پیشنهادهای مهدی صباغ (٢,٣٠٨)
Noun - countable : newspaper that has small pages, a lot of photographs, and stories mainly about sex, famous people etc rather than serious news B ...
To be in line with something : مطابق با چیزی بودن در راستای چیزی بودن با چیزی تطبیق داشتن همسو بودن با چیزی In agreement with something Accordance wi ...
به همین دلیل است که . . . به همین خاطر است که . . . از این رو . . .
Self rising flour : آردِ خود عمل آورنده آردی که برای عمل آمدن و آماده شدن برای خمیر گشتن و تبدیل به نان شدن، نیازی به افزودن چیزهای مانند خمیرمایه، م ...
مهم Important به عنوان مثال : The result of this vote will be of great consequent
Adjective : مثال عینی شاهد عینی نمونه روشن به عنوان مثال : The advertising campaign was a textbook example of how to sell a product
ورزشکاری که دارای اخلاق جوانمردانه و پهلوان منشانه است و در طی مسابقه سعی نمیکند تا به هر روشی که شده، مسابقه را به نفع خود تمام کند و بِبَرد.
Hold out for something : ( Phrasal verb ) قبول نکردن چیزی که کمتر از مقدار مدنظر است. to not accept anything less than you have asked for به عنوا ...
Noun - countable : آتش بس موقت ( به خصوص برای مذاکره نمودن جهت رسیدن به یک آتش بس دائمی و به پایان رساندن جنگ ) Truce
مذاکرات صلح
Off the coast : کنارِ ساحل لبِ ساحل
بدون توجه به اینکه . . . . . بدون در نظر گرفتنِ. . . . .
در زمانِ هنگامِ به عنوان مثال: When mounting the TV on a wall make sure it will be safe
Noun - countable : a short high ringing sound برای صداهایی مانند صداهای تولید شده از کوبیدن ضربه به پوست هندوانه ی کاملا رسیده برای آزمایش رسیده یا ن ...
Noun - countable : حشره کش برقی electric insect killer electrocutor trap
Adjective : محصور تَنگ
Idiom : Feeling a little bit unwell
Idiom : Fit and healthy
Idiom : آسان بودن انجام کاری Easy to do
Idiom : هوای خیلی بارانی باران شدید Very rainy
تقریبا Approximately Nearly
مزه دار کردن چاشنی به غذا افزودن ادویه اضافه کردن به غذا
Noun - countable : کمترین مقدار یا سطحی که چیزی تا کنون به آن رسیده است. Lowest amount or level that something has ever reached به عنوان مثال: Th ...
منسوخ شده غیررایج شده از مُد رفته از مُد افتاده
Tide somebody over something : کمک کردن به دیگران در طول یک موقعیت دشوار و بحران ( به خصوص با قرض دادن پول به آنها )
Noun - countable : مهندس دریا و دریانوردی مهندس کشتیرانی مهندسی که شغلش طراحی، راه اندازی و نگهداری تجهیزات و ماشین آلات مورد استفاده در کشتی ها، تاس ...
Noun - plural /singular - North American : پیشخدمت های ( مرد و زن ) یک رستوران خدمه ی یک رستوران ( مرد و زن به صورت کلی ) Waiters and waitresses co ...
In the foreseeable future : خیلی زود به زودی Fairly soon
Phrase : موقعیت برتر در یک مسابقه یا یک بحث
Noun - uncountable : منطقه جنگی Combat zone
Verb : تعقیب و شکار کردن خرگوش ها ( به وسیله ی سگهای شکاری به عنوان یک مسابقه ورزشی )
Noun - countable : ماشین بدون راننده ماشین خودران
خوش فروش کالایی که مردم آن را دوست دارند و خیلی به سرعت به فروش می رسد. به عنوان مثال: The new toys in my shop are selling like hot cakes. Everyone ...
نظامی
به شعور من توهین نکن. منو خر فرض نکن. منو احمق فرض نکن.
در موقعیتی ناآشنا و نسبتا خطرناک قرار گرفتن دچار دردسر و گرفتاری شدن به هَچَل افتادن
رنگ خردلی
رنگِ گُل بِهی
از قیافه ت مشخصه از چهره ت مشخصه ( که به چی فکر میکنی، توی ذهنت چی میگذره، چه احساسی داری و . . . . . )
Noun - countable - AmE : خدمتکار منزل Servant someone who is employed to do some of the work in someone else’s home
Noun - countable : همایش کنفرانس مقالات گوناگون درباره یک موضوع خاص که جمع آوری شده و به صورت یک کتاب درآورده و منتشر شده است.
Noun - countable : مرکز خدمات مشتریان an office where people answer customers’ questions, make sales etc by using the telephone rather than by meet ...
address a problem/question/issue etc : if you address a problem, you start trying to solve it ( Formal )
Noun - uncountable : وضعیت جوی غیرعادی و شدید ( که به ندرت پیش می آید و دارای اثرات مخرب زیادی نیز می باشد. مانند: موج های گرما یا سرمای شدید، پدیده ...
Noun - countable : Fire tornado آتشِ گِردبادی آتشِ گِردباد مانند ستونِ آتشِ چرخانِ بالارونده ستونی از آتش که در حالی که به صورت دورانی می چرخد، رو به ...
Noun - countable : ضربه ی سِرو ( نوعی ضربه به توپ در ورزش هایی مانند والیبال و تنیس که در طی آن توپ به هوا پرتاب شده و به گونه ای به آن ضربه زده می ش ...
Noun - countable : نوعی ساندویچ ساخته شده با نان نازک که به دور گوشت ، سبزیجات و غیره پیچیده می شود.
Phrase : wake up and get out of bed promptly پاشو، صبح شده بیدار شو، آفتاب زده
گسترش یافتن توسعه یافتن به عنوان مثال : America was destined to span from Atlantic to Pacific
رفع نیاز کردن نیازی را برآورده کردن تامین نیاز کردن Meet demands Meet requirements