پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٥٠٧)
1. وقتی کسی شما رو به انجام یا قرار گرفتن در موقعیتی دعوت میکند شما با گفتنش در واقع میگی: "خوشحال میشم ( که انجامش بدم ) " ، " باعث افتخاره ( که انج ...
1. صریح 2. رکیک
1. خیلی دقیق و کامل 2. شدید
1. تقریبا 2. با خشونت و درشتی
1. ترتیب بندی آهنگ 2. دمو دستگاه
به عنوان اسم: 1. ساقه گیاه 2. "پایه" لیوان یا ظرف به عنوان فعل: 1. بند آوردن، جلوگیری کردن 2 . Stem from something از چیزی ناشی شدن، به خاطر چیزی ا ...
1. نیازمند تلاش و سختی بسیار 2. پرتوقع جفتشون صفتن
وارد، بَلَد، حرفه ای * فراموش نکنید که یک اسم است نه فعل
1. پر ترافیک 2. قسمتی از بدن که انباشته از مایعات است
1. واحد درسی 2. از قسمت های یک نرم افزار که وظیفه خاصی دارد 3. از قسمت های ( قطعه ) یک سفینه فضایی 4. یکی از قسمتهای جدا شده از یک وسیله کلی مثل دستگ ...
1. مجال چیزی پیدا شدن، دسترسی پیدا کردن 2. دررمورد چیزی بحث و تبادل نظر کردن 3. دردودل کردن 4. رو به چیزی شروع به تیراندازی کردن
1. پول زیادی پرداخت کردن، پیاده شدن ( پول ) 2 . پول دادن بابت پرداخت حق بیمه یا مسابقه یا هر چیزی که از طرف یه سازمان به افراد پرداخت میشه 3. باز کر ...
نگاه سطحی و بدون در نظر گرفتن عواقب چیزی در آینده، از روی کوته بینی
1. ولرم 2. بی میل، بی تفاوت
1. سپس ( وقتی قبل از جمله ای می اید ) She went downstairs and then i heard her shriek 2. آن موقع ( وقتی همراه با اسمی می آید و یا وقتی که به عنوان ...
تبلیغات سوء، هوچی گری، شلوغ بازی سیاسی
عنوان کردن
معاشرتی، خوش مشرب
1. ناگهانی، غیر منتظره 2. بی نزاکت بودن در مکالمه، صمیمی نبودن ( مخصوصا وقتی نمیخوای وقتت رو با صحبت کردن با شخصی تلف کنی ) * با احترام به دوستان اص ...
خلاصه گویی یا استفاده از کلمات اندک جوری که بی ادبانه به نظر میاد
1. اسمی که بین اسم کوچک و فامیلی افراد وجود دارد و البته در ایران مرسوم نیست مثل: Jack Don sanchez که Don همان middle است. 2. یک جور استعداد که در ب ...
1. پدیده، اثر ( آثار ) 2. شخص یا چیزی که منحصر به فرد باشد، عجیب و در عین حال تحسین برانگیز ( البته دقت شود که در هر دو معنی اسم است نه صفت )
فرو رفتن، در ورطه چیزی رفتن/ بودن
هجومی، تهاجمی مثلا جریان هجومی در مهندسی برق invasive current
لو دادن
تسلط داشتن، زمام چیزی رو در دست گرفتن ( به طرز خودخواهانه ) مثلا : dominate the conversation یعنی مجلس آرای بلامعارض شدن، به کس دیگه اجازه ندی حرف ...
1. Rather نسبتا ، تا حدی 2. Would rather ترجیح دادن 3. Or rather: به استثنای، جز. . . 4. Not. . . But rather فلان چیز نیست ( درست نیست ) ، بلکه ...
یکی به دو کردن، جواب کسی رو دادن ( با چاشنی بی ادبی )
عوض کردن نظر یا شک کردن بهش
عجیبه که
جالبه که
1. انتقاد کننده ( critical of ) 2. خیلی مهم، حیاتی ( critical to/ for ) 3. بحرانی، نگران کننده ( time or situation )
1. غرامت 2. جبران، خوبیه چیزی یا اتفاقی که در کل بد است 3. دستمزد
به عنوان اسم: ۱. مرخصی ( محل کار یا خدمت ) ۲. اجازه به عنوان فعل: ول کردن، رها کردن، ترک کردن، بیخیال شدن
مفید و سازنده
پاسخگو
1. نشان دادن، تایید کننده چیزی بودن 2. تظاهرات کردن
رسیدن به چیزی به مرور زمان با کار کردن و تلاش
دریافتی یا حقوق در قالب چک
1. عاقبت ( در معنای یه سرانجام ناخوشایند ) 2. سرنوشت ( در معنای تقدیر )
1. اشتباه کردن trip up on something 2. کسی را به اشتباه انداختن ( بادحیله ) Trip somebody up 3 . گیر کردن پا به جایی و افتادن و یا با پا به کسی زدن ت ...
از پس کاری بر آمدن, قدرت لازم برای انجام کاری را داشتن * بعد از to یا اسم می اید یا مصدر Feel up to doing something
بیدار موندن، منتظر کسی موندن ( با وجود خواب آلودگی )
گذراندن ( یک دوره سخت یا اتفاق بد ) ، فایق آمدن
زیر خرواری از چیزی بودن مثلا: i'm snowed under with work کلی کار روی سرم ریخته
سر زدن ( سر راه به کسی سر بزنی )
وقت تنگه * وقتی می خوای به کسی بگی که هر چه زودتر انجماش بده
دیگه تا . . . ( میگه از این زمان بیشتر طول نمیکشه ) مثلا: i'll be back by 05. :00 دیگه تا ۵ برمیگردم * برعکسش at the earliest هستش و یعنی "کمه کم تا ...
1. از دهن پریدن ( حرفی یا کلامی ) 2. یه تُک پا تا جایی رفتن
سلام منو به . . . برسون مترادف: Give my love to. . . Remember me to. . . اگه بخوایم بگیم فلانی سلام رسوند: He sent his regards to you