پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٢٩١)

بازدید
٩٨٦
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase - informal : خیلی واضح است که . . . . . خیلی روشن است که . . . . مثل روز روشن است که . . . به عنوان مثال: It has been as plain as day for ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

Big up to someone : دمش گرم آفرین بهش Big up something : بزرگ جلوه دادن چیزی بزرگ کردن چیزی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٧

من دیگه بُریدم کلافه شدم مخم داره سوت می کشه مغزم هنگ کرده مخم داغ کرده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

در اصل

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : سرویس پرشی ( در ورزشهایی مانند: والیبال، تنیس و . . . . )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

As hungry as horse As hungry as a bear خیلی گرسنه طماع حریص

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrasal verb : جلو نیامدن به سمت جلو حرکت نکردن عقب ماندن به عنوان مثال : I stayed back and let the others go home

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

Noun : جاذبِ کربن جذب کننده کربن از بین برنده کربن ( تمام چیزهای طبیعی که در طبیعت وجود دارند و با جذب کربن به پاکیزگی هوا کمک میکنند. بزرگترین و مه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Abbreviation : Sans domicile fixe انسان بی خانمان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

noun - plural : چرخِ کمکی ( چرخ های کوچکی که در کنار چرخ عقب دوچرخه کودکان، وصل شده و در حفظ تعادل و فرا گرفتن دوچرخه سواری به آنها کمک می کند. ) n ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable - historical : چرخ متصل به برخی ادوات جنگی مانند: توپ جنگی ( Training wheels ( noun - plural : چرخِ کمکی ( چرخ های کوچکی که در کن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

( در یک مسابقه ) به تساوی دست یافتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

Phrasal verb : پیچاندن و برداشتن چیزی از روی چیزی دیگر ( مثل باز کردن در بطری آب معدنی ) به عنوان مثال: I twisted off the lid and looked inside

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : جرثقیل دارای گوی تخریب ( خودرویی که بر روی بازوی آن یک گوی سنگین فلزی قرار دارد و با کوبیدن آن گوی به ساختمان های قدیمی، آن ها را ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable : گوی تخریب ( گوی فلزی سنگین که به انتهای یک زنجیر یا کابل وصل شده و با کوبیدن آن به ساختمانها، از آن برای تخریب این بناها استفاده ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrase : ( hard as nails ) خیلی سخت گیر خیلی سنگدل و بی رحم خیلی سرسخت به عنوان مثال: ‘I wouldn't say I'm soft as putty but I wouldn't say I'm har ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

Idiom - informal : ( در گفتگوهایی که در هنگام عصبانیت انجام می شود، به کار می رود. ) انگار که اصلا برام مهمه!!! انگار که بهش اهمیت میدم!!! اصلا بر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : یک وَری نشستن ( روی اسب یا روی زمین )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

�Phrase : بنا به دلایل مثبت زیادی. . . . . . بنا به ادله ی مثبت فراوانی . . . . . بی دلیل نیست که . . . . بیخود نیست که . . . . . به عنوان مثال: ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adjective : خیلی خوشحال به عنوان مثال: She's happy as a lark with her ten dollar pay raise, even though the long - term prospects for the business a ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Idiom : رفتار مناسب داشتن ( وقتی دیگران چنین رفتاری را ندارند ) تصمیم درست را گرفتن رفتار مطابق با اخلاق داشتن به عنوان مثال: He decided to take t ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom - British - informal : خیلی خوشحال و شاد به عنوان مثال : Look at your sister out there on the field! She's happy as a pig in muck now that she ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : به کسی یک نوشیدنی دادن برای کسی نوشیدنی آماده کردن کسی را به نوشیدنی دعوت کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom - British : غذایی که به روش عالی پخته و ارائه می شود. به عنوان مثال : The chicken was done to a turn.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase : = Fit as a fiddle در سلامت کامل بودن وضعیت جسمانی بسیار عالی داشتن به عنوان مثال: I had my share of publicity when I was young, ’ says Joe ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Slang : او گفت ( بیشتر توسط جوانان و نوجوانان و در هنگامی که ماجرا و داستانی را تعریف می کنند، به کار می رود. ) He said

پیشنهاد
٤

Idiom : هدر دادن پول و ثروت پول را در جایی نادرست هزینه کردن به عنوان مثال: Buying new furniture when they can't take it with them is just pouring ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom : از فرش به عرش رسیدن از فقر و نداری به ثروت رسیدن به عنوان مثال : He used to be homeless, but after the opening of his new company he went ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - uncountable - BrE : شیره چغندر قند مِلاس

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

حسابِ جاری ( در بانک )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Idiom : ختم به خیر شدن کاری را به بهترین صورت انجام دادن/شدن به خوبی تمام شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

noun - uncountable : مانور نظامی رزمایش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adjective : شوکه Shocked

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective : شوکه Shocked

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Stand on someone's shoulders : از تجربه های دیگران استفاده کردن و بهره بردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤٩

به درازا کشیدن طولانی شدن به عنوان مثال: an expensive court battle that could drag on for years

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

پیچ و تاب خوردن به عنوان مثال: The road curves to the left and to the right

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

Phrase : تخریب شدن یک بنا بر اثر آتش سوزی ( برای تاکید بیشتر به کار می رود. ) با خاک یکسان شدن یک ساختمان بر اثر آتش سوزی شدید Raze something to the ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

Phrase : کاری را بدون برنامه ریزی و اطمینان از به نتیجه رسیدن آن، انجام دادن جَوگیر شدن ( عموما این اصطلاح به حالت و معنی منفی به کار می رود. ) به ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable - informal : کسی که انواع و اقسام داروها را به مقدار زیاد و بی محابا مصرف می کند. شخصی که با کوچکترین احساس بیماری در خود، انواع مخ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

Phrasal verb : از شر افکار، احساسات و یا خاطرات بد خلاص شدن جابجا شدن چیزی به کمک نیروی آب به عنوان مثال : My anxiety was washed away

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Informal - especially British English : سلام Hello ( در این کاربرد باید کلمه را به صورت سوالی به کار برد. یعنی ? All right. در این حالت شبیه زبان ف ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

Interjection - informal : سلام Hello

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : از شخصی سَر بودن از سر کسی زیادی بودن به عنوان مثال : Don't even think about him. He is out of your league

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

Idiom : بسیار زیبا چشم نواز دلربا به عنوان مثال: My team won 7 - 0 . The scoreboard was a feast for the eyes.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase - informal : به شدت گریه کردن به طور غیر قابل کنترلی گریه کردن معادل با : cry your eyes out به عنوان مثال : Lucy was upstairs crying her hear ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

Phrase - informal : به شدت گریه کردن به طور غیر قابل کنترلی گریه کردن معادل با : cry your heart out به عنوان مثال : Lucy was upstairs crying her eye ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : چشم چرانی هیزی به عنوان مثال: He is a bad husband, his roving eye gets him into trouble

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase : قبول کردن شرایط و موقعیت های سخت یا ناخوشایند ( بدون شکایت و شِکوِه کردن ) با ناخوشی ها کنار آمدن و آن را پذیرفتن به عنوان مثال: One of o ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

Hold a grudge = کینه به دل گرفتن Hold a grudge against someone = از شخصی کینه به دل گرفتن