flavor

/ˈfleɪvər//ˈfleɪvə/

معنی: خوش مزگی، چاشنی، طعم، مزه، مزه وبو، خوش طعمی، خوشبویی، معطر کردن، مزه دار کردن، خوش مزه کردن، چاشنی زدن به
معانی دیگر: طعم افزا، ویژگی، رنگ و بو، حال و هوا، (در انگلیس: flavour)، (قدیمی) بو، رایحه، (فیزیک) هریک از شش نوع کوارک ها (quarks)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the quality perceived by the sense of taste.
مترادف: savor
مشابه: tang

- Adding sausage and herbs to the sauce gives it more flavor.
[ترجمه Kosar] افزودن سوسیس و گیاهان به سس طعم بیشتری به آن می بخشد.
|
[ترجمه گوگل] افزودن سوسیس و سبزیجات به سس طعم بیشتری به آن می دهد
[ترجمه ترگمان] اضافه کردن سوسیس و گیاهان به سس به آن طعم بیشتری می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These imported candies have interesting flavors.
[ترجمه M.B.R] این آبنبات های وارد شده طعم های جدید دارند. 😊
|
[ترجمه Kosar] این آب نبات های وارداتی طعم های جالبی دارند.
|
[ترجمه گوگل] این نبات های وارداتی طعم های جالبی دارند
[ترجمه ترگمان] این آب نبات ها که وارد شده، طعم های جالبی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The flavor of tofu by itself is quite bland, so it is rarely eaten plain.
[ترجمه گوگل] طعم توفو به خودی خود کاملاً ملایم است، بنابراین به ندرت به صورت ساده خورده می شود
[ترجمه ترگمان] طعم پنیر سویا به خودی خود کاملا مطلوب است، بنابراین به ندرت ساده خورده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a substance, such as a spice or essence, that imparts a distinctive taste.
مترادف: flavoring
مشابه: condiment, essence, seasoning, spice, tang

- Vanilla, peppermint, and cherry are popular flavors.
[ترجمه خانم معلم] وانیلی نعنایی و گیلاسی طعم هایی محبوب هستند
|
[ترجمه گوگل] وانیل، نعناع فلفلی و گیلاس طعم های محبوبی هستند
[ترجمه ترگمان] وانیل، نعناع و یک گیلاس دیگر طعم های محبوب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a distinctive quality characteristic of or noticeable in a thing.
مترادف: essence, savor, spirit
مشابه: ambiance, aroma, character, nature, odor, soul, style, tang, tenor, tone

- The aristocratic flavor of his writing doesn't appeal to me.
[ترجمه گوگل] طعم اشرافی نوشته او برای من جذابیتی ندارد
[ترجمه ترگمان] طعم aristocratic نوشته او برای من جالب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The new fall designs have some of the flavor of India.
[ترجمه تلیل] طرح های جدید پاییزی مقداری از حال و هوای هند را دارند
|
[ترجمه گوگل] طرح های جدید پاییزی طعم هند را دارند
[ترجمه ترگمان] طرح های جدید پاییز مقداری از طعم هند را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: flavors, flavoring, flavored
مشتقات: flavorless (adj.)
• : تعریف: to impart a flavor to.
مترادف: season, spice
مشابه: accent, imbue, lace, lard, relish, savor

- He flavored the meat with garlic and thyme.
[ترجمه النا] او گوشت را با سیر و آویشن مزه مزه می کرد
|
[ترجمه محمد] او گوشت را با سیر و اویشن مزه دار کرد
|
[ترجمه گوگل] گوشت را با سیر و آویشن مزه دار کرد
[ترجمه ترگمان] با سیر و آویشن گوشت را مزه مزه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. full-bodied flavor
طعم قوی و خوشایند

2. the flavor of the city
ویژگی های شهر

3. a bitter flavor
مزه ی تلخ

4. a delicate flavor
طعم لذیذ

5. a strong flavor
مزه ی تند

6. spices add flavor to food
ادویه به خوراک طعم می دهد.

7. the sour flavor of this food
مزه ی ترش این خوراک

8. a soup lacking flavor
سوپی که مزه ندارد

9. i do pleasure in the flavor of these fruits
از طعم این میوه ها واقعا لذت می برم.

10. stale venison loses its gamy flavor
گوشت آهوی مانده مزه ی تند خود را از دست می دهد.

11. his novels have the finish and the flavor which appeal to the educated
رمان های او دارای کمال و گیرایی هستند که مورد پسند تحصیل کرده ها است.

12. our packaging is designed to seal the flavor in
بسته بندی ما طوری طرح ریزی شده است که طعم را حفظ کند.

13. Fry quickly to seal in the flavor of the meat.
[ترجمه گوگل]سریع سرخ کنید تا طعم گوشت ببندد
[ترجمه ترگمان]به سرعت سرخ شد تا طعم گوشت را مهر و موم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This has a strong flavor.
[ترجمه گوگل]این طعم قوی دارد
[ترجمه ترگمان] این طعم قوی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Critics claim the building would destroy the flavor of the neighborhood.
[ترجمه گوگل]منتقدان ادعا می کنند که این ساختمان طعم محله را از بین می برد
[ترجمه ترگمان]منتقدان مدعی هستند که این ساختمان طعم این محله را از بین خواهد برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. This movie really catches the flavor of New York.
[ترجمه گوگل]این فیلم واقعاً طعم نیویورک را می گیرد
[ترجمه ترگمان]این فیلم واقعا طعم نیویورک را می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I think the flavor of fresh strawberries is out of this world.
[ترجمه .] من فکر میکنم توت فرنگی تازه طعمش خارج از این دنیا است.
|
[ترجمه شیرین] به نظرم طعم و عطر توت فرنگی از یه دنیای دیگست
|
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم طعم توت فرنگی تازه از این دنیا خارج شده است
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم طعم توت فرنگی تازه از این دنیا بیرون است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. It gives our little meals an eastern flavor.
[ترجمه گوگل]به وعده های غذایی کوچک ما طعمی شرقی می دهد
[ترجمه ترگمان]این غذا به غذای مختصر ما طعم شرقی می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Add a little more vanilla, to give the flavor a boost .
[ترجمه گوگل]کمی بیشتر وانیل اضافه کنید تا طعم آن بهتر شود
[ترجمه ترگمان]یک وانیل بیشتر هم اضافه کنید تا طعم آن را بالا ببرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. This has a weak flavor.
[ترجمه گوگل]این طعم ضعیفی دارد
[ترجمه ترگمان] این طعم ضعف داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. There was only the barest flavor of coffee.
[ترجمه گوگل]تنها عطر و طعم قهوه وجود داشت
[ترجمه ترگمان]فقط یک کم قهوه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوش مزگی (اسم)
relish, flavor, gust, joke, humor, jest, bon mot, jocularity, zest, sapidity, jocosity, nice taste, pepper

چاشنی (اسم)
primer, relish, flavor, embellishment, dressing, sauce, condiment, stuffing, seasoning, detonator, flavoring, garniture, salmagundi

طعم (اسم)
taste, smack, savor, relish, odor, flavor, gusto, palate

مزه (اسم)
taste, smack, savor, relish, flavor, gusto, zest, sapor, sapour

مزه وبو (اسم)
flavour, flavor

خوش طعمی (اسم)
relish, flavor, gust, sapidity, haut-gout

خوشبویی (اسم)
aroma, scent, balm, flavour, flavor

معطر کردن (فعل)
perfume, flavour, aromatize, flavor

مزه دار کردن (فعل)
flavour, flavor

خوش مزه کردن (فعل)
taste, relish, flavour, flavor, sauce, zest

چاشنی زدن به (فعل)
garnish, flavour, flavor, sauce

تخصصی

[کامپیوتر] مزه، طعم - 1- ( اصطلاح عامیانه ) گونه یا نوی از کی چیز . مثلاً CD-RW , CD-R و CD-ROM ممکن است به عنوان سه « نوع » دیسک فشرده تلقی شود. 2- ( در آزمایشهای اولیه ی برنامه نویسی شیء گرا در MIT ) یک کلاس شیء قابل توارث ( ارث بدنی ).
[صنایع غذایی] طعم : خاصیتی است از ترکیب بو و مزه. البته خواص دیگری چون بینایی نیز در تشخیص آن موثر است. یکی از خصوصیات کیفی غذا است که با حواس چشایی و بویایی مشترکا تعیین میشود.

انگلیسی به انگلیسی

• taste; particular or specific taste; something that adds taste, flavoring; characteristic taste; smell, aroma (also flavuor)
give tast, add flavor to; spice, scent; give a particular shade or mood to (also flavour)

پیشنهاد کاربران

طعم
مثال: The soup had a delicious flavor of herbs and spices.
سوپ طعم خوشمزه ای از گیاهان دارویی و ادویه ها داشت.
Flavor
طعم ، مزه، چاشنی
flavor توی کانون ایران rech 1 به معنی طعم و مزه اس
flavor: taste
taste
مزه
طعم
به معنی طعم هست
This pizza have a good flavor.
ویژگی ها و خصوصیات
عطر و طعم
The flavor of tea my mother made was great for me
سلام دوست من،
طعم ، مزه ، چاشنی:Flavor
مثال:
. My favorite flavor is chocolate
معنی:
( طعم، مزه ) مورد علاقه ی من شکلات است.
گونه - نوع - ویژگی
طعم
طعم یا
چاشنی
Taste of food or drink
طعم غذا یا نوشیدنی
طمع دهنده
دسر ، چاشنی، پیش غذا
The taste and smell of something is its flavor
American english flavor
ویژگی اساسی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس