پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٥٠٧)

بازدید
٦,٤٤٠
تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

Culminate in/with something: ( با چیزی ) به پایان رسیدن، به نقطه انتهایی خود رسیدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

حکایت، روایت حکایتی، روایتی * با اینکه اخر کلمه پسوند "ive" دارد اما هم صفت است و هم می تواند اسم باشد.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

دامپروری

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٩

فعل: 1. پروراندن 2. سرپرستی کودکی را پذیرفتن ( مدت مشخص - فرزند خود شخص هم محسوب نمی شود ) اسم: هر یک از والدین غیر واقعی کودک که سرپرستی او را به ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٦٨

اگر اسم باشد: 1. سیب زمینی سرخ کرده ( به بریتیش ) 2. چیپس ( به امریکایی ) 3. تراشه اگر فعل باشد: 1. ریز ریز کردن 2. لب پر کردن ( باعث بشی قسمت کوچ ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

1. شلوغ پلوغ کردن جایی یا فضایی 2. به هم ریختگی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٤

خطر ، ریسک * دقت کنید که اسم است نه صفت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٧

1. در مورد آمال و آرزوها یعنی "محقق نشده" 2. در مورد انسان یعنی "ناراضی" یا "مستعصل"

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

1. غیر اخلاقی 2. بی عفت، دارای انحراف جنسی * اگر قید باشد: از روی انحراف اخلاقی/جنسی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

اثر منفی گذاشتن * حرف اضافه این فعل نیز on یا upon است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٧

1. مصالحه/سازش ( کردن ) 2. از چیزی گذشتن/ زدن به خاطر چیز دیگه ای ( که معمولا اون چیزی که ازش گذشتیم مهمتر بود ) ، عدول کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢٦

1. ایجاد مشکل کردن 2. ژست ( گرفتن ) برای عکس یا خودنمایی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

متاثر

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

Surrounding میشه اطراف، نزدیک اما surroundings میشه محیط

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥١

جدا کردن ( دو چیز مرتبط به هم، نه حتما جداکردن فیزیکی، بلکه ممکن است جدایی ارتباطی منظور باشد ) It cuts me off from my family

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

اشتراک گرفتن/ خریدن * فقط فعل است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

متعصب، تبعیض گرا

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦١

این برنامه هایی که اول صبح کانالای ایران نشون میدن رو که دیدین، همونا رو میگن soap opera, در مورد جامعه و زندگی مردم هم گزارش میگیرند

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

1. میانه 2. رسانه، جمعش میشه media یا mediums به معنی رسانه ها

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

معادل فارسی: " صاحب اختیارید" یا " البته"

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

میگن که. . . ، شنیدم که میگن . . . ، حرف تو حرفه که. . . ، شایعه شده که. . .

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣

چرت و پرت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

1. کسب کردن، به دست آوردن 2. در مورد شرایط، سیستم و قوانین به معنای " همینجوری موندن" معنی میشه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

1. متمدن 2. راحت و لذت بخش

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠٩

فعلی که نیاز به مفعول ندارد ( نننننندارد ) ، فعل لازم * فعل متعدی یا transitive نیاز به مفعول دارد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

همگن سازی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

تنها خوبی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

نوار، روبان، نشان افتخار نظامی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧

مشقت آمیز

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

1. بی خطو خال، بدون لکه 2. بدون خدشه، مثل Unblemished reputation

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٤

1. نفیس، گرانبها 2. باحال و خنده دار ( غیررسمی )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

باور غلط

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢٥

زمینه ساز، پیش مقدمه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧٩

1. انداختن، چیزی رو جایی ول کردن یا پرت کردن 2. بهم زدن ( رابطه عاطفی ) ، تمام کردن یک رابطه * دقت کنید که اینجا حرف اضافه ندارد. مثلا : He dumped ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥١

1. فرو ریختن 2. غش کردن، نقش بر زمین شدن 3. در مورد شش ها و رگهای خونی، یعنی از بین رفتن ( توانایی نگهداری خون یا هوا را دیگر نداشتن ) *البته این ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

گیرنده عصبی مثلا taste receptor یعنی حس چشایی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

1. کارگر، کارگری 2. زایمان In labour یعنی شخص در فرایند زایمان هستش و در حال به دنیا آوردن نوزاد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

دنباله، مسیر، مجموعه از اقداماتی که به منظور خاصی انجام می شوند.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

جدا از هم

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

دخالت، درگیری

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧٨

کلاهبردار، کلاهبرداری

پیشنهاد
١٥

چیزی رو به حساب چیز دیگه گذاشتن مثلا، Down put it down to chance به حساب شانس نزارش

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٥

1. تقسیم ( کردن ) 2. تفرقه افکندن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

علم مطالعه توانایی های عجیب و رمزآلود بعضی افراد، مانند توانایی پیشگویی آینده یا تلپاتی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٠

معادل فارسی " عمراً"

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢٨

وغ وغ ( کردن ) سگ * لطفا نگید " پارس"

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

1. گذرگاه، معبر 2. تقاطع 3. سفری که روی دریا یا رودخانه بزرگ شکل میگیرد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

خط ریلی بین انگلیس و فرانسه که از زیر کانال می گذرد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢١

خواب بیشتر در صبح Have a lie - in

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧١

1. اگر هنگام احوالپرسی باشد ( که علامت سوال در انتهایش می اید ) به معنی: خوشوقتم 2. اگر در هنگام توصیف یک شرایط به کار برود ( که علامت سوال هم ندارد ...