پیشنهادهای مهدی صباغ (٢,٣٠٨)
پاک کردن ، تمیز کردن ( مثل پاک کردن حبوبات و جدا کردن سنگهای آن ) به عنوان مثال: Pick over the lentils and remove any little stones and other seeds.
noun - countable : جَک ( مثل جَکِ دوچرخه، جَکِ موتورسیکلت و . . . . . . )
Noun - countable : اتصال اینترنت قابلیت دسترسی به اینترنت به کمک کامپیوتر، ترمینال ها، پورت ها، مودم و . . . . . . .
Adjective : ( اتومبیل، خانه و. . . . ) دارای تهویه مطبوع تهویه مطبوع دار
Adjective : بدون کربن دستگاهی که در هنگام کار کردن، کربن تولید نمی کند. Non - carbon - based No - carbon
Adjective : کارکننده با نیروی باد نیروگیرنده از باد
Adjective : انرژی گیرنده از نور خورشید کارکننده با نور خورشید
Verb: باعث دردسر دیگران شدن دیگران را دچار مشکل کردن
کالای آماده ی فروش کالایی که در انبار موجود بوده و آماده ی فروش است.
phrase : so - called friends دوستان غیرواقعی و غیرصمیمی ( عموما در شبکه های اجتماعی )
Adjective - informal - dated : خیلی خوب عالی باشکوه magnificent
noun - countable : ایده های غیرمادی تفکرات انتزاعی ایده هایی که طبیعتا قابل دیدن و شنیدن نیستند و فقط می توان آنها را احساس کرد. immaterial idea
Noun - countable : مرد تازه نفس آدم سرحال و قِبراق دانشجوی سال اول در دانشگاه
Noun - countable : فرصت استراحت کردن استراحت کوتاه مدت Breathing spells Breathing time A short respite Breathing space
من باهات قهرم.
صد تا یک غاز چیز بی ارزش
Verb - transitive : ذخیره کردن آدرس یک سایت یا پیج در اینترنت، به طوری که بتوان آن را به سادگی مجددا پیدا کرد.
Passionate about something : به چیزی علاقه ی زیاد و شدید داشتن چیزی را خیلی دوست داشتن
Noun - countable : وبلاگ نویس
Noun - countable - informal: وبلاگ های شخصی که مالک آن، آن را با دیگران به اشتراک گذاشته و به آنها اجازه ی انتشار مطالب، بازگویی نظرات، درج اطلاعات و ...
Phrase of long : اخیرا به تازگی زمانی نه چندان دور Recently
اصطلاح : To be in the doghouse : دچار مشکل بودن به عنوان مثال: . I'm in the doghouse at work : من در کارم دچار مشکل شده ام.
Noun - counrable : کتابِ کاغذی ( در برابر کتاب الکترونیکی ) کتابِ چاپی
Noun - uncountable : سابقه کار ( به مدتی مشخص و در شغلی مشخص ) کاروَرزی ( کاری که جوانان جهت کسب تجربه در شغلی، برای مدتی به آن می پردازند. )
Adjective - informal : Tight - fisted خسیس پول پرست ناخن خشک
Noun - countable : بَدَل کار کسی که در هنگام ساختن فیلم های سینمایی، در صحنه های خطرناک، به جای بازیگر اصلی ایفای نقش می کند.
Noun - countable : ریسک پذیر اهل ریسک اهل خطر کردن Adventurer Stuntman Madcap
Proverb : تلاش کردن به نتیجه خواهد رسید. با کار و تلاش کردن به همه چیز می توان رسید. معادل با ضرب المثل فارسی : زِ کوشش به هر چیز خواهی رسید به ...
Noun - countable : اردوی تفریحی - آموزشی اردویی که از طرف مدرسه برای دانش آموزان برگزار می شود، و دانش آموزان ضمن تفریح کردن، مطالب جدید را زیر نظر ...
Noun - uncountable : رشته تحصیلی دندان پزشکی شغل دندان پزشکی
Phrase : اشتیاق و علاقه زیاد داشتن به سفر رفتن
افزایش دادن/یافتن گستره ی دانش، تجربیات، درک و تشخیص فردی باز شدن ذهن کسی افزایش یافتن قدرت فکری یک شخص
Noun - plural : خود زندگی نامه کتاب، مقاله، نوشته و . . . که فردی درباره ی زندگی خودش می نویسد. Autobiography نکته: اختلاف و تفاوت ظریفی بین دو کلم ...
نویسنده ی کتاب، مقاله و . . . . . بودن
Noun - countable : نگاه از روی عصبانیت و یا تنفر نگاهِ خشمگینانه نگاهِ پر از نفرت
مواظب کسی یا چیزی بودن کسی را تحت نظر داشتن/گرفتن
Expression : تلاشت را بکن. تمام سعی خود را بکن.
کسب صلاحیت کردن مهارت پیدا کردن صلاحیت بدست آوردن تخصص پیدا کردن
Phrasal verb : کاندیدای یک انتخابات شدن نامزد یک انتخابات شدن به عنوان یک کاندید در یک انتخابات شرکت کردن
Adverb : بدون خستگی خستگی ناپذیرانه بی وقفه
Phrase : Again یکبار دیگر دوباره باز دوباره
Noun - countable : چکش یخ شکن ( که کوهنوردان از آن در صعود به قله ها استفاده می کنند. ) یخ شکن ( وسیله ی مورد استفاده در آشپزخانه جهت خُرد کردن یخ ...
Noun - plural : پارا المپیک مسابقات ورزشی ویژه ی معلولین المپیک معلولین
اسکی ویژه ی معلولین و کسانی که دارای ناتوانی های جسمانی خاص هستند. برای این گونه افراد، با تغییر در وسایل اسکیِ معمولی، وسایل مورد نیاز برای اسکی ک ...
Noun - countable : قهرمان جهان ( در مسابقات ورزشی یا علمی یا . . . . جهانی ) نفر اول در جهان
Phrase : این عبارت برای نشان دادن موافقت کامل خود با حرف طرف مقابل مان، به کار می رود. بنابراین آن را می توان به این گونه معادل سازی و ترجمه کرد: کا ...
با احتیاط و ملاحظه با کسی صحبت کردن ( به خاطر این که می دانیم طرف مقابل خیلی زود ناراحت و عصبانی می شود. )
از چه طریقی؟ چگونه؟ به چه صورت؟ به چه روشی؟
چیزی را شانسی پیدا کردن
چیزی را تصادفا پیدا کردن چیزی را بدون پیش بینی قبلی و شانسی، پیدا کردن