get a kick out of

به انگلیسی
• be amused by, be entertained by, enjoy
پیشنهاد کاربران
لذت بردن از چیزی و یا انجام کاری
inf. to enjoy sth/doing sth very much
inf. to enjoy sth/doing sth very much
سرگرم شدن با چیزی یا کسی، از انجام کاری یا بودن کنار کسی لذت بردن، حالشو بردن ( محاوره ای )
علاقه داشتن
حال کردن، از چیزی لذت بردن، خوشش آمدن ؛ )
My father really got a kick out of it, whenever I was able to overdo my brothers, or anyone older than me
بابام خیلی حال می کرد هر موقع من می تونستم از داداشام یا هر کی که بزرگتر از خودم بود جلو بزنم.
My father really got a kick out of it, whenever I was able to overdo my brothers, or anyone older than me
بابام خیلی حال می کرد هر موقع من می تونستم از داداشام یا هر کی که بزرگتر از خودم بود جلو بزنم.
Enjoy . . . .
ضربه زدن
حال کردن با چیزی
You are really getting a kick out of that new laptop
واقعا دارید با این لپ تاپ جدید حال میکنید.
You are really getting a kick out of that new laptop
واقعا دارید با این لپ تاپ جدید حال میکنید.