پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٥٠٧)
پولی که به شرکت یا طرف مربوطه بابت تحویل کالا پرداخت می شود
مربی، تعلیم دهنده ( ورزش یا هر چیزی که نیاز به تمرین دارد )
شرط بندی
Decline in favor of: به نفع کسی کنار کشیدن
1. رهسپار شدن، عازم شدن 2. روی گردانیدن یا ترک شغل یا سازمانی 3. Depart from تغییر رویه یا عقیده در مورد/ یا نسبت به 4. Depart this life از دنیا رفتن ...
پر کاربردترین معانی: 1. وثیقه 2. بیرون ریختن آب یا مایع از جایی یا چیزی مثل کفش یا قایق ( البته اگر با out بیاید )
1. abide by sth/sb یعنی پایبند بودن به کسی یاوچیزی، حتی اگر باهاش موافق نباشی 2. Can't abide sth/sb تاب نیاوردن کسی یا چیزی 3. در زمان های دور به مع ...
عفو، بخشش
1. طوفان شدید 2. موضوع کم اهمیتی که باعث براشفتگی و یا ناراحتی شود
در معنای عامیانه میشه سوختگی سطحی، اگر دررمورد سطح مو به کار برده بشه همون "کِز خوردن" خودمون
Brush up on something
عقب افتادن ( از نظر زمانی ) در انجام کاری
بنابراین، پس نتیجه گیری میکنیم که . . .
1. قاعده انجام کاری 2. روش درمان یا عمل جراحی
Aimed at someone/something: یعنی هدف آن چیز یا شخص است
1. تجربه عملی که دارای ریسک است ( مخصوصا وقتی با to می آید ) مثلا: Exposure to violent movies 2. جهت ( سمتی که چیزی با آن مواجه است ) مثلا: My bedro ...
آگهی تبلیغاتی
اضافه وزن
قسمت اصلی و عمده اگر گفت مثلا: Tv is central to our lives. در اینجا be central to something یعنی در بطن چیزی بودن ( تلویزیون در بطن زندگیهای ماست، ...
1. Be obsessing: وسواسی شدن مثلا: stop obsessing about your glasses, they're clean. 2. Be obsessed by/ with some thing: تمام فکر و ذکر کسی شدن البته ...
خیلی سختی و مشقت داره
1. Build up: انباشته شدن یا کردن 2. Build something up: توسعه دادن یا تقویت و بهبود چیزی مثلا: Build your confidence up
Write something in rough در چرکنویس نوشتن، پیش نویس کردن یا کشیدن Rough: در اینجا همان چرکنویس معنی میده
غذا یا نوشیدنی رو چرخوندن ( به منظور تعارف و دادنش به بقیه )
دست برداشتن از انجام کاری که بدان مشغولید ( مخصوصا وقتی که به اندازه کافی پیش رفتید یا خسته شده اید )
1. Put something away: یعنی برگرداندن چیزی ه جایی که معمولا در آنجا نگه داشته می شود یا قرار دارد 2. Put something back: یعنی برگرداندن چیزی یا شخص ...
1. ترک کردن یک مکان به منظور انجام کاری 2. به صدا درآمدن ( ساعت یا آلارم ) 3. از کار افتادن یا خاموش شدن ( دستگاه یا لامپ ) 4. منفجر شدن، ترکیدن
سرگرم شدن با چیزی یا کسی، از انجام کاری یا بودن کنار کسی لذت بردن، حالشو بردن ( محاوره ای )
Bug اسم: حشره، خطا در علم نرم افزار فعل: آزار دادن، رو مخ بودن
Badmouth
مناسب بودن ( مثلا برای شغل یا سمتی )
بددهنی کردن
پست ها و عکسهایی که هر فرد در صفحه شخصی خود منتشر می کند به طوری که باعث سوبرداشت و فیدبک نامناسب برای افراد دیگر ( معمولا افرادی که برای قضاوت شما، ...
تلفن خانگی ( خط ثابت )
ته و تو چیزی رو دراوردن، تحقیق راجع به چیزی ( معمولا جرم یا مشکل کیفری )
تحقیق به منظور سر در اوردن از موضوعی ( معمولا جرم و مشکلات کیفری ) ، ته و تو چیزی را درآوردن
آفتابی شدن
دررفرودگاه یا هتل وقتی به پذیرش رفته و اعلام حضور میکنید
بخش کوچک وابسته
ادم خاص
جا افتادن، وفق دادن خود
عجب؟! ای بابا!!
دقیقا معادل فارسی: " دیگه ته تهش"
مظطرب شدن
دوری کردن، بر حذر بودن
توک زبون بودن ( در مورد اسامی افراد یا اشیاء بیشتر به کار می رود )
قابل رویت
انباشته شدن
a record company
مفتی