پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٨١)

بازدید
٢,٦٢٠
پیشنهاد
١٤

منجر به چیزی بدتر شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤١

دوستان دقت کنند که این کلمه اسم است نه صفت، به معنی "ناسزا" یا " حرف توهین امیز"

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

درخشان، باشکوه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨٣

Treat در معنای فعل یعنی " رفتار کردن" یا " درمان کردن"، اما همین فعل خود اسم نیز می باشد، سوای treatment که اسم همین فعل است و به معنای درمان یا رفتا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

اسم: ●بمب ● عملکرد یا رخداد بد، ناکامی فعل: بماران کردن، ترکاندن خراب کردن امتحان، تِر زدن خیلی سریع رفتن یا رانندگی کردن ( عینهو جت مثلا )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

● خویشتن داری ● بازدارندگی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨٤

● بیرون ریختن ● از چیز زاید یا غیرضروری خلاص شدن ● برگ ریختن ( گیاه ) ، پوست ریختن ( جانور ) ● پرت کردن، ول دادن ● ضد آب بودن، نفوذ ناپذیر بودن ( در ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢٣

روی آوردن، متوسل شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

سرسری گرفتن ( کاری یا موضوعی را )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

معطل شدن، گیر کردن مستحکم شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

تکرار کردن حرفی یا ادامه دادن به چیزی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

به هم زدن ( رابطه عاشقانه )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨٤

●تدبیر کردن، پیدا کردن راه حل ● محاسبه کردن ● سر از چیزی درآوردن ● جور شدن، ردیف شدن، کم کم درست شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

خو گرفتن Settle into نیز درست است

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

شروع به انجام کاری کردن ( که معمولا سخت و نیاز به انرژی فراوان دارد )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

باهوش، زیرک ◇ همچنین برخی اوقات معنی "هوشمندانه" می دهد. I spent all of the money i'd earned, that wasn't clever

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

متمکن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

متکبر، خودشیفته

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

ننر، بهانه گیر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

خیره کننده، چیزی که شما را میخکوب میکند

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤١

عمیقا منقلب، غرق در احساسی شدید ( هم می تواند بار مثبت داشته باشد هم منفی )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

بسیار شادمان، خوشحال از روی ذوق

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

خجالت اور, ضایع Not too embarrassing: نه خیلی ضایع

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

پوشیدن، تن کردن لباس خیلی سریع و شلخته

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

●رهبر یک گروه مافیایی ●پوشیدن کت یا کلاه سر کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

کارت اهدای عضو

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

اهدای عضو

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

♧فعل ●مشترکا استفاده کردن ●سهیم کردن ●تقسیم کردن ●در میان گذاشتن ( با یک گروه یا افراد زیادی ) ●با هم جایی رو خریدن یا رهن کردن ♧اسم ●سهم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

●مجموع، حاصل ( اسم ) ●بالغ شدن بر ( فعل ●کامل، تمام ( صفت )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

میزان بارش، بارش

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

مجمع الجزایر، جزیره ها

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨٠

باسن، لمبر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

این اجازه رو به خود میدهند که شک کنند

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤١

●مهمانی ●دسته ( جمعیت ) یا گروه ●حزب

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

♧اسم ●زمین ورزشی ●شدت ●قیر ♧فعل ●با قدرت پرتاب کردن ●بالا و پایین رفتن دماغه کشتی یا هواپیما

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٧

●عیار، درجه، میزان ●ترازو، وسیله سنجش ●بالا رفتن ( به مکان مرتفعی )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

مداری، به صورت دایره ای ( نه حتما دایره ، حتی بیضی شکل )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

دست آورد بزرگ

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

راسخ، مصرانه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

منتفی کردن، نامیسر ساختن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

تحت محاصره دراوردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

بازداشتن کسی از انجام کاری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

1. دقیق و قطعی مشخص کردن ( فهمیدن ) 2. قادر به جابه جایی نبودن به خاطر فشار حملات ( در جنگ ) Be pinned down

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

1. مشخص شدن ، روشن شدن ( موضوعی که در موردش تحقیق میکنید ) 2. طبق انتظار بودن ( به وقوع پیوستن )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

اختلاف زاویه دید

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

1. متروکه ( در مورد مکان ) 2. مسکین و بی نوا ( کردن ) ( در مورد انسان )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

ادعا کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

موقع وقت ( زمان انجام کاری ) موقعیت ( به هیچ عنوان به معنی شانس و فرصت نیست، منظور تنها موقعیت زمانی و مکانی است )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

در معنای فعل: کم کم و در مسیر مشخصی حرکت کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

سرم به کار خودم گرمه