رابطه داشتن ( با کسی ) : داشتن یک رابطه، چه خوب و چه بد، با فردی دیگر "My kids get along well with their cousins. " ( بچه های ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوار شدن مثلاً به خودرو "We need to get on the bus at the next stop. " ( باید تو ایستگاه بعدی سوار اتوبوس شیم. ) "Make sure you get on the right tr ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اغلب Do you and your cousin see one another often?

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نزدیک اما برخلاف close برای انسان ها به کار نمی رود Both "near" and "close" have a similar meaning, but we can only use "close" with people.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نزدیک اما برخلاف near برای انسان ها هم به کار می رود Are you close to your niece? Both "near" and "close" have a similar meaning, but we can only u ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این عبارت تاکید داره بر مثبت و خوب بودن یک رابطه I get along well with my parents.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رابطه خوبی با کسی داشتن - خوب کنار اومدن با کسی "Get along with": یک عبارت کلی تر برای توصیف یک رابطه است، که کیفیت آن ( خوب، بد، معمولی ) ممکن است ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"to get along well with someone" means you have a good relationship with them.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

رابطه خوبی با کسی داشتن - خوب کنار اومدن با کسی این دوتا عبارت مترادف همند Get along with = get on well with I don't get on well with my sister. We ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رابطه خوبی با کسی داشتن - خوب کنار اومدن با کسی این دوتا عبارت مترادف همند Get along with = get on well with I don't get on well with my sister. We ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد

دو طرفه - متقابل We can use the phrases "each other" and "one another" to show a reciprocal action between different people in a group. "They have ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دادن Clara and her parents give each other gifts

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

بالا بردن ( با rise که معنای بالا رفتنی یا بالا آمدن میده فرق می کنه ) "Please raise your hand if you have a question. " ( لطفاً دستتان را بالا بب ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

بالا رفتن - بالا اومدن ( با raise که معنای بالا بردن میده فرق می کنه ) "The sun will rise at 6 AM tomorrow. " ( فردا خورشید ساعت 6 صبح طلوع می کنه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صعودی - افزایشی - بالارونده - در حال بالا رفتن؛ رو به افزایش Notice the rising intonation in this question. The second word is stressed in the phras ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تن صدا - تلفظ و آهنگ تلفظ و کلام چیزی - ( آهنگ کلام/زیر و بم صدا ) به تغییرات زیر و بمی صدای ما هنگام صحبت کردن اشاره دارد. Notice the rising inton ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یکدیگر؛ همدیگر ( معمولاً برای بیش از دو نفر یا دو چیز ) "each other" و "one another" مترادف هستند و در اکثر موقعیت ها، به خصوص در انگلیسی آمریکایی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همدیگر؛ یکدیگر How do you know each other? "My brother and I help each other with our homework. " ( من و برادرم به همدیگه تو تکالیفمون کمک می کنیم. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آشتی کردن He could reconcile and forgive him Trump says he’s open to reconciling his relationship with Elon Musk. I pray for these 2 to reconcile ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با وجود اینکه Even though Nadiya's family are Bangladeshi, she grew up in the UK so she doesn't know Bangladesh well.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همه چیز درباره try new things and learn all about her family’s country "This new project is all about teamwork and communication. " ( این پروژه جدی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

معلوم شدن؛ مشخص شدن؛ نتیجه دادن؛ از آب درآمدن: به این معنی که چیزی در نهایت به گونه ای خاص مشخص می شود یا نتیجه ای غیرمنتظره می دهد. اغلب برای بیان ی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیا نزدیکتر Come over here, come closer!

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به خانه یا نزد کسی آمدن "Why don't you come over for dinner tonight?" ( چرا امشب برای شام نمیای خونه ما؟ ) "My friends are going to come over to wa ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کمک کردن خیرخواهانه؛ دست یاری رساندن: ارائه کمک یا پشتیبانی به کسی، به ویژه در یک موقعیت دشوار یا در انجام یک کار. Everyone helps out with family m ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آنقدر - آنقدرها ( یه حالت ذهنی فرضی از یک مقدار مطلوبی که باید می بوده اما نیست ) Sometimes I feel like I don't know the Bangladeshi side of me tha ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گوشت گوسفند That is a mutton and potato curry that my big sister made.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"در زدن"، "کوبیدن"، یا "ضربه زدن" on "Did you hear someone knock on the door?" ( صدای کسی رو شنیدی که در می زد؟ ) "Please knock before you enter. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

علاوه بر - به همان خوبی که - و نیز But her Bangladeshi side is an important part of her family life as well as her work as a chef "She plays the p ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

"حس می کنم که. . . "، "دلم می خواد. . . "، "به نظر می رسه که. . . " sometimes I feel like I don’t know the Bangladeshi side of me that much. "I fe ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

احساس کردن I think I feel very British "I feel happy when the sun is shining. " ( وقتی خورشید می درخشه احساس خوشحالی می کنم. ) "My head feels warm ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسابقه آشپزی یا پختن چیزی She won The Great British Bake Off, a TV competition. "My grandma won the annual pie bake - off at the county fair. " ( ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برنده شدن She won The Great British Bake Off, a TV competition.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاهی به معنای آشپز در حالت اسم نیز هست Nadiya is a famous cook.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشهور Nadiya is a famous cook.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

بازداشت کردن - دستگیر کردن توسط پلیس "The police took the suspect into custody after a brief chase. " ( پلیس بعد از یک تعقیب کوتاه، مظنون رو بازداشت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوه در حالت جمع We have two grandchildren.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوه پسری We have one grandson

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوه در حالت مفرد

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوه دختری My granddaughter is twelve years old.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پدربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandad, grandpa, pops, grandfather

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پدربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandad, grandpa, pops, grandfather