پیشنهادهای مهدی صباغ (٢,٢٩١)
Adjective : زنده در قید حیات بازمانده باقیمانده دوام آورده Living Alive Lasting
Noun - countable : جنگ بالشت ها بازی ای که در آن، شرکت کنندگان با بالشت به بدن یکدیگر ضربه می زنند.
جوانمردانه با عدل و انصاف در کمال مردانگی و رو راستی
Adverb : به طور غیرقابل تغییر
Noun - countable : Informal - north America صندلی جلو کنار راننده
اصطلاح: رازدار باش. . این حرف را به کسی نگو. این راز را پیش خودت نگه دار. Keep it dark.
Noun - uncountable : این کلمه، یک کلمه ی هندی است و به معنی نقش و نگارهایی موقتی است که به وسیله ی حنا، روی بدن ( عموما دست و پا و صورت ) عروس و دام ...
Noun - countable : مهمانیِ شامِ تمرینی یکی از رسوم مردم آمریکاست و مهمانی ای است که از طرف خانواده ی داماد دقیقا شبِ قبل از جشن ازدواج وی برگزار شده ...
Noun - countable : مهمانی ای که توسط دوستان عروس، شبِ قبل از مراسم ازدواج وی برگزار می شود و در آن آخرین شبِ مجرد بودنِ وی را جشن می گیرند. در ایران ...
Noun - countable : مهمانی ای که توسط دوستان داماد، شبِ قبل از مراسم ازدواج وی برگزار می شود و در آن آخرین شبِ مجرد بودنِ وی را جشن می گیرند. در ایران ...
Noun - countable : ازدواج حقوقی : ازدواجی که توسط عاقد و یا هر فرد مذهبی دیگری انجام نمی شود و زوجین برای جاری شدن عقد و بستن پیمان زناشویی فقط به مح ...
Noun - countable : ازدواج سنتی ( که در آن والدین و خانواده ها، همسر مناسب را برای فرزندشان پیدا کرده و به آنها معرفی می کنند و عموما در این حالت، پسر ...
Noun - countable : همسریاب کسی که تلاش می کند برای دیگران، همسری مناسب پیدا کند. مثلا در ایران عموما این کار را خانمها ( مانند: مادر، خواهر ، مادربزر ...
بر اساس دیکشنری Longman تعریفی که در دیکشنری آبادیس برای این لغت آمده، خیلی درست نیست. تعریف درست به شکل زیر می باشد: Newlyweds => noun, plural New ...
Noun - countable : لحظه ی تاثیرگذار لحظه ی فراموش نشدنی لحظه ی به یاد ماندنی
Noun - countable : فال بین طالع بین پیشگو فالگیر
Adjective : شغل با حقوق پایین آدم کم درآمد
Adjective : نخ کِش شده ( مانند جوراب یا لباس یا پارچه ای که نخ کش شده و ظاهری نازیبا پیدا کرده است. )
adjective : گرامی دوست داشتنی محبوب
طبیعت گردی تور داخل طبیعت
noun - countable : نیروی کار کارکنان staff personnel
verb - transitive : فراهم کردن پول یا سایر منابع لازم برای چیزی
Noun - countable : عوارض خروج مالیات خروج پولی که مسافرانی که قصد مسافرت به خارج از کشور را دارند، می پردازند.
Noun - uncountable : حمل و نقل هوایی
Informal - USA : Verb - noun تماس تلفنی ناخواسته گرفتن با کسی زنگ زدن به کسی به صورت تصادفی ( مانند وقتی که گوشی موبایل درون کیف و یا جیب است و به آن ...
Adverb : Worldwide بین المللی در مقیاس جهانی جهانی از دیدگاه جهانی در سرتاسر دنیا
Dilly - dally : Verb - intransitive هدر دادن وقت ( به علت قادر نبودن به تصمیم گیری درباره ی چیزی )
اصطلاح: توی دردسر افتادم. توی هَچَل افتادم. گرفتار شدم. دچار دردسر شدم.
Phrasal verb : پرواز کردن فضاپیما ( شاتل ) به سوی فضا و ترک زمین
Adjective - adverb : وارونه سر و ته
( Phrasal verb ( informal : حضور داشتن در جایی در مکانی خاص، حاضر بودن
Verb: احساس کفر یا بیگانگی را به کسی القا کردن
سکوت مطلق سکوت محض سکوت کامل
سرعتِ صوت فاصله ای است که یک موج صوتی در مدت زمان یک ثانیه در یک سیال می پیماید و برابر است با ۳۴۳ متر بر ثانیه.
به مکان و مقصد مشخصی رفتن با سرعت مشخصی حرکت کردن به عنوان مثال: The fighter travel at 3 times the speed of sound. آن جنگنده با سرعتی ۳ برابر سرعت ص ...
Sum up In everyday English, people usually say reach a conclusion or come to a conclusion.
حسادت کردن حسودی کردن به کسی یا چیزی Feel envy Have envy
اصطلاح : اما و اگر نداره دیگه جای بحثی نداره
ضمیر انعکاسی مانند: himself, herself, themselves , . . . . . . ( هنگامی که فاعل و مفعول در جمله یکی است و با هم تفاوتی ندارند، از این ضمیرها استفاده ...
دوشاخه یا سه شاخه برق
دوست گرامی جناب باقری عزیز بلی کاملا حق با شماست. ممنونم که دقت نظر داشتید.
Noun - countable : دائم السَفَر کسی که همیشه مسافرت می کند. کسی که بیشتر وقتش را در سفر می گذراند.
Noun - countable : پروازِ شبانه پروازی که در طول شب انجام خواهد شد.
اصطلاح: تو فقط لَب تَر کن فقط کافیه که بگی ( تا برات انجامش بدم. ) فقط کافیه که اراده کنی ( تا برات انجامش بدم. )
کسی را ترساندن و باعث فرارِ او شدن
قدم اول را بد برداشتن کاری را به درستی شروع نکردن
Noun - countable : تورِ گردشگریِ اتوبوسی توری که توریست ها و مسافران را برای بازدید از اماکن تاریخی، فرهنگی و . . . . با اتوبوس جابه جا می کند.
Noun - countable : کیسه پلاستیکی ( عموما دسته دار که به هنگام خرید، اجناس خریداری شده را در آنها قرار داده و حمل می کنند. ) نایلونِ خرید
چمدان، ساک، کوله پشتی، کیف و . . . . را برای سفر بستن بار و بندیل سفر را بستن مهیای سفر شدن بار سفر را بستن
Noun - countable : Streetlight تیر چراغ برق ( واقع در حاشیه ی خیابان ها، جاده ها، معابر عمومی و . . . . )