browse

/ˈbraʊz//braʊz/

معنی: چریدن
معانی دیگر: (در مورد حیوان) شاخ و برگ نرم را خوردن، سرشاخه خوردن، چریدن و گزیدن سرشاخه، جویدن، دستچین کردن، جسته گریخته خواندن، شاخ و برگ نرم درخت و بته (که حیوانات می خورند)، جسته گریخته عباراتی از کتاب خواندن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: browses, browsing, browsed
(1) تعریف: to graze or feed on.
مترادف: graze
مشابه: eat, nibble

- Cattle are browsing the grass.
[ترجمه Yousef] گاوها درحال چریدن علف هستند.
|
[ترجمه گوگل] گاوها در حال گشت و گذار در علف ها هستند
[ترجمه ترگمان] گاوها در حال مرور علف ها هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to look through (a book, magazine, or the like) in a leisurely way.
مترادف: look over
متضاد: pore
مشابه: leaf through, scan, skim, thumb
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to graze or feed on growing plants.
مترادف: graze, pasture
مشابه: eat, feed, nibble

(2) تعریف: to examine items in a leisurely way.
مترادف: poke around
مشابه: shop, window-shop

- I'm just browsing, not shopping.
[ترجمه مهسا] فقط جستجو میکنم، در حال خرید نیستم
|
[ترجمه محمدرضا] من فقط نگاه میکنم و قصد خرید ندارم
|
[ترجمه گوگل] من فقط دارم مرور میکنم نه خرید
[ترجمه ترگمان] فقط مرور می کنم، نه خرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: browser (n.)
• : تعریف: new plant growth, such as shoots, leaves, and the like, that is suitable for grazing.
مشابه: grass, shoots

جمله های نمونه

1. I stopped in several bookstores to browse.
[ترجمه عسگر] در چندین کتافروشی ایستادم تا جست و جو کنم
|
[ترجمه گوگل]در چندین کتابفروشی توقف کردم تا مرور کنم
[ترجمه ترگمان]در چندین کتابفروشی ها ایستادم تا مرور کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We had a quick browse around the shops.
[ترجمه گوگل]ما یک گشت و گذار سریع در اطراف مغازه ها داشتیم
[ترجمه ترگمان]به اطراف مغازه ها سرک کشیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We went for a browse around an antique shop.
[ترجمه روشنک کاشفی] ما برای گشت زدن و نگاه کردن به یک مغازه ی عتیقه فروشی رفتیم.
|
[ترجمه گوگل]برای گشت و گذار در یک مغازه عتیقه فروشی رفتیم
[ترجمه ترگمان]ما دنبال یه گشت و گذار اطراف یه مغازه آنتیک فروشی گشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The gift shop is well worth a browse.
[ترجمه من] فروشگاه هدیه ارزش گشت زدن دارد
|
[ترجمه گوگل]فروشگاه هدایا ارزش دیدن را دارد
[ترجمه ترگمان]فروشگاه هدیه ارزش مرور دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I had a browse through the books on his desk.
[ترجمه گوگل]کتاب‌های روی میزش را مرور کردم
[ترجمه ترگمان]من مشغول بررسی کتاب های روی میزش بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Slow music encourages supermarket-shoppers to browse longer but spend more.
[ترجمه گوگل]موسیقی آهسته خریداران سوپرمارکت را تشویق می‌کند تا بیشتر مرور کنند اما بیشتر خرج کنند
[ترجمه ترگمان]موسیقی کند خریداران سوپر مارکت را تشویق می کند که طولانی تر بگردند اما بیشتر خرج کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You are welcome to come in and browse.
[ترجمه گوگل]می توانید وارد شوید و مرور کنید
[ترجمه ترگمان]خوش آمدید داخل شوید و مرور کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Learn to browse, seeking out unfamiliar authors and new books alike.
[ترجمه گوگل]مرور را بیاموزید، به طور یکسان به دنبال نویسندگان ناآشنا و کتاب های جدید بگردید
[ترجمه ترگمان]یاد بگیرید که مرور کنید، به دنبال نویسندگان ناآشنا و کتاب های جدید باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You may browse in the shops without being shadowed or prodded into buying.
[ترجمه گوگل]می‌توانید بدون اینکه تحت‌الشعاع یا وادار به خرید شوید، در مغازه‌ها جستجو کنید
[ترجمه ترگمان]ممکن است شما به مغازه ها نگاه کنید، بدون اینکه به دنبال سایه و یا ترغیب به خرید باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To browse the groups, click inside the Newsgroups window and scroll up and down using your arrow keys or mouse wheel.
[ترجمه گوگل]برای مرور گروه‌ها، روی پنجره گروه‌های خبری کلیک کنید و با استفاده از کلیدهای جهت‌نما یا چرخ ماوس به بالا و پایین بروید
[ترجمه ترگمان]برای مرور این گروه ها، در داخل پنجره Newsgroups کلیک کرده و از کلیدهای فلش یا چرخ موشی استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In the next window, browse to the file's location on your hard drive and select it, then click Next.
[ترجمه گوگل]در پنجره بعدی، محل فایل را در هارد دیسک خود مرور کنید و آن را انتخاب کنید، سپس روی Next کلیک کنید
[ترجمه ترگمان]در پنجره بعدی، روی دیسک سخت خود به محل فایل بروید و آن را انتخاب کنید، سپس روی Next کلیک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Users now wanted to connect to the Internet, browse the World Wide Web, send e-mail and read newsgroup messages.
[ترجمه گوگل]اکنون کاربران می خواستند به اینترنت متصل شوند، وب جهانی را مرور کنند، ایمیل ارسال کنند و پیام های گروه های خبری را بخوانند
[ترجمه ترگمان]کاربران اکنون می خواهند به اینترنت وصل شوند، وب گسترده اینترنت را مرور کنند، ایمیل ارسال کنند و پیام های خبری را بخوانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The pier will bring more tourists, who will browse the boutiques and souvenir stores before boarding their ship at night.
[ترجمه گوگل]این اسکله گردشگران بیشتری را به همراه خواهد داشت که قبل از سوار شدن به کشتی خود در شب، بوتیک ها و فروشگاه های سوغاتی را مرور می کنند
[ترجمه ترگمان]این اسکله گردشگران بیشتری را به همراه خواهد آورد، که قبل از سوار شدن به کشتی در شب به فروشگاه ها و فروشگاه های سوغاتی خواهند رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Occasionally I treated myself to a half hour browse in a bookshop.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات خودم را با نیم ساعت گشتن در کتابفروشی پذیرفتم
[ترجمه ترگمان]گهگاه در یک کتاب فروشی نیم ساعتی با خودم رفتار می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چریدن (فعل)
graze, grass, burn, browse, pasture

تخصصی

[کامپیوتر] مرور کردن - مرورکردن . اکتشاف - جستجو محتویات شبکه جهانی یا اینترنت . جستجو ی محتویات یم دیسک گردان یا شبکه کاپیوتر از میان کامپیوترهای شبکه در زمانی خاص و به طور خودکارانتخاب می شود.

انگلیسی به انگلیسی

• act of grazing; food eaten while grazing; perusal, superficial glance
graze, pasture; leaf through a book, peruse a book; wander and look at one's leisure; (computers) look over and explore searching for particular files or information on the world wide web, view data, surf the internet
if you browse through a book or magazine, you look through it in a casual way.
if you browse in a shop, you look at things in a casual way, without intending to buy anything. verb here but can also be used as a count noun with a supporting word or phrase. e.g. i had a browse in the children's picture book section.
when animals browse or browse an area or particular plant, they feed on that area or plant.

پیشنهاد کاربران

After passing through the security we browsed the duty - free shop at the airport where we bought chocolate and a bottle perfume without paying any taxes
گشت و گذار کردن
بازار گردی
✔️جسته گریخته خواندن و نگاه کردن
✔️surf the internet in a casual way
Tell me about your typical
. weekday and your typical weekend
Well, on a typical weekday, I get up early in the morning, take a shower and eat my breakfast. Then I hurry for my office/ classes and the bad traffic kills some time on the roads. After I reach the office/ university, I need to concentrate on my work/ study & classes and I return home at around 6:30 pm. I eat my dinner at around 8:30 pm, read the daily newspapers or a book, watch the news channel and ⭐browse the internet⭐. I study/ spend time with my family till 11:30 and then prepare to go to bed. I usually sleep at around 12:30 and always try to read something or listen to music before I sleep. If I have an exam/ office deadline, I study/ work till late night.
...
[مشاهده متن کامل]

On the contrary, during my weekend,
. . . .

سطحی خوندن
خوندنی که همه ی کلمات رو نخونی
مرور سطحی کردن
تورق کردن
browse ( مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل )
واژه مصوب: سرچره
تعریف: هرنوع گیاه چوبی مناسب برای سرچری حیوانات اهلی و وحشی به ویژه سم داران
جست و جو کردن ، مرور کردن
جست و جو کردن
چرخیدن در بازار و سرسری نگاه کردن.
در کامپیوتر بهترین معنا، مشاهده است.
browse mode = حالت نمایش
نگاه انداختن به طور سریع
پرسه زدن در بازار
Window shopping

چریدن
گشت و گذار
جستجو کردن
رفتن به بازار و چرخیدن در اون
نگاه کردن به چیزهای زیادی بدون توجه به یک چیز مثلا در بازار استفاده میشود
Ex:I am just browsing
من فقط دارم نگاه میکنم.
going forest to browse the memories

در مغازه پرسه زدن و دیدن کالاها بدون اینکه قصد خرید کالای خاصی را داشته باشید
نگاه کردن، گشتی زدن
رجوع کردن

چرخیدن در بازار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس