پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٣٠٨)

بازدید
٢,٧٦١
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : نامه ی عدم پذیرش نامه ی اعلام عدم قبولی نامه ای که یک کارخانه، شرکت، کارگاه و . . . . . به متقاضیانِ کاری که در مصاحبه ی استخدامی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

علف خشک جمع شده به صورت لوله شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

تجربه کسب کردن بدست آوردن تجربه باتجربه شدن تجربه اندوختن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

هدر ندادن چیزی صرفه جویی کردن در چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - uncountable : جلسه ی مجازی جلسه ی اینترنتی برگزاری جلسات از طریق اینترنت به جای تشکیل جلسات به صورت حضوری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

Adjective : خانوادگی دارای محیط مناسب برای خانواده ها ( به خصوص خانواده هایی که دارای فرزند نیز می باشند. ) خانواده پسند خانواده محور نمونه : A fa ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

قاطعانه بدون شک و شبهه با اطمینان کامل بدون هیچ حرف و حدیثی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

جادو درمانی مکتبی که پیروان آن ادعا دارند به کمک جادو و ارتباطی که با دنیای ارواح و مردگان برقرار می کنند، می توانند بیماران را درمان کنند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

مراکزی که در برخی کشورها وجود دارند و معمولا بودجه ی دولتی و محلی نیز دریافت می کنند و در مکان خود خدماتی به افراد بزرگسال ( عمدتا افراد مسن ) ارائه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

مدیریت مالی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

اصطلاح : کارم زیاد طول نمی کشه. الان زود برمیگردم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

Adjective : فریب خورده وسوسه شده گمراه شده اغوا شده گول خورده به عنوان مثال : Tempted by money : فریب خورده به وسیله ی پول. اغوا شده به کمک پول گول ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

باشگاه تندرستی فرق این کلمه با gym در این است که در یک health club علاوه بر تجهیزات ورزشی که در gym ها نیز موجود است، امکانات بیشتری مانند، اتاق ماسا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

بلیت مترو

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

Noun - countable - informal : مشتری ثابت و دائمی یک رستوران، مغازه و . . . . سربازی که شغل دائمی او خدمت کردن در نیروهای نظامی است. بنزین سُرب دار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Adjective : دارای تخفیف شده تخفیف خورده تخفیف گرفته

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣١

Adjective : مستقر در محل حاضر در محیط کار به عنوان مثال: An on - site doctor = پزشک مستقر در محل کار ( یعنی پزشکی که توسط یک شرکت، کارخانه، اداره و ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

اتاق آرامش اتاق آرام اتاقی که در محل کار برای کارمندان در نظر گرفته می شود و دارای کاربری های متنوعی مانند: استراحت کردن، چرت زدن، انجام اعمال مذهبی، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به توصیه ی کسی عمل کردن مشورت دیگران را پذیرفتن و طبق آن عمل کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

مسیر شغلی راهی که یک کارمند یا کارگر در طول دوران کاری خود باید در محل کارش طی کند تا به ارتقاء شغلی دست پیدا کند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

بازار کار درخواست استخدام نیروی کار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

در تمامِ مدتِ. . . . . . . در تمامِ طولِ. . . . . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

وَر رفتن با چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

توجه دیگران را به خود جلب کردن جلب توجه کردن نظر دیگران را به سمت خود معطوف کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Verb - informal : به شدت باران باریدن راندن یک وسیله نقلیه به صورت خیلی سریع و بدون احتیاط

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

تِیِ دسته دار پلاستیکی ( که سَرِ آن به صورت مکعب مستطیلی باریک و بلند است و برای جمع آوری مایعات از روی زمین و هدایت آن به سمتی خاص استفاده می شود. ) ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

تِیِ دسته دارِ نخی ( که از آن برای پاک کردن کف زمین استفاده می شود. ) زمین شویِ دسته دارِ نخی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

با دست دیگران را وادار به حرکت کردن تا راهی برای عبور باز شود. از مانعی عبور کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

به دنبال چیزی گشتن در یک جای شلوغ ( مثلا بین انبوهی از کاغذ و یا در جیب لباس و . . . . ) تظاهر به ندیدن کسی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

Verb : دوچرخه سواری کردن سوار دوچرخه شدن تحویل دادن چیزی به کسی توسط موتور سیکلت به منظور تحویل دادن سریعتر آن نمونه : We biked a copy over to Greg ...

پیشنهاد
٢

Idiom : برو سر اصل مطلب حاشیه نرو

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

جریمه شدن تنبیه شدن مجازات شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

برگه ی امتحان برگه ی آزمون کتبی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Adjective : مقاوم Verb : ضدآب کردن پارچه فعال کردن مخمر ( مانند خمیرمایه نان ) با افزودن آب به آن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

اصطلاح: من از کجا بدونم؟ چرا من باید جواب رو بدونم؟؟ چرا فکر میکنی من خبر دارم؟؟؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

All of us همه ی ما ما همگی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

بیحس کردن در برابر چیزی بی اهمیت شدن وقایع در نظر کسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

حساس کردن حساس شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

Adverb : به معنای واقعی کلمه عینا دقیقا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

تیزر تبلیغاتی فیلم تبلیغ یک فیلم در رسانه ها، پیش از اکران عمومی آن به منظور جلب توجه بیشتر مردم و فروش بیشتر فیلم در آینده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

شروع شدن یک برنامه ی رادیویی یا تلویزیونی شروع به مبتلا گشتن به یک بیماری شروع شدن باران

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

در طیِ در طولِ در مدتِ در بازه ی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

زنده کردن خاطرات تجدید خاطره کردن به گذشته فکر کردن یاد گذشته ها افتادن از قدیم ها یاد کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Phrase : داشتن شنوایی بسیار ضعیف خیلی بد و کم شنیدن گوش خیلی ضعیفی داشتن ناشنوا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Adjective : چاپلوس پاچه خوار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

گرفتگی بینی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

گرفتگی بینی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Drinking water Potable water آب آشامیدنی آب بهداشتی و خوراکی

پیشنهاد
٧

با تمام وجودم از ته قلبم با تک تک سلول هام

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

Adjective: آدم خوش برخورد مکان دوست داشتنی که به انسان آرامش می بخشد. مکان تزئین شده و آذین بندی شده برای خوشامدگویی به کسی و پذیرایی کردن از وی