پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٦٩)

بازدید
٢,١٦٦
تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

In a state of grace: پاک، مورد مرحمت و مغفرت قرارگرفته

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٩

اسم: 1. نزاکت 2. مهلت 3. لطف پروردگار فعل: آراستن، زینت بخشیدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

انسان پاکدامن، انسان درستکار * دقت شود که اسم است نه صفت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

درستکار، پاکدامن * دقت شود که صفت است نه قید

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

گس، غیرشیرین

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

چیز خوشبو یا خوشمزه که به اصطلاح آب دهان را جاری میکند

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

چپاندن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

عذاب وجدان

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

Guilt - induction

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

1. سر کسی فریاد زدن 2. به سمت کسی حمله ور شدن * حرف اضافه آن نیز at است

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

خیرخواهی، مرحمت ( مربوط به پروردگار )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

با مشت کوبیدن، درهم کوبیدن ( در ورزش )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

صفت: فقط، صرف اسم: دریاچه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤١

اسم: اجر و مزد، حقوق ( هفتگی ) فعل: درگیر جنگ با کسی یا چیزی شدن * با wager به معنی "شرط" اشتباه نگیرید

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

زُل زدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩٨

1. مشورت کردن ( گرفتن ) 2. دنبال اطلاعات ( در کتاب یا . . ) گشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

1. Pluck something from/off : چیدن، کندن، ورداشتن 2. Pluck up the courage to do something: جرات انجام کاری را پیدا کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠٣

الف ) درگیر ( مقدار زیادی از چیزی یا کار فراونی ) شدن، مملو از چیزی شدن ب ) غرق آب کردن سه تا نکته فقط: 1. اول اینکه با معنی الف، این فعل همش به صورت ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٩

● بالا آمدن، قابل مشاهده شدن Come up with: پول چیزی را جور کردن ●Come to sb: پیش کسی آمدن، جلو آمدن ●Come up to a place: جایی رفتن یا اومدن ) معمولا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

دوش گرفتن ( انگلیسی آمریکایی ) البته انگلیسی ها میگن have a bath * معنای دیگری هم دارد ( کنایه آمیز ) : پول خود را باختن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

پادویی کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٧

1. آوردن ( کسی یا چیزی ) 2. به فروش رفتن 3. Fetch and carry یعنی پادویی کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٧

1. خنثی کردن ( بمب ) 2. تحت کنترل دراوردن، آرام کردن ( اوضاع )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦٥

معانی مهم ( معانی زیادی دارد ) : فعل: 1. تاب آوررن ، تحمل کردن 2. حاوی چیزی بودن، در خود ( به همراه خود ) داشتن اسم: 1. خرس 2. خفن ( در سختی و مشک ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

جمع بندی، ماحصل

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

نتیجه ای حاصل کردن، بر اساس داشته ها به نتیجه ای رسیدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

در مورد لباس یا اشیا یعنی "باز کردن ( گشاد کردن ) "

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

طول لباس یا دامن ( از بالا تا لبه تحتانی لباس )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

لرزیدن، ترس چیزی را داشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

دیکته کردن، تاکید خصمانه بر انجام کاری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

Lay down the law چیزی رو دیکته کردن، مقرر کردن بر انجام کاری به صورت تاکیدی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

1. بی دقتی کردن 2. غلط به کار بردن، درست اداره نکردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

سلیقه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٤

اسم: 1. تفرجگاه 2. نقطه، لکه 3. لک روی پوست 4. قسمتی ( معمولا گرد ) در یک جسم یا جاندار که متفاوت از قسمتهای دیگر است فعل: 1. متوجه شدن یا تشخیص دادن ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

شیشه لوله ای ( مورد استفاده برای نمونه برداری و عطریجات )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

خصوصی سازی شده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

خصوصی سازی کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

شاغل

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧٦

در معنای کلی: 1. برخورد کردن ( به چیزی خوردن ) با حرف اضافه into و against 2. تکان تکان خوردن 3. کشان کشان بردن یا آوردن * اما اگر bump into somebody ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

در گرامر زبان منظور "کُننده کار" است در سایر موارد منظور "عامل" یا " نماینده" می باشد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

انگل، کرم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٥

دارایی و اموال خصوصیت ملک و املاک

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

چاره ای نداشتن We ran away as we were pushed to the wall by the attack of dogs.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

1. دلیل چیزی بودن 2. تشکیل دهنده چیزی بودن ○ البته این زمانیه که حرف اضافه "for" مال خود فعل باشه، بعضی وقتا خود "account" به طور مستقل یک فعل هست ک ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٧

Extent به تنهایی یعنی " بُعد" یا "گستره"، در واقع یک اسم است. اما یک اصطلاح مشهور با extent: To the extent that=to such an extent that یعنی اونقدری ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

1. به عنوان اسم: پیرو ( مثل فالوور های اینستاگرام ) 2. به عنوان صفت: بعدی، بعدش مثل on the following day روز بعدش 3. به عنوان حرف اضافه: به دنبال ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

در زیر سایه شکوه و افتخار چیزی بودن ( بالیدن )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

هرج و مرج

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

توله

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

غیر هدف ( جدا از چیزی که هدف کار ما است )