stem

/ˈstem//stem/

معنی: ریشه، دودمان، دنباله، میله، دسته، اصل، تنه، گردنه، ساقه، ریشه لغت قطع کردن، ساقه دار کردن، بند اوردن
معانی دیگر: ساقه ی میوه (و غیره) را کندن، (در جهت مخالف چیزی) پیشرفت کردن، ناشی شدن از، سرچشمه گرفتن، برخاستن از، (گیاه) ساقه، بن، دسته ی پیپ یا چپق، پایه ی جام شراب، دسته ی ساعت (که با آن ساعت را میزان و کوک می کنند)، ساقه ی پر (پرنده)، (موی بدن) ساقه ی مو، (کشتی) سینه، دماغه، سلسله نسب، درخت خانواده، شجره النسب، تبار، نسل، (زبان شناسی) ستاک، (حرف چاپی - نت موسیقی) بدنه، بیخ، ساقه زدن (به گل مصنوعی و غیره)، (جریان چیزی را) بند آوردن، سد کردن، جلو چیزی را گرفتن، بند آمدن، ایستادن، (مجازی) جلوگیری کردن، مهار کردن، ستاک

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the main axis of a plant, usu. above ground, from which branches, leaves, flowers, or fruits may arise.
مترادف: stalk, stock
مشابه: cane

- Several flowers grew off each stem of the roses.
[ترجمه گوگل] از هر ساقه گل رز چندین گل رشد کرد
[ترجمه ترگمان] گل های متعددی هر یک از گل های رز را رشد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a branch bearing leaves, flowers, or fruit.
مترادف: branch, stalk

- a stem of grapes
[ترجمه گوگل] یک ساقه انگور
[ترجمه ترگمان] یک ساقه انگور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a long, slender part.
مترادف: shank, stalk

- the stem of a wine glass
[ترجمه آرش افشار] پایه ی یک لیوان شراب
|
[ترجمه گوگل] ساقه یک لیوان شراب
[ترجمه ترگمان] ساقه یک لیوان شراب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a pipe stem
[ترجمه آرش افشار] دسته ی پیپ
|
[ترجمه گوگل] یک ساقه لوله
[ترجمه ترگمان] یک ساقه چپق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the projection from the rim of a watch bearing the knob for winding.

(5) تعریف: in grammar, the underlying form of a word to which inflectional endings are added.

(6) تعریف: in musical notation, the vertical line that extends from the head of notes having less than the value of a whole note.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stems, stemming, stemmed
(1) تعریف: to remove the stem from (a fruit, flower, or the like).
مشابه: prune

(2) تعریف: to add a stem to; provide with a stem.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: stemless (adj.), stemlike (adj.)
• : تعریف: to originate or arise (usually followed by "from" or "out of").
مترادف: arise, grow, originate, spring
مشابه: come, derive, ensue, flow, follow, issue, proceed, result, rise, sprout, start

- His pride stems from his many accomplishments.
[ترجمه گوگل] غرور او ناشی از موفقیت های فراوان اوست
[ترجمه ترگمان] غرور او از بسیاری از دستاوردهای او سرچشمه می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She couldn't imagine where her son's anger stemmed from.
[ترجمه گوگل] او نمی توانست تصور کند خشم پسرش از کجا نشأت می گیرد
[ترجمه ترگمان] نمی توانست تصور کند که خشم پسرش از کجا سرچشمه می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her choice of topic for the book stemmed from her experiences living in Asia.
[ترجمه گوگل] انتخاب موضوع او برای کتاب ناشی از تجربیات زندگی در آسیا بود
[ترجمه ترگمان] انتخاب موضوع برای این کتاب از تجربیات او در آسیا سرچشمه می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stems, stemming, stemmed
(1) تعریف: to stop the flow of; dam up; stanch.
مترادف: dam, stanch
مشابه: block, hold, impede, obstruct, quell, restrain, stop, suppress

- The jetty stemmed the waves.
[ترجمه گوگل] اسکله امواج را مهار کرد
[ترجمه ترگمان] اسکله به امواج نفوذ می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to stop or restrain as if by a dam; check.
مترادف: check, curb, dam
مشابه: arrest, bar, block, constrain, halt, hold, limit, reduce, restrain, retard, slow, stay, stop, suppress

- The new policy was designed to stem excessive spending.
[ترجمه گوگل] سیاست جدید برای جلوگیری از هزینه های بیش از حد طراحی شده است
[ترجمه ترگمان] سیاست جدید برای ریشه کن کردن هزینه های بیش از حد طراحی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The reactionary government did what they could to stem the tide of new ideas.
[ترجمه گوگل] دولت ارتجاعی هر چه در توان داشت برای جلوگیری از موج افکار جدید انجام داد
[ترجمه ترگمان] دولت استبدادی کاری کرد که آن ها توانستند موج ایده های جدید را ریشه کن کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in skiing, to push the heel of (one or both skis) outward to turn or decelerate.
مشابه: turn
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: in skiing, to push the heel of one or both skis outward to turn or decelerate.
مشابه: accelerate, turn
اسم ( noun )
• : تعریف: in skiing, the act of stemming.
اسم ( noun )
عبارات: from stem to stern
(1) تعریف: an upright, usu. curved beam at the bow of a nautical vessel, into which the side timbers are jointed.

(2) تعریف: the forward part of a nautical vessel; bow. (Cf. stern
مترادف: bow

جمله های نمونه

1. stem the tide (of something)
جلو موج چیزی را گرفتن

2. a stem with reflex leaves
ساقه ای با برگ های برگشته

3. to stem cherries
ساقه ی گیلاس ها را کندن

4. to stem floodwaters with sandbags
با کیسه های شن جلو سیلاب را گرفتن

5. to stem the flow of blood
جریان (یا ریزش) خون را بند آوردن

6. from stem to stem
1- از جلو تا عقب،(کشتی) از سینه تا پاشنه،از یک سو تا سوی دیگر 2- سر تا سر،در تمام درازا

7. a strict stem
ساقه ی راست

8. an erect stem
ساقه ی راست

9. our troubles stem from a shortage of teachers
اشکالات ما ناشی از کمبود معلم است.

10. to section a plant stem for examination
برای بررسی ساقه ی گیاه را به صورت مقطع بریدن

11. a cross section of the stem of this plant
برش عرضی ساقه ی این گیاه

12. adventitious roots growing on a stem
ریشه های نابجا که بر ساقه روییده است

13. the diaphragm of a plant stem
تراشامه ی ساقه ی گیاه

14. the government is trying to stem the tide of discontsent
دولت می کوشد جلوی موج نارضایتی ها را بگیرد.

15. the government was unable to stem the tide of discontent
دولت قادر نبود که جلو موج نارضایتی را بگیرد.

16. the detachment of a leaf from a stem
جدا شدگی برگ از ساقه

17. "uni-" is the stem of "unity".
[ترجمه گوگل]"uni-" ریشه "وحدت" است
[ترجمه ترگمان]\"uni\"، ریشه \"اتحاد\" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Your errors stem all from your carelessness.
[ترجمه گوگل]اشتباهات شما همه ناشی از بی دقتی شماست
[ترجمه ترگمان]errors همه all رو از دست دادی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. They searched the ship from stem to stern, looking for the missing suitcase.
[ترجمه گوگل]آنها کشتی را از ساقه تا عقب جستجو کردند و به دنبال چمدان گم شده بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها کشتی را از ریشه به عقب و دنبال چمدان گم شده می گشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. She sat twirling the stem of the glass in her fingers.
[ترجمه shahin bahmani] او در حالی که دسته ی عینک را در میان انگشتاش می چرخاند، نشست.
|
[ترجمه گوگل]نشسته بود و ساقه لیوان را در انگشتانش می چرخاند
[ترجمه ترگمان]در حالی که انگشتانش را در میان انگشتان خود می چرخاند، نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The plant's stem curled round the branches of the tree.
[ترجمه گوگل]ساقه گیاه دور شاخه های درخت پیچید
[ترجمه ترگمان]ساقه گیاه به دور شاخه های درخت جمع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. You must stem the flow of blood from the wound.
[ترجمه گوگل]باید جلوی جریان خون از زخم را بگیرید
[ترجمه ترگمان]تو باید جریان خون رو از زخم جدا کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. He said the move would definitely stem the haemorrhage of talent and enterprise from the colony.
[ترجمه گوگل]او گفت که این حرکت قطعاً خونریزی استعدادها و سرمایه گذاری را از مستعمره متوقف می کند
[ترجمه ترگمان]او گفت که این حرکت قطعا خونریزی استعداد و سرمایه گذاری از کلنی را ریشه کن خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ریشه (اسم)
base, stub, germ, ammonium, root, stem, radical, pedigree, background, genesis, theme, germination, stump

دودمان (اسم)
antecedent, stem, lineage, ancestry, pedigree, dynasty, progeny, genealogy, phylum, stemma, stirps

دنباله (اسم)
appendix, tailing, sequence, stem, suite, trail, tail, series, sequel, tail-end

میله (اسم)
style, bar, beam, shaft, stalk, stem, probe, arbor, axis, axle, pivot, rod, spit, pintle, pillar, shank, scape, fust, tige, virgule

دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

اصل (اسم)
point, quintessence, inception, principle, real, maxim, axiom, germ, origin, root, stem, radical, element, strain, authorship, provenance, fatherhood, paternity, mother, motif, principium, rootstock

تنه (اسم)
stock, bulk, frame, stem, body, trunk, corpus, jostle, push, shove

گردنه (اسم)
stem, defile, neck, cervix, col, ghat, ghaut

ساقه (اسم)
stalk, stem, shank, pedicle, footstalk, peduncle, halm, haulm, rachis

ریشه لغت قطع کردن (فعل)
stem

ساقه دار کردن (فعل)
stem

بند اوردن (فعل)
stop, stanch, stem, block

تخصصی

[کامپیوتر] ساقه .
[برق و الکترونیک] ساقه قسمت وارد شونده به سمت داخل حباب شیشه ای لامپ الکترونی که از آن پایه های سنگین نگهدارنده و بر قرار گننده ی ارتباط با الکترونها می گذرند .
[زمین شناسی] گردنه، راه باریک ،محور،سپر ناو - یک شیفت کاری معدن کاران که معمولا 6 ساعت کار در مکان کار حاضر می باشند
[نساجی] ساقه گیاه
[معدن] میله (چالزنی)
[آب و خاک] مانع جریان

انگلیسی به انگلیسی

• central stalk of a plant; petiole; slender part which connects or supports; main part of a word to which affixes are added (grammar); family line of descent, ancestry
arise, come from, originate; remove the stem from; stop, check, dam up; restrain, hold back
if you stem something that is continuing, spreading, or increasing, you put a stop to it.
if a condition or problem stems from a particular situation, it started originally because of this situation.
the stem of a plant is the long, thin, central part of it which is above the ground and which the leaves are joined to.
the stem of a glass or vase is the long thin part of it connecting the bowl to the base.
the stem of a pipe is the long part of it through which smoke is sucked.

پیشنهاد کاربران

در شاخه بندی علوم مخفف : sciense technology engineering mathematics
به رشته های با زمینه های علوم پایه و مهندسی و زیستی گفته می شود.
در آموزش یکی از استعدادهای پایه دانش آموزان است که به معنای استعداد در علوم، فناوری، مهندسی، ریاضی است و اگر بخواهیم به فارسی مخفف کنیم " ع. ف. م. ر " می شود
stem 5 ( n ) = ( grammar ) the main part of a word that stays the same when endings are added to it, e. g. “Writ” is the stem of the forms “writes”, “writing”, and “written”.
stem
stem 2 ( n ) ( stɛm ) =the main, long, thin part of a plant above the ground from which the leaves or flowers grow; a smaller part that grows from this and supports flowers or leaves
stem
stem 3 ( n ) =the long thin part of a wine glass between the bowl and the base
stem
stem 4 ( n ) =the thin tube of a tobacco pipe
stem
stem 1 ( v ) ( stɛm ) =to stop sth that is flowing from spreading or increasing, e. g. The cut was bandaged to stem the bleeding.
stem
مخفف Science و Technology و Engineering و Mathematics است ( علوم تجربی، تکنولوژی، مهندسی و ریاضیات
Stem the tide of :جلو موج چیزی را گرفتن
Stem the rise of : جلو زیاد شدن چیزی را گرفتن
Zf آقا یا خانوم
معنای result in رو هم میده اتفاقا
توی یونیت 3 کتاب 4م اکتیو منجر شدن رو میده
*آقای زارعی، باعث شدن، اشتباهه
Result from= ناشی از، سرچشمه گرفتن از
Result in= منجر به، باعث، سبب چیزی شدن
Stem مترادف result from هستش نه result in
باعث شدن، سبب شدن
Root : ریشه
Stem : ساقه
Petal : گلبرگ
Trunk : تنه ( درخت )
Sepal : کاسبرگ
Branches : شاخه ها ( درخت )
تمام کردن ، خاتمه دادن
جلو چیزی را گرفتن، بند آمدن، بند آوردن
ایستادن، ( مجازی ) جلوگیری کردن، مهار کردن
دوام
برای کانون زبان . . یعنی سرچشمه گرفتن
Result of something
مخفف Science, technology, engineering, and mathematics
stem ( موسیقی )
واژه مصوب: دسته 8
تعریف: خط قائمی که به سرِ نُت وصل می‏شود و یکی از عوامل نشان‏دهندۀ دیرند نغمه است
ساقه ی مغز متشکل از مغز میانی، پل مغزی و بصل النخاع
مخفف واژه های علوم، فناوری، مهندسی و ریاضات است
جلوگیری از انتشار , شیوع یا افزایش چیزی
مهار سیل، آتش سوزی و. . . .
STEM: Science, technology, engineering, and mathematics
کنترل کردن، مهار کردن
To check
To control
ریشه ، بن ، مصدر
نشات گرفتن
مخفف Situational Test of Emotion Management به معنی "آزمون موقعیتی مدیریت احساسات"
stemریشه
stem cellیاخته یا سلول بنیادی

منشا . . .
برگرفته از . . .
سرچشمه ی . . .
ناشی از . . .
نشات گرفته از . . .
ریشه گرفتن از . . .
از چیزی برآمدن
از روی چیزی . . .
از . . . است
به عنوان اسم:
1. ساقه گیاه
2. "پایه" لیوان یا ظرف
به عنوان فعل:
1. بند آوردن، جلوگیری کردن
2 . Stem from something
از چیزی ناشی شدن، به خاطر چیزی اود کردن
بنیادی
:stem from somthing
to develop as a result of something else
exp:His headaches stemmed from vision problem
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس