تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کلمه ی نسبتا جدیدی هست که وارد زبان شده. pub به مکانهایی در بریتانیا گفته میشه که نوشیدنی های الکی خریداری و صرف میشه و اغلب اوقات غذا هم دارن. حالا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نوشابه سیاه میگن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

اگر adverb باشه 1. اشاره به تمام طول شب داره Pam's staying overnight at my house. 2. اشاره به ناگهانی و سریع بودن ( یک شبه ) He became a millionai ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

توضیحی که من نوشته بودم برای کلمه overnight بود نمیدونم چرا توی این قسمت اومده!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اگر adverb باشه 1. اشاره به تمام طول شب داره Pam's staying overnight at my house. 2. اشاره به ناگهانی و سریع بودن ( یک شبه ) He became a millionai ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فیلم یا تئاتر و . . . که در سانس عصر نمایش داده میشه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اصطلاح معادل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

وقتی میخوایم به مدت طولانی اشاره کنیم که به صورت مداوم خسته کننده یا آزاردهنده ست. توی کارتون Croods وقتی در مورد اینکه مدام باید توی غار پنهان بشن و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

طرح فرشته ای که با خوابیدن روی برف و جابجا کردن دست و پا به سمت بالا و پایین ایجاد میشه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

supper در گذشته برای شام سبک استفاده میشده چون وعده اصلی غذایی در زمان ظهر مصرف میشده که کشاورزها بتونن برای ادامه روز انرژی کافی داشته باشن. پس supp ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

مثال برای ترجمه ای که خانوم fati گفتن: Do you happen to know Mr. Cooper's telephone number?

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

معادل دقیقی نمیشه براش آورد باید مفهومشو متوجه شد به جنسی گفته میشه که قیمتش از حد معمول کمتره و زیر قیمته

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

دور هم جمع شدن و باهم وقت گذراندن. لزومی هم نداره فقط بیرون از خونه باشه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

منظور موهایی هست که هیچ ماده ای مثل اسپری محافظت کننده و. . . روی اون ها نیست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

توان داشتن/ توانستن ( از نظر مالی یا زمانی ) How can she afford to eat out every night?

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

( ورزشِ ) اتومبیلرانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

براساس دیکشنری لانگمن: رستورانی که توی فضاهای سازمانی مثل دانشگاه و کارخانه و. . . هست که غذایی که میخواید از لیست غذاهای موجود انتخاب میکنین و خودتو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انواع مختلف

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مخفف television set در گذشته پیش از ظهور ترانزیستورها و. . . اجزای تلویزیون ها خیلی مفصل و بزرگ بودن که با داشتن گیرنده های رادیویی کاملتر هم میشدن ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

dusting of sth یه لایه نازک از sth dusting of snow ( برف کم ضخامت که روی زمین یا وسایل نشسته طوریکه همچنان سطح زیری کم و بیش مشخصه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گاهی اوقات، نه اغلب اوقات هر از گاهی We see each other every once in a while.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

گردباد ( عکس از دیکشنری کمبریج )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

هوایی که نور خورشید پشت ابرهاست و هوا گرفته و تیره شده با تعداد خیلی زیاد ابر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عکسی که در پیام قبلی در کنار معنی قرار دادم از دیکشنری کمبریج بود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

فکرمیکنم معادلش برای ما خوراک میشه ( خوراک به معنی نوعی غذا، نه صرفا برای اشاره کلی به غذا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

خوراکی که در غیر از وعده های اصلی مصرف میشه و معمولا شیرینه مثل کیک یا کوکی و. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پک کردن غذا برای بیرون بر مثل ناهار ظرف غذای بچه ها که مدرسه میبرن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

هرس کردن که برای مرتب و زیبا نشون دادن گیاه به کار میره اگر هرس کردن برای رشد بهتر گیاه باشه از فعل دو قسمتی cut back استفاده میکنم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

به طور کامل تمام کردن یا به طور کامل استفاده کردن چیزی ( چیزی میتونه هم فیزیکی باشه مثل پول هم انتزاعی باشه مثل ایده یا یک حس ) Do you have any milk ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

لباسی که پوشیده میشه تا شخص شبیه بقیه ی شخصیت ها بشه مثلا شبیه یه ادم معروف یا حیوان و. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

I think so : آره فکر کنم I don't think so: نه فکر نکنم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

کمتر از

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

یکپارچه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

کشوی میز ، کشوی دراور

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

معادل go for a walk، قدم زدنی که بیشتر جنبه تفریح داره، پیاده روی کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

در نقش اسم: عاشقانه عشق رابطه ی عاشقانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

پول کمتری پرداخت کردن در خرید چیزی ( با قیمت خوب خریدن ) She got a good deal on her new house.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢١

make a difference: تاثیر داشتن ( درجهت مثبت ) make a big difference: تاثیر زیادی داشتن make no difference / not make any difference: هیچ تاثیری نداش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

از فعل wear برای hair برای بیان استایل یا مو استفاده میشه She wore her hair loose She likes to wear it really short

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

زمانی که به کنار یا نزدیک چیزی یا شخصی اشاره میکنیم که اون شی یا شخص پیش ما نیست. به عنوان مثال: over by X کنار/نزدیک X ( با این مفهوم که X اینجا پی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

روز مبادا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

بیرون راندن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤٦

اگر با the بیاد به عنوان اسم بکار میره و برای اشاره به مورد دوم مثلا راجع به دوتا فیلم صحبت میکنیم و میگیم: اما من دومی رو بیشتر دوس دارم، اینجا بجای ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

ماهر :1. به وسیله ی مهارتی که کسب شده 2. به وسیله ی مهارتی که فرد به صورت ذاتی داره اما بقیه نیاز دارن که اونو یاد بگیرن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

بیرون کشیدن چیزی یا کسی مثلا بیرون کشیدن کسی از رودخانه یا وسیله ای از داخل کیف خارج شدن یا خارج کردن یا کناره گیری کردن از مشارکت در انجام کاری خارج ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

سطح اب از نظر ارتفاع نباید با surface of water به معنی سطح آب ( روی آب ) اشتباه گرفته بشه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

واقعیت غیرقابل انکار حقیقت اجتناب ناپذیر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به رییس جمهوری گفته میشه که اواخر دوره ی ریاست جمهوریشه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

بعد ( با در نظر گرفتن زمان فعلی به عنوان مبدا زمانی ) half an hour from now, . . . نیم ساعت بعد. . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

تمام کردن ( نداشتن به دلیل همه ی چیزی را استفاده کردن و باقی نماندن ) ، تمام شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

امتحان کردن برای دیدن نتیجه آزمایش کردن آزمودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

شرح دادن و توصیف کردن با استفاده از بیان ویژگی های آن معادل توضیح دادن برای این کلمه اشتباهه توضیح دادن complain هست نه describe

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

معادل دقیقی نمیشه براش آورد وقتی کسی چیزی رو بخاطر بیاره یا تشخیص بده بخاطر حرفی که دیگری بهش زده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

تا اون حد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

have difficulty ( in ) doing something به سختی کاری رو انجام دادن They had great difficulty in finding a replacement. اونها به سختی یه جایگزین پیدا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

مدت زیادی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

بلافاصله بعد از

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

ناراحت و محزون و گرفته

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

گرفته و محزون

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

کسی که به توانایی های خودش اطمینان داره متضاد insecure

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

توضیحی که به عنوان دلیل برای اتفاقی که رخ داده یا کاری که انجام دادیم ارائه میشه The concert was cancelled without explanation.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

روند تدریجی تغییر و توسعه Drugs can slow down the progression of the disease.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

مفید و مرتبط به چیزی Relevant to sth

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

اگر در مورد یک موقعیت، شرایط یا زمان صحبت میکنیم بجای استفاده از کلمات right و suitable میتونیم از appropriate استفاده کنیم ( مناسب و درخور و معقول )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

زمانی که کسی در حال انجام کاری است در کار اون فرد وقفه ایجاد کردن به عبارتی مزاحم کار کسی شدن

پیشنهاد
٥٦

یادداشت برداری کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

تشخیص دادن چیزی یا کسی براساس دیده ها، شنیده ها، اطلاعات و. . . پیشین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

وقتی اول جمله به تنهایی باشه به معنی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

بیرون زدن بخشی از چیزی نسبت به یک سطح A woman stuck her head out of the window and told us to come upstairs

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

خلاف انتظار و اعتماد کسی عمل کردن و کسی را ناامید کردن از عملکرد خود let sb down

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

screw up face/eyes جمع کردن ماهیچه های صورت طوری که چشم حالت کشیده پیدا کند. مثل حالت چهره زمان خوردن ترشی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

1. حداکثر ( adv ) 2. تا. . . ( pre )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

پر انرژی و سرزنده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

اشتباه سهوی ( اسم ) سهواً اشتباه کردن ( فعل )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

منافع عمومی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

به صورت عمومی بیان کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

نشان دادن ( به صورت تصویری و نمایشی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. خلاصه کردن ، جمع بندی کردن ۲. نشان دادن و بیان کردن ویژگی های خاص کسی یا چیزی به طور مختصر : That image sums up the whole film.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

اعتراض کردن ( به صورت علنی و گروهی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

آلوده کردن با مواد شیمیایی و مواد مخرب زیست محیطی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

سریع آمدن/رفتن/بردن: When she turned it upside down the water rushed out. با عجله کاری را انجام دادن: He does not intend to rush his decision او قص ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

خفه کردن کسی با دست یا طناب و. . . در واقع با فشار دادن گلو

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

اعلام کردن به صورت رسمی و علنی در مورد صحت یا موجود بودن مسأله ای مثل اعلام وضعیت اضطراری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

دیدن یا متوجه شدن براساس دیدن چیزی یا کسی به ویژه زمانی که دیدن یا تشخیص آن دشوار باشد مترادف با notice و see

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

اگر به صورت keep sth from sb آمد: در مورد مسأله ی sth بهsb چیزی نگفتن و مسأله را پنهان نگه داشتن The government had wanted to keep this information ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

معادلش برای ما کسی میشه که ظاهر و باطن یکسانی داره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دلیل و مدرک برای اثبات چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

به دو صورت ممکنه آورده بشه Launch into sth: به طور ناگهانی شروع به گفتن چیزی یا انتقاد از چیزی با عصبانیت یا انرژی زیاد Launch into doing sth: به طو ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

آزادی مدنی، حق شهروندان برای آزادی کامل در مسائل سیاسی و اجتماعی به شرط حفظ حقوق سایرین

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Weep =cry

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

عصبانی کردن و به ستوه آوردن از ناتوانی در انجام کاری که میخواهیم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٢

با دو معنی 1. بلافاصله، فورا ( immediately ) When I saw him I recognized him at once 2. همزمان Don’t all talk at once

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

پیش رو

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

درجای امنی حبس کردن ( به منظور محافظت )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

حالت هیستریک غیرقابل کنترل از شدت ترس، هیجان، ناراحتی و . . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

ملاقات کردن با کسی به منظور انجام کاری به صورت مشترک

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

>معادل خیلی خوبی گفتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

دیرتر ( از زمان مقرر )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

گرمای ملایم و خوشایند

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

تقریبا حدودِ

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

با همدیگر ، با یک دیگر بدون پیشوند میاید و هم معنی each other است اما each other کمی رایج تر است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

حس شادی از اینکه اتفاق ناگواری تمام شده یا رخ نداده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

به طور چشمگیر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

طولانی و متمادی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

در متن ها برای نشان دادن سرعت بالای موتور ماشین به مار میره

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

ناگهان کسی یا جایی را ترک کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٥

برای: سازه ها - - > یکباره فروریختن شخص - - > یهو افتادن از ضعف یا بیماری سازمانها - - > شکست خوردن قیمت - - > سقوط

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

غیر قابل بخشش

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

to receive news or information from someone

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢١

مخففgeneral practitioner به معنی پزشک عمومی که در یک محدوده ی جغرافیایی خاص طبابت میکند

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

اشتباه احمقانه ناشی از عدم تفکر یا بی دقتی که پیامدجدی دارد.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

stressful

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

عدم آگاهی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

زل زدن و خیره نگاه کردن به چیزی یا کسی از روی تعجب، ترس، عصبانیت و. . . با حرف اضافه at می آید.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیشگو

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

مدتی ( کوتاه ) ، چند صباحی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

فکر کردن به. . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

crush sb: خرد کردن باور، اعتماد بنفس، شور و شوق و امید شخص

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

دستپاچه ( adj )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

کسی که کارش پیدا کردن افرادی با مهارت های لازم برای کار در یک شرکت و متقاعدکردن اونها برای ملحق شدن به شرکته

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

شخص یا وسیله ی نقلیه ای که از جایی که هست توانایی حرکت نداشته باشه. ( adj )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

اگر برای موسیقی، کتاب، فیلم، اطلاعات ( مثل نتیجه ی امتحانات ) به کار بره به معنی ارائه شدن به مردمه اگر برای ماه و خورشید و ابر و. . . به کار بره به ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٠

تست بازیگری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

( Take ( X ) off ( Y کسر کردن و حذف کردن X از Y بجای X میشه اسم شخص ، لغت ی از یه کتاب و. . . بیاد و بعد از off و پیش از Y نیازی به حرف اضافه نیست

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

اثبات اینکه. . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

One story house= خانه یک طبقه اینجا به عنوان صفت به کار رفته

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

embarrassing: خجالت آور embarrassed: خجالت زده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

پیام متنی فرستادن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

درک احساسات / شرایط خوب / جدی بودن یک موقعیت قدردانی کردن زمانی که به عنوان دو حالت بالا استفاده بشه مثل فعل agree نیازی به افعال to be نداره و به ت ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢

آینه ی تاشو