پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٥٠٧)

بازدید
٦,٤٣٤
تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٥١

1. وقتی کسی شما رو به انجام یا قرار گرفتن در موقعیتی دعوت میکند شما با گفتنش در واقع میگی: "خوشحال میشم ( که انجامش بدم ) " ، " باعث افتخاره ( که انج ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

1. صریح 2. رکیک

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٥

1. خیلی دقیق و کامل 2. شدید

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

1. تقریبا 2. با خشونت و درشتی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. ترتیب بندی آهنگ 2. دمو دستگاه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١٤

به عنوان اسم: 1. ساقه گیاه 2. "پایه" لیوان یا ظرف به عنوان فعل: 1. بند آوردن، جلوگیری کردن 2 . Stem from something از چیزی ناشی شدن، به خاطر چیزی ا ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧٣

1. نیازمند تلاش و سختی بسیار 2. پرتوقع جفتشون صفتن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٩

وارد، بَلَد، حرفه ای * فراموش نکنید که یک اسم است نه فعل

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٥

1. پر ترافیک 2. قسمتی از بدن که انباشته از مایعات است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١٢

1. واحد درسی 2. از قسمت های یک نرم افزار که وظیفه خاصی دارد 3. از قسمت های ( قطعه ) یک سفینه فضایی 4. یکی از قسمتهای جدا شده از یک وسیله کلی مثل دستگ ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

1. مجال چیزی پیدا شدن، دسترسی پیدا کردن 2. دررمورد چیزی بحث و تبادل نظر کردن 3. دردودل کردن 4. رو به چیزی شروع به تیراندازی کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

1. پول زیادی پرداخت کردن، پیاده شدن ( پول ) 2 . پول دادن بابت پرداخت حق بیمه یا مسابقه یا هر چیزی که از طرف یه سازمان به افراد پرداخت میشه 3. باز کر ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

نگاه سطحی و بدون در نظر گرفتن عواقب چیزی در آینده، از روی کوته بینی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

1. ولرم 2. بی میل، بی تفاوت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧٩

1. سپس ( وقتی قبل از جمله ای می اید ) She went downstairs and then i heard her shriek 2. آن موقع ( وقتی همراه با اسمی می آید و یا وقتی که به عنوان ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

تبلیغات سوء، هوچی گری، شلوغ بازی سیاسی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٦

عنوان کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

معاشرتی، خوش مشرب

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧٨

1. ناگهانی، غیر منتظره 2. بی نزاکت بودن در مکالمه، صمیمی نبودن ( مخصوصا وقتی نمیخوای وقتت رو با صحبت کردن با شخصی تلف کنی ) * با احترام به دوستان اص ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٨

خلاصه گویی یا استفاده از کلمات اندک جوری که بی ادبانه به نظر میاد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨٠

1. اسمی که بین اسم کوچک و فامیلی افراد وجود دارد و البته در ایران مرسوم نیست مثل: Jack Don sanchez که Don همان middle است. 2. یک جور استعداد که در ب ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٧

1. پدیده، اثر ( آثار ) 2. شخص یا چیزی که منحصر به فرد باشد، عجیب و در عین حال تحسین برانگیز ( البته دقت شود که در هر دو معنی اسم است نه صفت )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

فرو رفتن، در ورطه چیزی رفتن/ بودن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

هجومی، تهاجمی مثلا جریان هجومی در مهندسی برق invasive current

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٨

لو دادن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٩

تسلط داشتن، زمام چیزی رو در دست گرفتن ( به طرز خودخواهانه ) مثلا : dominate the conversation یعنی مجلس آرای بلامعارض شدن، به کس دیگه اجازه ندی حرف ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤٠

1. Rather نسبتا ، تا حدی 2. Would rather ترجیح دادن 3. Or rather: به استثنای، جز. . . 4. Not. . . But rather فلان چیز نیست ( درست نیست ) ، بلکه ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

یکی به دو کردن، جواب کسی رو دادن ( با چاشنی بی ادبی )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢

عوض کردن نظر یا شک کردن بهش

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

عجیبه که

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

جالبه که

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢٣

1. انتقاد کننده ( critical of ) 2. خیلی مهم، حیاتی ( critical to/ for ) 3. بحرانی، نگران کننده ( time or situation )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

1. غرامت 2. جبران، خوبیه چیزی یا اتفاقی که در کل بد است 3. دستمزد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

به عنوان اسم: ۱. مرخصی ( محل کار یا خدمت ) ۲. اجازه به عنوان فعل: ول کردن، رها کردن، ترک کردن، بیخیال شدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧١

مفید و سازنده

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٦

پاسخگو

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧٢

1. نشان دادن، تایید کننده چیزی بودن 2. تظاهرات کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

رسیدن به چیزی به مرور زمان با کار کردن و تلاش

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

دریافتی یا حقوق در قالب چک

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤١

1. عاقبت ( در معنای یه سرانجام ناخوشایند ) 2. سرنوشت ( در معنای تقدیر )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٠

1. اشتباه کردن trip up on something 2. کسی را به اشتباه انداختن ( بادحیله ) Trip somebody up 3 . گیر کردن پا به جایی و افتادن و یا با پا به کسی زدن ت ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

از پس کاری بر آمدن, قدرت لازم برای انجام کاری را داشتن * بعد از to یا اسم می اید یا مصدر Feel up to doing something

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣١

بیدار موندن، منتظر کسی موندن ( با وجود خواب آلودگی )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

گذراندن ( یک دوره سخت یا اتفاق بد ) ، فایق آمدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

زیر خرواری از چیزی بودن مثلا: i'm snowed under with work کلی کار روی سرم ریخته

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

سر زدن ( سر راه به کسی سر بزنی )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

وقت تنگه * وقتی می خوای به کسی بگی که هر چه زودتر انجماش بده

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

دیگه تا . . . ( میگه از این زمان بیشتر طول نمیکشه ) مثلا: i'll be back by 05. :00 دیگه تا ۵ برمیگردم * برعکسش at the earliest هستش و یعنی "کمه کم تا ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠٣

1. از دهن پریدن ( حرفی یا کلامی ) 2. یه تُک پا تا جایی رفتن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

سلام منو به . . . برسون مترادف: Give my love to. . . Remember me to. . . اگه بخوایم بگیم فلانی سلام رسوند: He sent his regards to you