پیشنهادهای مهدی صباغ (٢,٢٩١)
Phrasal verb : لباس خوب و مناسب پوشیدن مرتب و شیک به نظر رسیدن شیک و پیک کردن Dress up
Punch in the one's face مشت زدن به صورت کسی با مشت به صورت کسی کوبیدن
Phrasal verb : Sound foolish Look stupid احمقانه به نظر رسیدن
خوب به نظر رسیدن چهره و ظاهر مناسب داشتن لباس و تیپ مناسب جایی را داشتن
Plural noun : روابط عمومی علم مدیریت چرخه ی انتقال اطلاعات و نظارت بر محتوای آن، مابین یک سازمان ( شرکت، کارخانه، موسسه، اداره و . . . ) با عموم مردم
Noun - countable : موقعیت طلایی فرصت طلایی موقعیت استثنایی شانسی که فقط یک بار در خانه ی هر فردی را می زند.
دستِ خالی انجام کاری بدون هیچ وسیله و ابزاری بدون کمک دیگران به عنوان مثال : I had to fight him bare hands. مجبور بودم با دست خالی، با او بجنگم.
زیرِ سِرُم بودم. به بدنم سِرُم وصل بود. بهم سِرُم تزریق کرده بودند.
حقوق بیمه بیکاری پول باز خرید شدن یک کارگر یا کارمند پولی که وقتی کارفرما یک کارگر را اخراج یا بازخرید یا بازنشسته میکند باید به او بپردازد.
قاره اقیانوسیه که شامل کشورهایی مثل استرالیا، گینه نو، نیوزلند، ملانزی و . . . . . می باشد.
In comparison with/to something : در مقایسه با چیزی به عنوان مثال : In comparison to other recent video games, this one isn’t very exciting. در مقای ...
Tackle روبه رو شدن با مشکلات و سختی ها گلاویز شدن با مشکلات درگیر شدن با سختی ها
خودستایی کردن پُز دادن فخر فروشی کردن چیزی را به رخ دیگران کشیدن
خود روشنگر توضیح دهنده و شرح دهنده درباره ی خود خود معرف
خودآگاه خودشناس
Adjective : خودکفا بی نیاز مستقل از دیگران بدون وابستگی
باور نمی کنم. قبول ندارم. نمی پذیرم. توی کَتَم نمی رود.
Adverb - informal - BrE : دقایق اولیه ی مسابقه فوتبال روزهای اولیه ی شروع فصل مسابقات فوتبال اصطلاحی که بازیکنان و مسئولان فوتبالی در هنگام مصاحبه با ...
Idiom : این ها با هم کاملا فرق دارند. این ها دو چیز کاملا متفاوت هستند. این ها از زمین تا آسمان با هم فرق دارند.
Noun - countable : حمله ی عصبی ( یک بیماری روانی که در آن فرد به شدت دچار اضطراب گشته و خسته می شود و نمی تواند خودش و کارهایش را به درستی مدیریت کن ...
Noun - uncountable : استفاده ی خانگی ( در مقابل استفاده ی تجاری ) Domestic use
Noun - countable : عَرضه ی اولیه ( یک کالا ) اولین باری که یک کالا، جهت فروش، به بازار و فروشگاه ها وارد می شود. Initial release
Noun - countable : نسل دیجیتالی افرادی که در دوران پیدایش و پیشرفت تکنولوژی به دنیا آمده و رشد کرده اند و به علت در دسترس بودن این موارد برای آنها، ا ...
Adjective : Net - savvy خُوره ی اینترنت کسی که اطلاعات زیادی درباره ی کامپیوتر و اینترنت دارد و کارهایی مانند : دانلود و آپلود کردن فایل ها، آپدیت کر ...
Mass noun : اسپاگتی شُدِگی فرایندی که در برخی تئوری های فضایی به آن اشاره شده و می گوید: چنانچه جسمی به یک سیاه چاله ی فضایی نزدیک شده و درون آن بیفت ...
به بازار آمدن یک کالا آماده ی فروش شدن کالایی در بازار
Verb - transitive : ناراحت کردن دیگران ( informal ) شُنود کار گذاشتن
Noun - countable - old fashioned : خریدار در لحظه ی آخر آخرین خریدار کسی که وقتی کالایی جدید یا تکنولوژی نوینی وارد بازار می شود، بسیار دیر آن را می ...
Noun - countable : اولین خریدار خریدار اولیه کسی که به محض ورود یک کالای جدید به بازار ، آن را خریداری می کند.
Adverb : به طور غیرمنتظره ای به طور غیرقابل پیش بینی یی به طور غیرقابل حدس زدنی یی
Adverb : به طور قابل پیشبینی یی به طور قابل حدس زدنی
پیوندهای همبسته حروف ربط دو کلمه ای هستند که از آنها برای ترکیب کردن دو phrase یا دو clause با یکدیگر استفاده شده و آنها را تبدیل به یک clause یا یک ...
Adjective : خودآموز خود خوان خود یادگیر خود فراگیر
پاک کردن ، تمیز کردن ( مثل پاک کردن حبوبات و جدا کردن سنگهای آن ) به عنوان مثال: Pick over the lentils and remove any little stones and other seeds.
noun - countable : جَک ( مثل جَکِ دوچرخه، جَکِ موتورسیکلت و . . . . . . )
Noun - countable : اتصال اینترنت قابلیت دسترسی به اینترنت به کمک کامپیوتر، ترمینال ها، پورت ها، مودم و . . . . . . .
Adjective : ( اتومبیل، خانه و. . . . ) دارای تهویه مطبوع تهویه مطبوع دار
Adjective : بدون کربن دستگاهی که در هنگام کار کردن، کربن تولید نمی کند. Non - carbon - based No - carbon
Adjective : کارکننده با نیروی باد نیروگیرنده از باد
Adjective : انرژی گیرنده از نور خورشید کارکننده با نور خورشید
Verb: باعث دردسر دیگران شدن دیگران را دچار مشکل کردن
کالای آماده ی فروش کالایی که در انبار موجود بوده و آماده ی فروش است.
phrase : so - called friends دوستان غیرواقعی و غیرصمیمی ( عموما در شبکه های اجتماعی )
Adjective - informal - dated : خیلی خوب عالی باشکوه magnificent
noun - countable : ایده های غیرمادی تفکرات انتزاعی ایده هایی که طبیعتا قابل دیدن و شنیدن نیستند و فقط می توان آنها را احساس کرد. immaterial idea
Noun - countable : مرد تازه نفس آدم سرحال و قِبراق دانشجوی سال اول در دانشگاه
Noun - countable : فرصت استراحت کردن استراحت کوتاه مدت Breathing spells Breathing time A short respite Breathing space
من باهات قهرم.
صد تا یک غاز چیز بی ارزش
Verb - transitive : ذخیره کردن آدرس یک سایت یا پیج در اینترنت، به طوری که بتوان آن را به سادگی مجددا پیدا کرد.