پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٣٠٨)

بازدید
٢,٧٢٢
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : زنگ احضار زنگ اخبار زنگ هشدار زنگ روی پیشخوان ( زنگی که جهت هشدار دادن یا جلب توجه متصدی انجام کاری، به کار برده می شود. ) اسام ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

1 - noun - countable : گانگ ( یک فلز گرد است که درون قابی چوبی یا فلزی آویزان است و به عنوان سازی ضربه ای از آن استفاده می شود. برای به صدا در آمدن ا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - plural : جمع کلمه kairos موقعیت های مناسب فرصت های مطلوب بزنگاه ها

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase : صدای چندبار نواخته شدن زنگ/ناقوس به صورت پشت سرهم به عنوان مثال : From the temple he could hear the peal of bells

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

British English - spoken : تلفن کردن به کسی تماس تلفنی گرفتن با فردی به عنوان مثال : I must give Vicky a bell later

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase - informal : جایی برای خوابیدن مکانی مناسب برای خواب به عنوان مثال : I left the keys in my workplace . So i need a place to crash

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase - informal - mainly American: Catch some z's خوابیدن به عنوان مثال : All I want to do is go home and catch some z's

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase - informal - mainly American: Get some z's خوابیدن به عنوان مثال : The big gator catches some z's on their porch

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

phrase : باتری خور با باتری کار کننده باتری دار نیروگیرنده از باتری کارکننده با باتری به عنوان مثال : A lot of children's toys are battery operated

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

phrase : battery operated کار کننده با باتری باتری خور باتری دار به عنوان مثال : A lot of children's toys are battery powered

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : فِرفِره کاغذی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

adjective : wind - driven کار کننده به وسیله باد بادی حرکت داده شده با باد به عنوان مثال : a wind - driven generator

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

1 - noun - countable : آسیاب بادی توربین بادی به عنوان مثال: There was only one low hill in sight, and this had an old, disused windmill on it 2 - ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

1 - noun - countable - American English : clothesline washing line - British English : طناب رخت شویی ( طنابی که لباس های شسته شده و خیس را جهت خشک ش ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable - American English : clothes peg - British English : گیره چوبی یا پلاستیکی لباس به عنوان مثال : Block light coming under your door ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable : hanger رخت آویز چوب لباسی جا لباسی به عنوان مثال: Application Tell the students that chimes can be made by using a metal spoon in ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable - British English : سبد آشغال ( سبدی که برای نگهداری کاغذهای باطله، قوطی های خالی و . . . از آن استفاده می شود. ) Wastebasket - Am ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

1 - verb - transitive : مانع تراشی کردن برای دیگران کار دیگران را سخت تر کردن کاری را با مشکل مواجه کردن به عنوان مثال : An attempt to rescue the me ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - plural : دوربین اُپِرا ( دوربینی کوچک و دارای بُرد دید پایینی است که تماشاگران اپرا یا تئاتر هنگامی که از صحنه نمایش و استیج دور هستند از آن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - plural : binocular دوربین شکاری دوربین دوچشمی دوربین جنگی به عنوان مثال : Those who stared through telescopes or field glasses saw how dras ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable - informal : ۱ - نامزد یا کاندید دریافت پاداش، جایزه، تقدیرنامه و . . . . . . به عنوان مثال : she isn't the only star to receive a ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

idiom - British - informal : کسی را ناراحت کردن آزرده خاطر کردن کسی کسی را رنجاندن دل کسی را شکستن به عنوان مثال : 1 - His chatter was getting on m ...

پیشنهاد
٣

phrase - informal : به خوبی چیز دیگری نبودن به پای چیز دیگری نرسیدن به گرد کسی نرسیدن به گرد پای کسی نرسیدن به عنوان مثال : 1 - There is not one roc ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : روان نویس

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٥

noun - countable : ballpoint pen خودکار ( قلمی که نوک آن یک توپ غلتان کوچک دارد و به کمک لغزیدن آن توپ بر روی کاغذ، جوهر قلم که از غلظت خاصی نیز برخ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable : خودنویس قلمی که توسط جوهر، پُر می شود. به عنوان مثال : On Wednesday after the selection committee meeting, I realized I'd left m ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : ۱ - قلم مو قلم نقاشی برس نقاشی به عنوان مثال : Well, on opening the box, they certainly looked like artist's paintbrushes, finis ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

( Noun - informal ( Australian, New Zealand : نام اطلاق شده به انگلستان ( در کشورهای استرالیا و نیوزلند )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : پایرومتر پیرومتر یکی از انواع سنسورهای دمای غیرتماسی است، که با سنجیدن میزان نور ساطع شده از اجسام، میزان دمای آنها را اندازه گیری ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

اینقدر قضیه را بزرگ نکن اینقدر پیاز داغش را زیاد نکن اینقدر آب و لعاب به ماجرا نده اینقدر موضوع را پیچیده و حل نشدنی نکن به عنوان مثال : . A: I'll n ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

Noun - countable - British : Landing gear ( AmE ) ارابه فرود در هواپیماها به عنوان مثال : The control tower confirmed that the pilot was going to ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - uncountable : 1 - آرایش یا گریم خیلی زیاد ( به خصوص برای بازیگران و هنرپیشه ها ) 2 - vern - intransitive : ( یک نوع ) فرود آمدن اضطراری هو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : ۱ - فندک سیگار Cigarette gas lighter به عنوان مثال : More than half of the retailers we tested sold a gas lighter refill to a 1 ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective : Horrifying ترسناک وحشتناک دلهره آور شوکه کننده خیلی بد ناراحت کننده به عنوان مثال : He suffered horrific injuries, and few thought he'd ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Adjective : Coal - fired زغال سوز زغالی هر چیزی که با سوختن زغال کار کند. به عنوان مثال: Additional generating capacity will be mainly coal - fir ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrasal verb : Chop something ↔️off بریدن یا قطع کردن بخشی از چیزی با یک شی تیز ( به خصوص درباره اعضای بدن انسان ) به عنوان مثال: 1 - She'd had her ...

پیشنهاد
٢

Phrase - informal : شخص یا چیز اصلی دردسر ساز عامل اصلیِ مشکل ساز دلیل اصلیِ به وجود آمدن مشکل به عنوان مثال : When the minister was forced to resig ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Noun - countable : ۱ - شخصیت منفی ( در اصطلاح عامیانه : آدم بَدِ ) یا ضدقهرمان در یک فیلم، داستان، نمایش نامه یا کتاب به عنوان مثال : He’s just like ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

توبیخ کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

امورات شخصی مسائل خصوصی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

Phrase - usually in negatives or questions : Live with oneself با خودت کنار آمدن با وجدان خود ساختن دچار عذاب وجدان نشدن بعد از انجام کاری اشتباه، با ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Phrasal verb : Take somebody's side طرفداری کردن جانبداری کردن طرف کسی را گرفتن به عنوان مثال : We were careful not to take sides for fear of gettin ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : طرف کسی را گرفتن از کسی طرفداری کردن از کسی جانبداری کردن به عنوان مثال : When my sister and I fight, our dad always takes her side

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

زیر قول زدن قول خود را شکستن به وعده خود وفا نکردن عهد و پیمان خود را به جا نیاوردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : ۱ - آدم غیر معروفی که با برنده شدن در یک مسابقه، به ناگاه همگان را شگفت زده می کند. زیرا هیچکس نه او را از قبل می شناخته و نه انتظ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Uk informal : خیلی خوب یا خیلی ماهر بودن به عنوان مثال : This skin cream really is the biz

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

Phrasal verb - informal : Rip somebody/something off ۱ - overcharge گران فروشی کردن چیزی را بیش از ارزش واقعی آن به کسی فروختن به عنوان مثال : The ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

adjective : سخت پوست ( متعلق یا مربوط به خانواده و تیره سخت پوستان ) به عنوان مثال : Governor Jay Inslee issued an emergency order on Wednesday tha ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable : لحظه سرنوشت ساز لحظه مناسب و تعیین کننده موقعیت و زمان مناسب به عنوان مثال : 1 - When, after many attempts, Niebuhr failed to hel ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

phrase : strike​/​touch a chord ( with someone ) کسی را به شدت تحت تاثیر قرار دادن احساسات کسی را برانگیختن باعث همذات پنداری کردن دیگران با خودمان ...