vulgar

/ˈvəlɡər//ˈvʌlɡə/

معنی: عوام الناس، رکیک، پست، مبتذل، عوامانه، عامیانه
معانی دیگر: همگانی، بی ادب، بی نزاکت، بی معرفت، هرزه، زننده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: vulgarly (adv.), vulgarness (n.)
(1) تعریف: lacking in taste, propriety, or refinement; coarse; crude.
مترادف: coarse, crass, crude, gross, tasteless, uncouth, uncultured, unrefined
متضاد: elegant, gracious, polite, tasteful
مشابه: barbarous, base, bawdy, boorish, churlish, common, gauche, ill-bred, ill-mannered, improper, indecent, indecorous, indelicate, low, naughty, ribald, rude, rugged, scurrilous, unmannerly, unseemly

- A grand lady, she would never dream of entering the vulgar home of a peasant.
[ترجمه پیام نیلوفری] به عنوان یک خانم عالی مقام، هرگز رویای وارد شدن به یک خانه پست روستایی را نداشت .
|
[ترجمه گوگل] یک بانوی بزرگ، او هرگز رویای ورود به خانه مبتذل یک دهقان را نخواهد دید
[ترجمه ترگمان] یک خانم بزرگ، او هرگز رویای ورود به خانه روستایی یک روستایی را نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Propping her bare feet on the dinner table is just one of her vulgar habits.
[ترجمه گوگل] نگه داشتن پاهای برهنه اش روی میز شام تنها یکی از عادت های مبتذل اوست
[ترجمه ترگمان] پای برهنه او روی میز شام فقط یکی از عادات vulgar است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That vulgar husband of hers does nothing but drink beer and belch.
[ترجمه گوگل] آن شوهر مبتذل او جز نوشیدن آبجو و آروغ کاری نمی کند
[ترجمه ترگمان] آن شوهر مبتذل، جز آبجو و آروغ زدن هیچ کاری نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: indecent, obscene, or ostentatious.
مترادف: dirty, filthy, gross, indecent, lewd, obscene, ostentatious, profane, salacious, smutty
متضاد: decent, inoffensive
مشابه: bawdy, blue, churlish, common, degenerate, immodest, immoral, improper, off-color, offensive, pretentious, prurient, racy, rank, raunchy, ribald, risqu�, tawdry

- She finds most of his jokes about women utterly vulgar.
[ترجمه گوگل] او بیشتر شوخی های او در مورد زنان را کاملا مبتذل می داند
[ترجمه ترگمان] او بیشتر شوخی های او را درباره زنان به کلی مبتذل پیدا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The red velvet walls and gold statues of cherubs were more vulgar than elegant.
[ترجمه گوگل] دیوارهای مخمل قرمز و مجسمه های طلایی کروبی ها بیشتر مبتذل بودند تا ظریف
[ترجمه ترگمان] دیواره ای مخمل قرمز و مجسمه های طلایی فرشته ها بسیار vulgar از سلیقه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of or pertaining to the common masses of people, as opposed to an educated elite group.
مترادف: lowbrow, plebeian
متضاد: genteel
مشابه: common, gross, ignoble, mob, proletarian, provincial

- He considered pop music vulgar.
[ترجمه گوگل] او موسیقی پاپ را مبتذل می دانست
[ترجمه ترگمان] موسیقی پاپ را مبتذل می شمرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: spoken or expressed in the language of common people; vernacular.
مترادف: vernacular
مشابه: colloquial

- Vulgar Latin rather than the classical Latin language became the basis of modern romance languages.
[ترجمه گوگل] لاتین مبتذل به جای زبان لاتین کلاسیک پایه و اساس زبان های رمانتیک مدرن شد
[ترجمه ترگمان] زبان عوامانه به جای زبان لاتین کلاسیک، اساس زبان های عاشقانه جدید را به خود اختصاص داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. vulgar superstitions
خرافات مردم عامی

2. a vulgar man
یک مرد بی نزاکت

3. Think with the wise, but talk with the vulgar.
[ترجمه شان] ( به مانند ) خردمندان ( عقلا ) فکر کن، اما به مثل عوام الناس، سخن بگوی
|
[ترجمه گوگل]با عاقل فکر کن، اما با عوامانه حرف بزن
[ترجمه ترگمان]با خردمندان فکر کن، اما با عوام حرف بزن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. And his soul, a vulgar a numb find redemption.
[ترجمه گوگل]و روح او، مبتذل و بی حس، رستگاری می یابد
[ترجمه ترگمان] و روحش، موجودی مبتذل برای رستگاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I think that is the most vulgar and tasteless remark I ever heard in my life.
[ترجمه گوگل]فکر می کنم این مبتذل ترین و بی مزه ترین جمله ای است که در عمرم شنیده ام
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم این سخنان مبتذل و بی مزه است که من تا به حال در عمرم شنیده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The film is tasteless, vulgar and even badly shot.
[ترجمه Aydin Jz] فیلم بی مزه و بی کلاس بود و حتی نامناسب فیلمبرداری شده بود
|
[ترجمه گوگل]فیلم بی مزه، مبتذل و حتی بد فیلمبرداری است
[ترجمه ترگمان]فیلم بی مزه است، مبتذل و حتی بد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The women laughed coarsely at some vulgar jokes.
[ترجمه گوگل]زن ها به شوخی های مبتذل به شدت خندیدند
[ترجمه ترگمان]زن ها با صدای خشن و مسخره خندیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Certain words are vulgar and not acceptable in polite society.
[ترجمه شان] برخی واژه ها ی مشخص، رکیک و بی ادبانه است، و در جامعه مودب، قابل پذیرش نیستند.
|
[ترجمه گوگل]برخی از کلمات مبتذل هستند و در جامعه مودب قابل قبول نیستند
[ترجمه ترگمان]برخی کلمات مبتذل و قابل پذیرش در محافل مودبانه نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The women laughed coarsely at some vulgar joke.
[ترجمه گوگل]زنها به شوخی مبتذل به شدت خندیدند
[ترجمه ترگمان]زن ها از یک شوخی مسخره خندیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was loud, vulgar and arrogant-quite simply the rudest man I've ever met!
[ترجمه گوگل]او پر سر و صدا، مبتذل و مغرور بود - کاملاً بی ادب ترین مردی که من تا به حال دیدم!
[ترجمه ترگمان]او خیلی بلند، مبتذل و مغرور بود - کاملا تنها مردی بود که تا به حال دیده ام!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It was an extremely vulgar joke.
[ترجمه گوگل]این یک شوخی بسیار مبتذل بود
[ترجمه ترگمان]این یک شوخی فوق العاده مبتذل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was a vulgar old man, but he never swore in front of a woman.
[ترجمه گوگل]او پیرمردی مبتذل بود، اما هرگز جلوی زنی فحش نمی داد
[ترجمه ترگمان]او یک پیرمرد مبتذل بود، اما در مقابل یک زن قسم نخورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His language is a bit vulgar at times.
[ترجمه شان] زبان او ( سخنان او ) گاه، کمی بی نزاکت ( بی ادبانه ) است.
|
[ترجمه گوگل]زبان او گاهی اوقات کمی مبتذل است
[ترجمه ترگمان]زبان او گاه بسیار مبتذل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I hate you to use such vulgar words.
[ترجمه گوگل]من از شما متنفرم که چنین کلمات مبتذلی را به کار می برید
[ترجمه ترگمان]من از تو متنفرم که این کلمات مبتذل را بکار ببری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عوام الناس (اسم)
vulgar, populace

رکیک (صفت)
vulgar

پست (صفت)
humble, abject, base, ignoble, vile, poor, mean, contemptible, despicable, inferior, lowly, slight, small, little, subservient, base-born, brutish, infamous, villainous, vulgar, caddish, shoddy, bathetic, pimping, low, brummagem, cheap, menial, lousy, currish, sordid, dishonorable, runty, servile, footy, wretched, poky, hokey-pokey, lowborn, ungenerous, lowbred, low-level, shabby, picayune, pint-size, pint-sized, scurvy, snippy, third-rate

مبتذل (صفت)
commonplace, stale, pedestrian, trivial, banal, vulgar, trite, humdrum, platitudinarian, platitudinous, well-worn, truistic

عوامانه (صفت)
common, vulgar, popular

عامیانه (صفت)
vulgar, folksy, slangy

انگلیسی به انگلیسی

• uncouth, indecent; lacking in taste; vernacular; ordinary; offensively gaudy
something that is vulgar is regarded as being in bad taste or of poor artistic quality.
vulgar pictures, gestures, or remarks are rude because they refer to sex or other bodily functions.
someone who is vulgar lacks taste or behaves in a way that is socially unacceptable.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : vulgarize
✅️ اسم ( noun ) : vulgarity / vulgarism / vulgarization / vulgarian / vulgarizer / vulgarness
✅️ صفت ( adjective ) : vulgar
✅️ قید ( adverb ) : vulgarly
Coarse بی ادب رکیک
مبتذل , رکیک ؛ سطح پایین , بی کلاس
– It was an extremely vulgar joke
– I hate you to use such vulgar words
– The film is tasteless, vulgar and even badly shot
– That vulgar husband of hers does nothing but drink beer and belch
بی مایه
سخیف - سبک سرانه
اصطلاحات و جوک های زیر نافی
سطح پایین, بی کلاس
رکیک
مبتذل
Crude
خیلی بی ادب، خیلی بی نزاکت
pedestrian
معمولی، رایج
این واژه در گیاه شناسی برای هرگونه ای از هر تیره که به صورت فراوان یا رایج و. . . باشد استفاده می کنند؛ مثلاً Triticum vulgar برای گندم نان و مانند آن. ببینید وقتی یک چیزی حالا اینجا مورد نظر ما واژه است، وقتی بیش از حد تکرار میشه، ارزش خودشو در نظر مخاطب از دست میده که نمونه های فراوانی می شه براش پیدا کرد. محمدرضا ایوبی صانع
...
[مشاهده متن کامل]

مبتذل، بی نزاکت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس