پیشنهادهای مهدی صباغ (٢,٣٠٨)
تسلیم شدن کم آوردن وا دادن
Dig a burrow : نقب زدن در زمین سوراخ حفر کردن
چربی ذخیره کردن ( کاری که حیوانات می کنند تا برای خواب زمستانی خود آماده شوند. )
به خواب زمستانی فرو رفتن زمستان خوابی کردن
Go into hibernation : به خواب زمستانی فرو رفتن زمستان خوابی کردن
بازگشتن برگشتن Return Come back
Noun - countable : زادگاه محل زادآوری محل فرزندآوری
پرستوی دریایی شمالگان ( پرستویی که در قطب شمال زندگی می کند. )
Report on something : گزارش نوشتن درباره چیزی تهیه کردن گزارش درباره چیزی Report of something Report about something
بَر حسبِ به عنوان مثال : These numbers are in terms of percent. این اعداد برحسب درصد هستند.
Noun - countable : جانور موذی ( مثل موش، مگس، پشه و . . . . ) بچه ی شیطان و آتش پاره
Informal : شب بخیر Good night
Adjective : ارزیابی کننده تحلیل کننده بررسی کننده ارزشیابی کننده به عنوان مثال : An evaluative report : یک گزارش ارزشیابی
Noun - plural : چشم انداز شغلی احتمال موفقیت یک شغل در آینده
Noun - plural : لغاتی که در آنها به جنسیت ( این که مردانه است یا زنانه ) اشاره شده است. به عنوان مثال : fireman, waitress, chairman و . . . . . در د ...
اصطلاح : برو به دَرَک برو به جهنم
Noun - countable : یک پایگاه داده کامپیوتری بزرگ از مجموع مکالمات و نوشته های مرتبط با یک زبان به این معنی که : برخی دانشگاه ها یا موسسات تحقیقاتی، ...
Adverb : Also همچنین
اصطلاح : از پَسِش برمیام. می تونم انجامش بدم. توانِ انجام دادنش را دارم.
دستِ کسی رو شدن مثال: You are busted. دستت رو شد.
Noun - adjective : ضروری لازم واجب
Verb : دوباره استفاده کردن
Noun - uncountable : نانوتکنولوژی فناوری نانو
Push out something out of something : ( Phrasal verb ) خارج کردن چیزی از چیزی دیگر به بیرون راندن چیزی از چیز دیگر به عنوان مثال : New words pu ...
Synonym = coinage
Noun - countable : طرحِ درس برنامه و جدول زمان بندی ای که معلمان، مربیان، اساتید و . . . دارند و در آن مشخص می شود که در هر جلسه از کلاس درس، چه مطال ...
Verb - transitive : چیزی را به طور کلی و اجمالی توصیف کردن چیزی را بدون ذکر جزئیات آن، تشریح کردن کلی گویی کردن
بچه دانشجو بچه محصل جوجه دانشجو جوجه محصل اصطلاحی است که برای تحقیر فردی که سن کمی دارد، ولی معمولا در حال انجام کار بزرگی است، به کار می رود.
اصطلاح: ببخشید پشتم به شماست.
دمپایی راحتی مردانه ( این مدل دمپایی با flip flops که دمپایی لا انگشتی است، کاملا فرق دارد. )
( Slides ( noun - plural : دمپایی راحتی به عنوان مثال : Men's slides : دمپایی راحتی مردانه
بچه مثبت بچه ی سر به راه بچه ی آرام بچه ی قابل پیش بینی، آرام، دنبال کشف چیزهای مثبت به بهترین روش و . . . .
فرار کردن از مدرسه از مدرسه دَر رفتن ( در طول ساعات درسی ) ( اصلاح عامیانه ) : جیم زدن از مدرسه
Phrase : Take place قبول شدن در کنکور ورودی دانشگاه پذیرفته شدن به عنوان دانشجو
جَکِ موتور یا دوچرخه
Noun - countable : موتور سیکلت
Noun : قطار اکسپرس ( قطار سریع السیر ) پُستِ اکسپرس Adverb : send/deliver something express سریع السیر ( ارسال یک محموله پستی به کمک پست سفارشی یا ...
Noun - plural : کارهای خانه ( کارهایی که به طور منظم و معمولا روزمره در هر منزلی انجام می شود. مثل : شستن ظرفها، نظافت منزل، اتو کردن لباس ها، آشپزی ...
Raise a family : ( Idiom ) to have and bring up children بچه دار شدن و بزرگ کردن آنها به عنوان مثال: She raised a family before she went to college ...
Noun - uncountable : فشار وارده از طرف همسن و سالان ( برای اینکه کارهایی را انجام دهید تا به عنوان یک دوست در بین آنها پذیرفته شده و شما را در جمع خو ...
Noun - countable : بچه ی بومرنگ صفت فرزند جوان بزرگسالی که به دلایل مالی، مدتی بعد از ترک منزل والدینش، مجددا برای زندگی کردن به منزل آنها یا خویشاون ...
Phrase : پول کافی برای زندگی به دست آوردن توانایی تامین مالی زندگی را داشتن از پس مخارج زندگی برآمدن
Noun - plural : مجردهای انگل صفت این صفت به افرادی اطلاق می شود که تا اواخر دهه 20 یا اوایل دهه 30 زندگی خود، هنوز با والدین شان زندگی می کند تا از ز ...
با این وجود به عنوان مثال: I like him. On the other hand i don't want to see him. من او را دوست دارم، با این وجود نمی خواهم او را ببینم.
Phrase : در گذشته آن قدیم ها در روزگار قدیم چند وقت پیش آن موقع ها اون قدیم، ندیم ها ( اصطلاح )
Expression : اصطلاحی است برای پاسخ دادن به کسی که از شما تشکر کرده است. بنابراین می توان آن را معادل : خواهش میکنم، قابلی نداشت و . . . . در فارسی و ...
Noun - countable - informal : آدم باهوش آدم زیرک
فیبر نوری
یک پُک به سیگار زدن یک پک سیگار کشیدن
فکر کردن و ارزیابی کردن درباره چیزی Reflect and assess about something