پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٣٢٣)

بازدید
٤,٥٨٩
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Slang نسیه خرید کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

با دقت و مراقبت Carefully

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

خبر سوخته خبر قدیمی خبر کهنه خبری که شما قبلا در مورد آن شنیده اید و اکنون این خبر برایتان تازگی ندارد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable : ستون سردبیر ( در روزنامه، مجله و . . . . )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

پلیس ضدشورش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

دامن زدن به شایعات شایعه پراکنی کردن Fuel rumours

پیشنهاد
٢٠

غیر محتمل شمردن رد کردن یک احتمال غیر ممکن فرض کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

گروه خنثی سازی بمب ( در نیروهای پلیس )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

بلی متاسفانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - uncountable : پرستاری از کودک مراقبت از بچه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Verb - informal : تخفیف دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

ترافیک هدایت شده ترافیکی که به وسیله ی انسان ( نیروهای پلیس، نیروهای امدادی و . . . . ) به مسیرهای خاصی هدایت می شود تا گره های ترافیکی ایجاد شده در ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

پل قوسی a long high bridge, especially one with arch , that crosses a valley and has a road or railway on it

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Really enjoy what you are doing

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

خانواده حقیقی هر فرد خانواده ای که هر فرد در آن با پدر و مادر و خواهران و برادران واقعی خود زندگی میکند و این کلمه در مقابل با adopted family قرار دا ...

پیشنهاد
٨

Idiom - infornal کسی را تا سرحد مرگ ترساندن لرزه بر اندام کسی انداختن Frighten /terrify somebody out of their wits

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

دست رد به سینه کسی زدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

من از کجا بدونم من چه می دونم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

بیچاره شدن بدبخت شدن به دردسر افتادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

سِمساری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

سنگِ تمام گذاشتن ولخرجی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

باشه، هر چی تو بگی ( به نوعی این جمله گاهی با حالت تمسخر یا اعتراض همراه است. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

به کسی بَر خوردن از دست کسی ناراحت شدن به عنوان مثال: Don't take offence : بهت بَر نخوره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

زیان دهنده زیان دِه ضرر دهنده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

به ذهن رسیدن چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

idiom : رها کردن وِل کردن ( چیزی که آن را در دست گرفته بودیم ) بیخیالِ چیزی شدن دست از چیزی کشیدن قطع امید کردن از چیزی به عنوان نمونه : He let go ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

اغراق کردن خود را دست بالا گرفتن خود را به دروغ، بهتر جلوه دادن

پیشنهاد
٣

اصطلاح : به معنی به شدت ترسیده بودم به شدت وحشت کرده بودم I was really frightened

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

اصطلاح : به معنی به شدت ترسیده بودم به شدت وحشت کرده بودم I was really frightened

پیشنهاد
٠

اصطلاح : به معنی به شدت ترسیده بودم به شدت وحشت کرده بودم I was really frightened

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

نادیده گرفتن پیام های دریافتی از طرف کسی ( به امید این که با شما قطع ارتباط کند و یا به قول معروف دست از سر شما بردارد. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

اختلاف نظر داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

سر حرفت بمون به حرفی که زدی پایبند باش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

adjective : بسیار شوکه شده و غمگین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

پلیس ضدشورش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

حرفت را بزن راحت باش و حرفت را بگو هرچی توی دلت هست بریز بیرون از این عبارت برای وقتی استفاده می شود که طرف مقابل از گفتن حرف خود می ترسد یا نگران ا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - uncountable : va - va - voom the quality of being exciting or sexually attractive مثال: There’s a real feeling of va - va - voom in the club.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

( Verb ( I - T : جزو خدمه یک قایق یا کشتی بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

موفق شدن ( در انجام و به پایان رساندن کاری ) به عنوان مثال : Which ancient figure do you think accomplished the most? فکر می کنید که کدام شخصیت ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : کارت تولد کارت تبریک روز تولد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - uncountable : Well - being احساس راحتی، سلامتی و خوشحالی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

معلومه که نه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

کنترل اوضاع را به دست گرفتن چیزی یا شرایطی را مدیریت کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

Phrase - informal - British : used to express approval of a task well done. کارت خوب بود کارت را درست انجام دادی به عنوان مثال : You did a good job ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective : Ordinary - looking دارای ظاهری معمولی دارای شکلی طبیعی و عادی مثل باقی چیزها/مردم به عنوان مثال: An ordinary - looking apartment : یک آپا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Idiom : سرتاسر بدن از فَرقِ سَر تا نوک پا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Idiom : Pay for something

پیشنهاد
١٧

Idiom : فکرهای ( یا اشیای ) کهنه و قدیمی را دور انداختن و فکرهای ( یا اشیای ) جدید را جانشین آنها کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : دیدگاه سیاسی گرایش سیاسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - uncountable : مدیریت منابع مالی شخصی ( بر اساس پولی که هر فرد دارد، مقدار پولی که باید خرج کند، مقدار پولی که باید پس انداز کند و . . . . . )