پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٥٠٧)

بازدید
٦,٤٩٠
تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

پولی که به شرکت یا طرف مربوطه بابت تحویل کالا پرداخت می شود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

مربی، تعلیم دهنده ( ورزش یا هر چیزی که نیاز به تمرین دارد )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

شرط بندی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Decline in favor of: به نفع کسی کنار کشیدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧٨

1. رهسپار شدن، عازم شدن 2. روی گردانیدن یا ترک شغل یا سازمانی 3. Depart from تغییر رویه یا عقیده در مورد/ یا نسبت به 4. Depart this life از دنیا رفتن ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

پر کاربردترین معانی: 1. وثیقه 2. بیرون ریختن آب یا مایع از جایی یا چیزی مثل کفش یا قایق ( البته اگر با out بیاید )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨٢

1. abide by sth/sb یعنی پایبند بودن به کسی یاوچیزی، حتی اگر باهاش موافق نباشی 2. Can't abide sth/sb تاب نیاوردن کسی یا چیزی 3. در زمان های دور به مع ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

عفو، بخشش

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

1. طوفان شدید 2. موضوع کم اهمیتی که باعث براشفتگی و یا ناراحتی شود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

در معنای عامیانه میشه سوختگی سطحی، اگر دررمورد سطح مو به کار برده بشه همون "کِز خوردن" خودمون

پیشنهاد

Brush up on something

پیشنهاد
١٠

عقب افتادن ( از نظر زمانی ) در انجام کاری

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٦

بنابراین، پس نتیجه گیری میکنیم که . . .

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٩

1. قاعده انجام کاری 2. روش درمان یا عمل جراحی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

Aimed at someone/something: یعنی هدف آن چیز یا شخص است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٧

1. تجربه عملی که دارای ریسک است ( مخصوصا وقتی با to می آید ) مثلا: Exposure to violent movies 2. جهت ( سمتی که چیزی با آن مواجه است ) مثلا: My bedro ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

آگهی تبلیغاتی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٩

اضافه وزن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢١

قسمت اصلی و عمده اگر گفت مثلا: Tv is central to our lives. در اینجا be central to something یعنی در بطن چیزی بودن ( تلویزیون در بطن زندگیهای ماست، ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧٧

1. Be obsessing: وسواسی شدن مثلا: stop obsessing about your glasses, they're clean. 2. Be obsessed by/ with some thing: تمام فکر و ذکر کسی شدن البته ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣

خیلی سختی و مشقت داره

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١١

1. Build up: انباشته شدن یا کردن 2. Build something up: توسعه دادن یا تقویت و بهبود چیزی مثلا: Build your confidence up

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

Write something in rough در چرکنویس نوشتن، پیش نویس کردن یا کشیدن Rough: در اینجا همان چرکنویس معنی میده

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧

غذا یا نوشیدنی رو چرخوندن ( به منظور تعارف و دادنش به بقیه )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٢

دست برداشتن از انجام کاری که بدان مشغولید ( مخصوصا وقتی که به اندازه کافی پیش رفتید یا خسته شده اید )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٠

1. Put something away: یعنی برگرداندن چیزی ه جایی که معمولا در آنجا نگه داشته می شود یا قرار دارد 2. Put something back: یعنی برگرداندن چیزی یا شخص ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. ترک کردن یک مکان به منظور انجام کاری 2. به صدا درآمدن ( ساعت یا آلارم ) 3. از کار افتادن یا خاموش شدن ( دستگاه یا لامپ ) 4. منفجر شدن، ترکیدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

سرگرم شدن با چیزی یا کسی، از انجام کاری یا بودن کنار کسی لذت بردن، حالشو بردن ( محاوره ای )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٨

Bug اسم: حشره، خطا در علم نرم افزار فعل: آزار دادن، رو مخ بودن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢

Badmouth

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

مناسب بودن ( مثلا برای شغل یا سمتی )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧

بددهنی کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦١

پست ها و عکسهایی که هر فرد در صفحه شخصی خود منتشر می کند به طوری که باعث سوبرداشت و فیدبک نامناسب برای افراد دیگر ( معمولا افرادی که برای قضاوت شما، ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

تلفن خانگی ( خط ثابت )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

ته و تو چیزی رو دراوردن، تحقیق راجع به چیزی ( معمولا جرم یا مشکل کیفری )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧١

تحقیق به منظور سر در اوردن از موضوعی ( معمولا جرم و مشکلات کیفری ) ، ته و تو چیزی را درآوردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩٨

آفتابی شدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

دررفرودگاه یا هتل وقتی به پذیرش رفته و اعلام حضور میکنید

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

بخش کوچک وابسته

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

ادم خاص

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٤

جا افتادن، وفق دادن خود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

عجب؟! ای بابا!!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨٦

دقیقا معادل فارسی: " دیگه ته تهش"

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢١

مظطرب شدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٦

دوری کردن، بر حذر بودن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد

توک زبون بودن ( در مورد اسامی افراد یا اشیاء بیشتر به کار می رود )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٥

قابل رویت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

انباشته شدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

a record company

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

مفتی