savoury

/ˈseɪvəri//ˈseɪvəri/

معنی: مطبوع طبع، خوشگوار، مورد پسند
معانی دیگر: savory خوش طعم

جمله های نمونه

1. Do you prefer sweet or savoury food?
[ترجمه پردیس] غذای شیرین رو ترجیح می دهید یا غذای شور؟
|
[ترجمه گوگل]غذاهای شیرین را ترجیح می دهید یا خوش طعم؟
[ترجمه ترگمان]غذاهای شیرین و شیرین را ترجیح می دهید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Small savoury biscuits provide a simple appetizer.
[ترجمه گوگل]بیسکویت های کوچک شور یک پیش غذای ساده را فراهم می کنند
[ترجمه ترگمان]بیسکوییت شور کوچک، یک پیش غذا ساده فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Do you want a sweet pancake or a savoury one?
[ترجمه پردیس] پنکیک شیرین می خواهید یا شور؟
|
[ترجمه گوگل]پنکیک شیرین می خواهید یا شور؟
[ترجمه ترگمان]کلوچه شیرین می خوری یا گوشت کبابی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I gather his past life was not altogether savoury.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم زندگی گذشته او در کل خوش طعم نبود
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم که زندگی گذشته او به طور کلی savoury نبوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The savoury smell greeted them as they went through the door.
[ترجمه گوگل]وقتی از در می گذشتند بوی خوش به آنها خوش آمد
[ترجمه ترگمان]وقتی که از در وارد شدند، بوی خوش گله به آن ها خوش آمد گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Do you want your pancakes sweet or savoury?
[ترجمه سعید راد] آیا پنکیک خود را شیرین میخواهید یا غیر شیرین ؟
|
[ترجمه گوگل]آیا پنکیک خود را شیرین می خواهید یا خوش طعم؟
[ترجمه ترگمان]پنکیک های شیرین و savoury رو می خوای؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He ate every savoury morsel of a delectable stew at the dinner.
[ترجمه گوگل]او هر لقمه خوش طعم یک خورش لذیذ را در شام خورد
[ترجمه ترگمان]شام خوشمزه ای را در شام خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. That hotel doesn't have a very savoury reputation.
[ترجمه گوگل]آن هتل شهرت چندان خوشایندی ندارد
[ترجمه ترگمان]اون هتل شهرت خوبی نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We often follow the savoury course with a sweet course.
[ترجمه گوگل]ما اغلب دوره شور را با یک دوره شیرین دنبال می کنیم
[ترجمه ترگمان]البته ما اغلب اوقات خوشی را با یک دوره شیرین دنبال می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Italian cooking is best known for savoury dishes.
[ترجمه گوگل]آشپزی ایتالیایی بیشتر برای غذاهای خوش طعم شناخته شده است
[ترجمه ترگمان]پخت وپز ایتالیایی به خاطر غذاهای لذیذ مشهور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Above: Bangers and mash - savoury and satisfying.
[ترجمه گوگل]بالا: بنگرز و ماش - خوش طعم و سیر کننده
[ترجمه ترگمان]بالا: bangers و mash و satisfying
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In Louisiana, they are served at brunch with savoury dishes.
[ترجمه گوگل]در لوئیزیانا، آنها در صبحانه با غذاهای خوش طعم سرو می شوند
[ترجمه ترگمان]در لوئیزیانا، آن ها در صبحانه با غذاهای لذیذ سرو کار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In the late Middle Ages this was a savoury dish of ground chicken, pork, rice and onions.
[ترجمه گوگل]در اواخر قرون وسطی، این یک غذای خوش طعم از مرغ، گوشت خوک، برنج و پیاز بود
[ترجمه ترگمان]در اواخر قرون وسطی، خوراک گوشت مرغ و گوشت خوک و پیاز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Savoury filo recipes next week; then we want the best recipe for game-bird stuffings.
[ترجمه گوگل]دستور العمل های فیلو خوشمزه در هفته آینده; سپس ما بهترین دستور غذای پرنده شکاری را می خواهیم
[ترجمه ترگمان]دستور پخت غذای savoury filo را هفته آینده تنظیم می کند؛ سپس ما بهترین دستورالعمل برای stuffings پرندگان را می خواهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مطبوع طبع (صفت)
appetizing, savory, savoury

خوشگوار (صفت)
savory, savoury, tasty, palatable, digestible

مورد پسند (صفت)
pleasant, savory, savoury

انگلیسی به انگلیسی

• tasty, having a pleasant flavor; fragrant, having a pleasant odor; appetizing; agreeable, pleasant; spicy, piquant
spicy dish served as hors d'oeuvre or at the end of dinner; one of two aromatic herbs of the mint family; extremely small aromatic shrub of mediterranean areas
savoury food has a salty or spicy flavour rather than a sweet one.
something that is not very savoury is not very pleasant or morally acceptable.

پیشنهاد کاربران

savoury ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: لب شوره
تعریف: لب چره ای شور که بعد از یک وعدۀ غذای سنگین صرف می شود
شور
آخرین بخش غذای رسمی انگلیسی، که بیشتر شور است تا شیرین.
نمکی یا فلفلی ( طعم غذا )

بپرس