پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٣٠٨)

بازدید
٢,٧٤٠
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Idiom : شانس خوب خوش شانسی بخت بلند به عنوان مثال: Our exam was really hard. I'll need the rub of the green to pass it

پیشنهاد
٠

Idiom : احساس بیماری کردن بیمار به نظر رسیدن به عنوان مثال: After the plane took off she was a little green around the gills.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Idiom : اجازه دادن موافقت کردن چراغ سبز ( نشان ) دادن به عنوان مثال: My boss has given me the green light to start my new project. I'll do my best

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Idiom : حسادت زیاد به شدت حسودی کردن به عنوان مثال: The green - eyed monster got me when i saw him in new car. I was so jealous

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

پیش بینی کردن حدس زدن فکرش را کردن پیشاپیش آماده شدن برای چیزی که قرار است اتفاق بیفتد. ( بیشتر در موقعیت های منفی به کار می رود. ) به عنوان مثال ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Adjective : کار بلد پُر دانش خبره به عنوان مثال : If you need help with your resume we have friendly knowledgeable staff available to assist.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

خیلی وقته رسیدی اینجا؟؟؟؟ مدت زیادیه که اینجا هستی؟؟؟

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

جلوی انجام کاری را گرفتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - informal : سیب یا میوه ی دیگری که برای خام خوردن مناسب نیست و بهتر است پخته شده و سپس خورده شود. به عنوان مثال: The apple is esteemed as bo ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase : کار را به صورت عملی انجام دادن ( به جای کار تئوری و آسان انجام دادن ) انجام دادن بخش سخت کارها

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

بر اساس ظاهر ( و بدون تحقیق و بررسی، چیزی را پذیرفتن ) به عنوان مثال: I took his statement at face value. I was so surprised to find out he'd lied

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Chiefly US - informal - noun : فردی با بالاترین مسئولیت مسئول رییس بزرگ به عنوان مثال: Who is the head honcho in your office ?

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٧

Adjective : واضح شفاف تَر و تازه Clear به عنوان مثال: 1. The sound from the new speakers is very crisp 2. a crisp apple 3. A crisp image

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

قبض صادر کردن برگ جریمه صادر کردن جریمه کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

British - idiom - informal : انتقاد کردن از کسی ( در جمع ) به عنوان مثال : He took a pop at his rival تلاش برای ضربه زدن به کسی به عنوان مثال: Som ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

Adjective : واهی بی اساس پوچ به عنوان مثال : They had a false hope of winning the war ( آنها به پیروزی در جنگ امیدی واهی داشتند )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

Noun - informal : آدم خجالتی و کم رو ( به خصوص در مهمانی ها به فردی گفته می شود که پارتنری برای رقصیدن نداشته و به این جهت احساس بی دست و پا بودن و ی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase - informal : خیلی واضح است که . . . . . خیلی روشن است که . . . . مثل روز روشن است که . . . به عنوان مثال: It has been as plain as day for ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Big up to someone : دمش گرم آفرین بهش Big up something : بزرگ جلوه دادن چیزی بزرگ کردن چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

من دیگه بُریدم کلافه شدم مخم داره سوت می کشه مغزم هنگ کرده مخم داغ کرده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

در اصل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : سرویس پرشی ( در ورزشهایی مانند: والیبال، تنیس و . . . . )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

As hungry as horse As hungry as a bear خیلی گرسنه طماع حریص

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Phrasal verb : جلو نیامدن به سمت جلو حرکت نکردن عقب ماندن به عنوان مثال : I stayed back and let the others go home

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

Noun : جاذبِ کربن جذب کننده کربن از بین برنده کربن ( تمام چیزهای طبیعی که در طبیعت وجود دارند و با جذب کربن به پاکیزگی هوا کمک میکنند. بزرگترین و مه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Abbreviation : Sans domicile fixe انسان بی خانمان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

noun - plural : چرخِ کمکی ( چرخ های کوچکی که در کنار چرخ عقب دوچرخه کودکان، وصل شده و در حفظ تعادل و فرا گرفتن دوچرخه سواری به آنها کمک می کند. ) n ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable - historical : چرخ متصل به برخی ادوات جنگی مانند: توپ جنگی ( Training wheels ( noun - plural : چرخِ کمکی ( چرخ های کوچکی که در کن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

( در یک مسابقه ) به تساوی دست یافتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Phrasal verb : پیچاندن و برداشتن چیزی از روی چیزی دیگر ( مثل باز کردن در بطری آب معدنی ) به عنوان مثال: I twisted off the lid and looked inside

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : جرثقیل دارای گوی تخریب ( خودرویی که بر روی بازوی آن یک گوی سنگین فلزی قرار دارد و با کوبیدن آن گوی به ساختمان های قدیمی، آن ها را ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable : گوی تخریب ( گوی فلزی سنگین که به انتهای یک زنجیر یا کابل وصل شده و با کوبیدن آن به ساختمانها، از آن برای تخریب این بناها استفاده ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrase : ( hard as nails ) خیلی سخت گیر خیلی سنگدل و بی رحم خیلی سرسخت به عنوان مثال: ‘I wouldn't say I'm soft as putty but I wouldn't say I'm har ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

Idiom - informal : ( در گفتگوهایی که در هنگام عصبانیت انجام می شود، به کار می رود. ) انگار که اصلا برام مهمه!!! انگار که بهش اهمیت میدم!!! اصلا بر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : یک وَری نشستن ( روی اسب یا روی زمین )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

�Phrase : بنا به دلایل مثبت زیادی. . . . . . بنا به ادله ی مثبت فراوانی . . . . . بی دلیل نیست که . . . . بیخود نیست که . . . . . به عنوان مثال: ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adjective : خیلی خوشحال به عنوان مثال: She's happy as a lark with her ten dollar pay raise, even though the long - term prospects for the business a ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Idiom : رفتار مناسب داشتن ( وقتی دیگران چنین رفتاری را ندارند ) تصمیم درست را گرفتن رفتار مطابق با اخلاق داشتن به عنوان مثال: He decided to take t ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom - British - informal : خیلی خوشحال و شاد به عنوان مثال : Look at your sister out there on the field! She's happy as a pig in muck now that she ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : به کسی یک نوشیدنی دادن برای کسی نوشیدنی آماده کردن کسی را به نوشیدنی دعوت کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom - British : غذایی که به روش عالی پخته و ارائه می شود. به عنوان مثال : The chicken was done to a turn.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase : = Fit as a fiddle در سلامت کامل بودن وضعیت جسمانی بسیار عالی داشتن به عنوان مثال: I had my share of publicity when I was young, ’ says Joe ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Slang : او گفت ( بیشتر توسط جوانان و نوجوانان و در هنگامی که ماجرا و داستانی را تعریف می کنند، به کار می رود. ) He said

پیشنهاد
٤

Idiom : هدر دادن پول و ثروت پول را در جایی نادرست هزینه کردن به عنوان مثال: Buying new furniture when they can't take it with them is just pouring ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Idiom : از فرش به عرش رسیدن از فقر و نداری به ثروت رسیدن به عنوان مثال : He used to be homeless, but after the opening of his new company he went ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - uncountable - BrE : شیره چغندر قند مِلاس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

حسابِ جاری ( در بانک )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Idiom : ختم به خیر شدن کاری را به بهترین صورت انجام دادن/شدن به خوبی تمام شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

noun - uncountable : مانور نظامی رزمایش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adjective : شوکه Shocked