پیشنهادهای مهدی صباغ (٢,٣٢٣)
Turnt and turnt up begin as a slang term in African - American English meaning “excited, ” “adrenalized, ” or “intoxicated, ” as the online hip - hop ...
شروع به تجربه کردن یک موقعیت دشوار یا ناخوشایند Run into hundreds/thousands etc : به دست آوردن چند ده هزار/چند صد هزار/ چند میلیون و . . . . . مع ...
Adverb : شنیده ها حاکی از این است که . . . . . از قرار معلوم. . . . . میگن که . . . . . شنیدم که . . . . .
Noun - countable : مجموعه دار خصوصی کلکسیون دار خصوصی کسی که بر اساس علاقه شخصی و با پول خود، اشیای مورد علاقه خویش را ( مانند آثار هنری، تمبر، سکه، ...
Believe in someone/something : اعتقاد داشتن، باور داشتن اعتقاد داشتن به وجود چیزی اعتقاد داشتن به اینکه چیزی موثر یا درست است
Risk something over something : به خطر انداختن چیزی به خاطر یک چیز دیگر
Sit right/well with someone : راضی بودن از چیزی موافق بودن با چیزی to be something that you agree or are pleased with
Idiom : ۱ - بلی ۲ - موافقم ۳ - used to say "yes" or to say that one agrees with something
Adjective : بازداشت شده دستگیر شده توقیف شده
Noun - countable - AmE - spoken : مهاجر غیرقانونی
Stop a bad habit
دوران زندانی بودن را طی نمودن در زندان به سر بردن و مدت آن را طی کردن
Noun - countable - informal : شیاد کلاهبردار کسی که با فریب دادن و جلب اعتماد دیگران، آنها را سرکیسه می کند
Go - to ( adjective - informal - north American ) شخص مورد اعتماد شخصی که میتوان در موارد خاص به او تکیه کرد denoting a person or thing that may ...
قاطی کردم ناگهان از عصبانیت زیاد، از کوره در رفتم
غیر ارادی ناخودآگاه
روی فردی را زمین انداختن
بغض کردن
Okra Ladies' fingers Ochro بامیه
Noun گروه نهنگ های قاتل ( که در کنار هم و در آبهایی که غذای فراوان وجود دارد، زندگی می کنند. )
آهنگساز
همینه که . . . . . . .
Idiom : پاچه خواری کسی را کردن
برخلاف جریان آب شنا کردن کاری را برخلاف دیگران انجام دادن همیشه مخالف با دیگران بودن
( به محل کار/خانه ) سَر زدن
Idiom : من از تو سَرَم من از تو از هر لحاظ بالاتر و بهتر هستم
هرچه پیش آید خوش آید
هرچه بادا باد هرچه پیش آید خوش آید
هرچه پیش آید خوش آید
نگاه سَرسَری به چیزی انداختن
Phrase : بی هدف به این طرف و آن طرف نگاه کردن بی هدف به جایی خیره شدن
Adjective : دَرزبندی شدی دَرزگیری شده
برو پِیِ کارِت
تاکسی گرفتن
سراغ گرفتن پرس و جو کردن
بدتر شدن شرایط وخیم تر شدن اوضاع بالا گرفتن کار و شرایط
حرف یا موضوعی را پیش کشیدن موضوعی را با کسی در میان گذاشتن مطرح کردن چیزی با کسی
Noun - countable/uncountable : مانور اطفاء حریق مانور آتش نشانی و مهار آتش
Adjective : فریب خورده فریفته شده Deceived
رسانه خبری ( رادیو، تلویزیون، روزنامه، شبکه های اجتماعی، وبسایتها و . . . . . . )
Adjective قابل بررسی قابل تصدیق و تایید قابل بازبینی
این اصطلاح برای زمانی به کار میرود که فردی به منظور همفکر و همسو شدن با دیگران، به یک گروه، دسته، جامعه و . . . . خاص ملحق می شود. به عنوان مثال: St ...
Noun - countable : شایعه پیچیده شده در شهر افسانه شهری داستانی درباره واقعه ای غیر معمول که اخیرا اتفاق افتاده و اغلب مردم آن را باور کرده اند، حال آ ...
انتقال دادن اطلاعات
noun - countable : a period of time when there is no electricity supply power failure power cut
حواس را جمع کردن تمرکز کردن بر روی انجام کاری یا چیزی
مهم بودن اهمیت داشتن
اتفاق یا بلایی برای کسی رخ دادن
Be completely honest and keep nothing hidden
Syllabus Outline Schedule