پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٤٩٤)
1. ولرم 2. بی میل، بی تفاوت
1. سپس ( وقتی قبل از جمله ای می اید ) She went downstairs and then i heard her shriek 2. آن موقع ( وقتی همراه با اسمی می آید و یا وقتی که به عنوان ...
تبلیغات سوء، هوچی گری، شلوغ بازی سیاسی
عنوان کردن
معاشرتی، خوش مشرب
1. ناگهانی، غیر منتظره 2. بی نزاکت بودن در مکالمه، صمیمی نبودن ( مخصوصا وقتی نمیخوای وقتت رو با صحبت کردن با شخصی تلف کنی ) * با احترام به دوستان اص ...
خلاصه گویی یا استفاده از کلمات اندک جوری که بی ادبانه به نظر میاد
1. اسمی که بین اسم کوچک و فامیلی افراد وجود دارد و البته در ایران مرسوم نیست مثل: Jack Don sanchez که Don همان middle است. 2. یک جور استعداد که در ب ...
1. پدیده، اثر ( آثار ) 2. شخص یا چیزی که منحصر به فرد باشد، عجیب و در عین حال تحسین برانگیز ( البته دقت شود که در هر دو معنی اسم است نه صفت )
فرو رفتن، در ورطه چیزی رفتن/ بودن
هجومی، تهاجمی مثلا جریان هجومی در مهندسی برق invasive current
لو دادن
تسلط داشتن، زمام چیزی رو در دست گرفتن ( به طرز خودخواهانه ) مثلا : dominate the conversation یعنی مجلس آرای بلامعارض شدن، به کس دیگه اجازه ندی حرف ...
1. Rather نسبتا ، تا حدی 2. Would rather ترجیح دادن 3. Or rather: به استثنای، جز. . . 4. Not. . . But rather فلان چیز نیست ( درست نیست ) ، بلکه ...
یکی به دو کردن، جواب کسی رو دادن ( با چاشنی بی ادبی )
عوض کردن نظر یا شک کردن بهش
عجیبه که
جالبه که
1. انتقاد کننده ( critical of ) 2. خیلی مهم، حیاتی ( critical to/ for ) 3. بحرانی، نگران کننده ( time or situation )
1. غرامت 2. جبران، خوبیه چیزی یا اتفاقی که در کل بد است 3. دستمزد
به عنوان اسم: ۱. مرخصی ( محل کار یا خدمت ) ۲. اجازه به عنوان فعل: ول کردن، رها کردن، ترک کردن، بیخیال شدن
مفید و سازنده
پاسخگو
1. نشان دادن، تایید کننده چیزی بودن 2. تظاهرات کردن
رسیدن به چیزی به مرور زمان با کار کردن و تلاش
دریافتی یا حقوق در قالب چک
1. عاقبت ( در معنای یه سرانجام ناخوشایند ) 2. سرنوشت ( در معنای تقدیر )
1. اشتباه کردن trip up on something 2. کسی را به اشتباه انداختن ( بادحیله ) Trip somebody up 3 . گیر کردن پا به جایی و افتادن و یا با پا به کسی زدن ت ...
از پس کاری بر آمدن, قدرت لازم برای انجام کاری را داشتن * بعد از to یا اسم می اید یا مصدر Feel up to doing something
بیدار موندن، منتظر کسی موندن ( با وجود خواب آلودگی )
گذراندن ( یک دوره سخت یا اتفاق بد ) ، فایق آمدن
زیر خرواری از چیزی بودن مثلا: i'm snowed under with work کلی کار روی سرم ریخته
سر زدن ( سر راه به کسی سر بزنی )
وقت تنگه * وقتی می خوای به کسی بگی که هر چه زودتر انجماش بده
دیگه تا . . . ( میگه از این زمان بیشتر طول نمیکشه ) مثلا: i'll be back by 05. :00 دیگه تا ۵ برمیگردم * برعکسش at the earliest هستش و یعنی "کمه کم تا ...
1. از دهن پریدن ( حرفی یا کلامی ) 2. یه تُک پا تا جایی رفتن
سلام منو به . . . برسون مترادف: Give my love to. . . Remember me to. . . اگه بخوایم بگیم فلانی سلام رسوند: He sent his regards to you
برنامه ای داشتن برای
برنامه ای داشتن برای . . .
خلاص شدن از، در رفتن از زیر بار انجام کاری ( پیچوندن )
به مشکل برخوردن، چیزی پیش آمدن Something has cropped up at home, i can't see you today, sorry.
1. با همه این تفاسیر، با این وجود ( گفتن چیزی بر خلاف میل یا انتظار خود ) مثلا: I know your problem, i can't help you after all. 2. هر چی باشه، از ح ...
چیزی که مربوط میشه به . . . ، چیزی در موردِ. . .
عجله دارم باید برم
1. محل اقامت نکته ۱: در British : غیر قابل شمارش است مثلا an accommodation غلط است. نکته ۲: در American: همواره جمع به کار می رود. مثلا food and ac ...
یادم میاد . . . اون موقع ها . . .
بی خبر گذاشتن، صدای چیزی را در نیاوردن ( برای شخص خاصی ) Keep it dark یعنی چیزی به کسی نگو، صداشو در نیار
Get a word in یا Get a word in edgeways مجال صحبت پیدا کردن
Tell somebody off ( for something/doing something ) : با عصبانیت با کسی حرف زدن، دعوا کردن کسی به خاطر کارش
یکی به دو کردن، هر چی بگی یه چیزی میگه!