پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٣١٩)

بازدید
٤,٠٨١
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Raise a family : ( Idiom ) to have and bring up children بچه دار شدن و بزرگ کردن آنها به عنوان مثال: She raised a family before she went to college ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

Noun - uncountable : فشار وارده از طرف همسن و سالان ( برای اینکه کارهایی را انجام دهید تا به عنوان یک دوست در بین آنها پذیرفته شده و شما را در جمع خو ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

Noun - countable : بچه ی بومرنگ صفت فرزند جوان بزرگسالی که به دلایل مالی، مدتی بعد از ترک منزل والدینش، مجددا برای زندگی کردن به منزل آنها یا خویشاون ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Phrase : پول کافی برای زندگی به دست آوردن توانایی تامین مالی زندگی را داشتن از پس مخارج زندگی برآمدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - plural : مجردهای انگل صفت این صفت به افرادی اطلاق می شود که تا اواخر دهه 20 یا اوایل دهه 30 زندگی خود، هنوز با والدین شان زندگی می کند تا از ز ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

با این وجود به عنوان مثال: I like him. On the other hand i don't want to see him. من او را دوست دارم، با این وجود نمی خواهم او را ببینم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

Phrase : در گذشته آن قدیم ها در روزگار قدیم چند وقت پیش آن موقع ها اون قدیم، ندیم ها ( اصطلاح )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

Expression : اصطلاحی است برای پاسخ دادن به کسی که از شما تشکر کرده است. بنابراین می توان آن را معادل : خواهش میکنم، قابلی نداشت و . . . . در فارسی و ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun - countable - informal : آدم باهوش آدم زیرک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

فیبر نوری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

یک پُک به سیگار زدن یک پک سیگار کشیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

فکر کردن و ارزیابی کردن درباره چیزی Reflect and assess about something

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

کسب بالاترین نمره در طی دوران تحصیل

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

Phrasal verb : شجاعت داشتن اعتماد به نفس داشتن Have courage Have confidence

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-١١

Phrasal verb : انتقاد کردن عیب جویی کردن Criticize Impeach

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

پیش قدم شدن/بودن انجام دادن کاری پیش از دیگران Do something before others do it

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

Something take precedence over something : Phrasal verb: چیزی بر چیز دیگری تقدم و اولویت پیدا کردن چیزی از چیزی دیگر ، اهمیت بیشتری پیدا کردن Take pr ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

Take up something شروع کردن کاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

سبک زندگی در دوران دانشجویی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

مخفی شدن در جایی یا چیزی Hide in

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Do something positive کار مفیدی انجام دادن کار مثبتی انجام دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Resign from a job استعفا دادن از کار ترک کردن شغل فعلی Quit a job

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Noun - countable : دانشِ چگونگی لباسِ خوب پوشیدن دانشِ انتخابِ لباس مناسب و برازنده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

Feel pressure from someone to do something ( Phrasal verb ) : احساس فشار کردن از طرف کسی برای انجام کاری To be under pressure from someone to do so ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : خانواده ی دانشگاهی خانواده ی تحصیل کرده خانواده ای که تمام یا بیشتر اعضای آن، تحصیلات دانشگاهی دارند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

تحت فشار بودن استرس داشتن باری بر روی دوش احساس کردن Have coercion

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Money/thing/things to be tight : Phrase پول/چیزی/چیزهایی در مضیقه بودن کمبود مالی وجود داشتن در مضیقه ی مالی بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : همکارِ مرد ( در مقابل با همکارِ زن - اشاره به جنسیت همکار دارد که مرد است یا زن. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - countable : فرد معتقد به تبعیض جنسی Adjective : مورد تبعیض جنسیتی واقع شده دارنده ی نگاه تبعیض جنسیتی معتقد به تبعیض جنسی Bigoted

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrasal verb : لباس خوب و مناسب پوشیدن مرتب و شیک به نظر رسیدن شیک و پیک کردن Dress up

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

Punch in the one's face مشت زدن به صورت کسی با مشت به صورت کسی کوبیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrasal verb : Sound foolish Look stupid احمقانه به نظر رسیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

خوب به نظر رسیدن چهره و ظاهر مناسب داشتن لباس و تیپ مناسب جایی را داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Plural noun : روابط عمومی علم مدیریت چرخه ی انتقال اطلاعات و نظارت بر محتوای آن، مابین یک سازمان ( شرکت، کارخانه، موسسه، اداره و . . . ) با عموم مردم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Noun - countable : موقعیت طلایی فرصت طلایی موقعیت استثنایی شانسی که فقط یک بار در خانه ی هر فردی را می زند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

دستِ خالی انجام کاری بدون هیچ وسیله و ابزاری بدون کمک دیگران به عنوان مثال : I had to fight him bare hands. مجبور بودم با دست خالی، با او بجنگم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

زیرِ سِرُم بودم. به بدنم سِرُم وصل بود. بهم سِرُم تزریق کرده بودند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

حقوق بیمه بیکاری پول باز خرید شدن یک کارگر یا کارمند پولی که وقتی کارفرما یک کارگر را اخراج یا بازخرید یا بازنشسته میکند باید به او بپردازد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

قاره اقیانوسیه که شامل کشورهایی مثل استرالیا، گینه نو، نیوزلند، ملانزی و . . . . . می باشد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

In comparison with/to something : در مقایسه با چیزی به عنوان مثال : In comparison to other recent video games, this one isn’t very exciting. در مقای ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Tackle روبه رو شدن با مشکلات و سختی ها گلاویز شدن با مشکلات درگیر شدن با سختی ها

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

خودستایی کردن پُز دادن فخر فروشی کردن چیزی را به رخ دیگران کشیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

خود روشنگر توضیح دهنده و شرح دهنده درباره ی خود خود معرف

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-١٨

خودآگاه خودشناس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Adjective : خودکفا بی نیاز مستقل از دیگران بدون وابستگی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

باور نمی کنم. قبول ندارم. نمی پذیرم. توی کَتَم نمی رود.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adverb - informal - BrE : دقایق اولیه ی مسابقه فوتبال روزهای اولیه ی شروع فصل مسابقات فوتبال اصطلاحی که بازیکنان و مسئولان فوتبالی در هنگام مصاحبه با ...

پیشنهاد
٤

Idiom : این ها با هم کاملا فرق دارند. این ها دو چیز کاملا متفاوت هستند. این ها از زمین تا آسمان با هم فرق دارند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun - countable : حمله ی عصبی ( یک بیماری روانی که در آن فرد به شدت دچار اضطراب گشته و خسته می شود و نمی تواند خودش و کارهایش را به درستی مدیریت کن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - uncountable : استفاده ی خانگی ( در مقابل استفاده ی تجاری ) Domestic use