پیشنهادهای مهدی صباغ (٢,٣٠٨)
Verb : به شدت هیجان زده شدن به شدت تحریک شدن جَوگیر شدن به عنوان مثال : playing an active game can overexcite children
Noun - countable : باغستان باغ میوه به عنوان مثال : Her black bicycle is leaning against the orchard fence
Phrase - mainly American informal : Run a light از چراغ قرمز رد شدن ( بدون توجه به آن )
Phrasal verb : Dress something up تزیین کردن چیزی را جذاب تر و زیباتر کردن به عنوان مثال : It was the old offer dressed up as something new
Phrase : Call the tune Be in charge مسئول بودن ابتکار عمل را در تصمیم گیری برای انجام کاری به دست گرفتن تصمیم گیرنده نهایی بودن به عنوان مثال : we b ...
Noun - countable : Walking cane flask عصای دارای جای ( فلاسک ) مخفی برای حمل مشروبات الکلی ( در سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۳ میلادی که هرگونه، تولید، فروش، و ...
Noun - countable : ۱ - شخص یا شرکتی که قدرت زیادی به خصوص در تجارت یا سیاست دارد. ۲ - بازیکن بیسبالی که خیلی محکم به توپ ضربه می زند. ۳ - شخص یا سا ...
Phrasal verb : to make a piece of clothing wider or looser, especially because it is too tight گشاد کردن لباس به عنوان مثال : Can this skirt be let ...
Phrasal verb : to make a piece of clothing fit you by making it narrower تنگ کردن لباس به عنوان مثال : This dress need to be taken in at the waist
Idiom : Give ( something ) a shot Give it a go To try to do ( something ) امتحان کردن آزمایش کردن کاری را به صورت آزمایشی انجام دادن به عنوان مثا ...
Idiom : To try doing something ( انجام دادن کاری را ) امتحان کردن به عنوان مثال : She's been thinking about learning to fly for many years, and she ...
Phrase - formal : By your leave با اجازه ی شما به عنوان مثال : And finally, with your leave, I'll sit down and satisfy my cravings of to - day, and ...
Phrase - formal : With your leave با اجازه ی شما به عنوان مثال : But with your leave, friend, I shall take a cut through the woods until we have le ...
Phrase - informal - mainly North American : Smart as a whip خیلی باهوش کسی که گیرایی بالایی دارد و مطالب را به سرعت درک می کند. به عنوان مثال : He' ...
Noun - countable : لباس شیک و مناسب برای مهمانی ها و مناسبت های اجتماعی که معمولا کمی زیر یا بالای زانو قرار میگیرد. به عنوان مثال : The actress wo ...
Phrase : دل را به دریا زدن خطر کردن ریسک کردن ادامه دادن کاری ( علیرغم دانستن اینکه احتمال وقوع اتفاقات ناخوشایند وجود دارد. ) به عنوان مثال : Don' ...
Phrase : اشتهای کسی کور شدن اشتهای کسی را کور کردن Ruin someone's appetite به عنوان مثال : Don’t have any more chocolate – it’ll spoil your appetite
مترادف با hit the ceiling
Noun - countable : دلفین راسویی ( گونه ای از دلفین های کمیاب که بدنشان به رنگ سیاه و سفید است و در اطراف جزایر فالکلند، آرژانتین زندگی می کنند. نام ه ...
Phrase - informal British : Get shot of somebody / something از شر چیزی یا کسی خلاص شدن Get rid of Dispose of به عنوان مثال : For the last 18 months ...
Idiom - informal - US : انجام دادن کاری که باعث ناراحتی و یا توهین به دیگران شود. به عنوان مثال : You might step on some important people's toes wi ...
Idiom : Bring your A - game تمام تلاشت را بکن Do your best به عنوان مثال : They play really well, and you have to bring your A - game at all times t ...
Phrasal verb : تکان نخوردن ( کسی یا چیزی از سرجایش ) ثابت ماندن به عنوان مثال : Can't you hold still for a second?
Noun - countable : لیمور ( جانوری شبیه میمون با دُمی بلند ) میمون لیمور به عنوان مثال : Prosimians, such as the nocturnal mouse lemur of Madagascan ...
Noun - countable : کوسه فرشته کوسه ای پهن ( شبیه سفره ماهی ) که کف دریا خود را زیر ماسه ها پنهان کرده و به ناگهان به سایر ماهی ها حمله کرده و آنها را ...
قبل از اینکه خیلی دیر بشه. . . . . قبل از اینکه دیگه زمانی برات باقی نمونه. . . . به عنوان مثال : Pay your tax before it's too late
Idiom : آماده بودن برای رویارویی با یک موقعیت خطرناک به عنوان مثال: During the extremely dry weather, the firefighters were on red alert .
Idiom : خیت شدی!! کِنِف شدی!! برای توصیف موقعیتی استفاده می شود که در آن شخصی سعی می کند دیگران را به دردسر بیاندازد ( مثلا آنها را فریب بدهد یا باعث ...
Informal - impolite : کی از تو نظر خواست؟؟ کی نظر تو رو پرسید؟؟ ( وقتی کسی نظرش را درباره ی چیزی بیان میکند، در حالی که شنونده از او نخواسته بوده تا ...
Verb - intransitive : فکر کردن یا صحبت کردن درباره خاطرات خوب و شیرین گذشته به عنوان مثال : a group of former students reminiscing about their colle ...
More than بیش از بیشتر از به عنوان مثال : It took a touch over 3 hours to get here
Phrasal verb : ۱ - فرود آمدن هواپیما، هلیکوپتر و . . . . . بر روی زمین به عنوان مثال : The plane finally touched down at Heathrow airport around mid ...
noun - countable - North American : آزمون کوتاهی که معلم بدون هیچ هشداری از دانش آموزانش میگیرد تا بررسی کند که آیا آنها درس خوانده اند یا نه. آزمون ...
noun - countable : footrest motorcycle pegs رکاب جاپایی قطعه ای در دوطرف موتورسیکلت ها که پاها بر روی آن قرار می گیرند.
idiom : والدین جاده صاف کن والدین مشکل حل کن ( والدینی هستند که به دنبال حذف همه موانع از سر راه کودک شان می باشند تا او هیچ درد، شکست یا ناراحتی را ...
dream of doing something : آرزو داشتن ( درباره چیزی، به خصوص در مواقعی که احتمال دستیابی به آن آرزو بعید به نظر می رسد. ) به عنوان مثال : i have al ...
noun - countable : footrest motorcycle footrest رکاب جاپایی قطعه ای در دوطرف موتورسیکلت ها که پاها بر روی آن قرار می گیرند.
noun - countable : motorcycle pegs motorcycle footrest رکاب جاپایی قطعه ای در دوطرف موتورسیکلت ها که پاها بر روی آن قرار می گیرند.
idiom : والدین جاده صاف کن والدین مشکل حل کن ( والدینی هستند که به دنبال حذف همه موانع از سر راه کودک شان می باشند تا او هیچ درد، شکست یا ناراحتی را ...
idiom : والدین جاده صاف کن والدین مشکل حل کن ( والدینی هستند که به دنبال حذف همه موانع از سر راه کودک شان می باشند تا او هیچ درد، شکست یا ناراحتی را ...
noun - countable : حرکت برف روبی ( حرکتی در ورزش اسکی که اسکی بازان از آن برای کاهش سرعت استفاده می کنند. در این حالت اسکی بازان سر جلویی چوب اسکی ها ...
noun - countable : snow plow snowplough ( British ) برف روب ( ماشین برف روب یا وسیله ای پارو مانند که در بخش جلویی خودروها نصب شده و از آن برای پاک ...
noun - countable - uncountable : ماشین آب پاش ( خودرویی که پلیس با پاشیدن آب بسیار پرفشار بر روی جمعیت معترض، از آن برای کنترل شورش ها استفاده می کند ...
noun - countable : footstool زیرپایی ( وسیله ای برای قرار دادن پاها بر روی آن، هنگامی که روی صندلی نشسته اید. ) به عنوان مثال : The seats reclined ...
noun - countable : صندلی تاشو ( صندلی ای که برای اشغال فضای کمتر و یا حمل و نقل آسان تر، قابل تازدن می باشد. )
noun - countable : فضای خالی موجود در جلو صندلی های ماشین یا هواپیما که پای سرنشینان در آن جا قرار می گیرد. به عنوان مثال : The seats are some of t ...
jet - skiing ( noun - uncountable ) : جت اسکی سواری به عنوان مثال: He wanted to go jet - skiing
trademark in US - noun - countable : 1 - وسیله نقلیه کوچک یک یا دو نفره که ظاهری نسبتا شبیه موتورسیکلت دارد و از آن برای حرکت سریع بر روی سطح آب، به ...
noun - countable : قایق تندرو قایق موتوری تندرو به عنوان مثال : Then the police will start spending the money on helicopters and speedboats
phrase - informal - British : خوشحالم که جای تو نیستم چه خوب که مثل تو نیستم خیلی خوبه که توی شرایط تو قرار ندارم rather you than me ( American ) ب ...