پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٨١)

بازدید
٢,٦٢٢
تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

تا اونموقع که. . . توجه: یعنی یه فعلی قبل از این این زمان انجام شده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

1. حتی الانش هم ( همین حالا هم. . . ) 2. با وجود اینکه، علارغم اینکه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

گیج و متعجب

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧٩

1. Look up بهتر شدن، پیشرفت محسوس داشتن 2. Look something up جستجو کردن چیزی ( در اینترنت یا کتاب ) 3. Look someone up به کسی سر زدن * اگر up مربوط ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

کفش یا کتونی ساقدار ( مچ رو میپوشونه )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

رستوران یا بانک یا هر جایی که اونجا شما بدون پیاده شدن از ماشین میتونید خدمت رسانی بشید

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

صبر کردن، اما وقتی با حرف اضافه on بیاد به معنای خدمت کردن هستش، Wait on somebody

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢٥

1. Pass by something/somebody گذشتن ( رد شدن ) از کنار چیزی یا کسی 2. Pass something/somebody by نادیده گرفتن ( شامل نشدن ) چیزی یا کسی *این فعل اصل ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

عصبانیت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

بی خبر گذاشتن، کسی رو تو خماری چیزی گذاشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

خودداری از صحبت در مورده چیزی، چیزی نگفتن Keep quiet about something

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

خبر از کسی داشتن ( با وسایل ارتباطی )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٠

خوب فکر کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

معادل فارسی " دو دوتا چهارتا" کردن ، در مورد مساله ای نشستن خوب فکر کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

در میان گذاشتن موضوعی با کسی، حرف اضافه with نیز بعد از over و قبل از اون شخص میاد: Talk it over with your friend

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤١

در میان گذاشتن موضوعی با کسی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

ابراز عقیده کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥١

از قافله عقب بودن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

Rip something off: 1. زدن تو گوش چیزی، کِش رفتن 2. کلمات/اثر شخص دیگه رو به نام خود به زبان اوردن/معرفی کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

به کارش وارده، خیلی حالیشه ( تو یه مهارت خاص )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢١

نمیشه از الان گفت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

1. Across الف: سرتاسر، از یک سو به سوی دیگر We'll have to swim across ب: اونور He's meysam, go across and say hello! 2. Across to/at روبرو و نقطه م ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

فعالیت یا ورزش انرژی بر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

1. Gee: یا خدای خودمون 2. Gee up: در هنگام راندن یک چهارپا، مثلا اسب سواری، با صدای بلند گفته میشه و برای وادار کردن حیوان به تندتر رفتن به کار می ره.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

پولی که به شرکت یا طرف مربوطه بابت تحویل کالا پرداخت می شود

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

مربی، تعلیم دهنده ( ورزش یا هر چیزی که نیاز به تمرین دارد )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

شرط بندی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Decline in favor of: به نفع کسی کنار کشیدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧٧

1. رهسپار شدن، عازم شدن 2. روی گردانیدن یا ترک شغل یا سازمانی 3. Depart from تغییر رویه یا عقیده در مورد/ یا نسبت به 4. Depart this life از دنیا رفتن ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤١

پر کاربردترین معانی: 1. وثیقه 2. بیرون ریختن آب یا مایع از جایی یا چیزی مثل کفش یا قایق ( البته اگر با out بیاید )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧٨

1. abide by sth/sb یعنی پایبند بودن به کسی یاوچیزی، حتی اگر باهاش موافق نباشی 2. Can't abide sth/sb تاب نیاوردن کسی یا چیزی 3. در زمان های دور به مع ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

عفو، بخشش

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

1. طوفان شدید 2. موضوع کم اهمیتی که باعث براشفتگی و یا ناراحتی شود

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

در معنای عامیانه میشه سوختگی سطحی، اگر دررمورد سطح مو به کار برده بشه همون "کِز خوردن" خودمون

پیشنهاد

Brush up on something

پیشنهاد
١٠

عقب افتادن ( از نظر زمانی ) در انجام کاری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

بنابراین، پس نتیجه گیری میکنیم که . . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٦

1. قاعده انجام کاری 2. روش درمان یا عمل جراحی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

Aimed at someone/something: یعنی هدف آن چیز یا شخص است

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٧

1. تجربه عملی که دارای ریسک است ( مخصوصا وقتی با to می آید ) مثلا: Exposure to violent movies 2. جهت ( سمتی که چیزی با آن مواجه است ) مثلا: My bedro ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

آگهی تبلیغاتی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٧

اضافه وزن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢١

قسمت اصلی و عمده اگر گفت مثلا: Tv is central to our lives. در اینجا be central to something یعنی در بطن چیزی بودن ( تلویزیون در بطن زندگیهای ماست، ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧٦

1. Be obsessing: وسواسی شدن مثلا: stop obsessing about your glasses, they're clean. 2. Be obsessed by/ with some thing: تمام فکر و ذکر کسی شدن البته ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

خیلی سختی و مشقت داره

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠٩

1. Build up: انباشته شدن یا کردن 2. Build something up: توسعه دادن یا تقویت و بهبود چیزی مثلا: Build your confidence up

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

Write something in rough در چرکنویس نوشتن، پیش نویس کردن یا کشیدن Rough: در اینجا همان چرکنویس معنی میده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

غذا یا نوشیدنی رو چرخوندن ( به منظور تعارف و دادنش به بقیه )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٢

دست برداشتن از انجام کاری که بدان مشغولید ( مخصوصا وقتی که به اندازه کافی پیش رفتید یا خسته شده اید )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٠

1. Put something away: یعنی برگرداندن چیزی ه جایی که معمولا در آنجا نگه داشته می شود یا قرار دارد 2. Put something back: یعنی برگرداندن چیزی یا شخص ...