پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٣٠٨)

بازدید
٢,٧٥٠
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

دست رد به سینه کسی زدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

من از کجا بدونم من چه می دونم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

بیچاره شدن بدبخت شدن به دردسر افتادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

سِمساری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

سنگِ تمام گذاشتن ولخرجی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

باشه، هر چی تو بگی ( به نوعی این جمله گاهی با حالت تمسخر یا اعتراض همراه است. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

به کسی بَر خوردن از دست کسی ناراحت شدن به عنوان مثال: Don't take offence : بهت بَر نخوره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

زیان دهنده زیان دِه ضرر دهنده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به ذهن رسیدن چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

idiom : رها کردن وِل کردن ( چیزی که آن را در دست گرفته بودیم ) بیخیالِ چیزی شدن دست از چیزی کشیدن قطع امید کردن از چیزی به عنوان نمونه : He let go ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

اغراق کردن خود را دست بالا گرفتن خود را به دروغ، بهتر جلوه دادن

پیشنهاد
٣

اصطلاح : به معنی به شدت ترسیده بودم به شدت وحشت کرده بودم I was really frightened

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

اصطلاح : به معنی به شدت ترسیده بودم به شدت وحشت کرده بودم I was really frightened

پیشنهاد
٠

اصطلاح : به معنی به شدت ترسیده بودم به شدت وحشت کرده بودم I was really frightened

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

نادیده گرفتن پیام های دریافتی از طرف کسی ( به امید این که با شما قطع ارتباط کند و یا به قول معروف دست از سر شما بردارد. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

اختلاف نظر داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

سر حرفت بمون به حرفی که زدی پایبند باش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

adjective : بسیار شوکه شده و غمگین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

پلیس ضدشورش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

حرفت را بزن راحت باش و حرفت را بگو هرچی توی دلت هست بریز بیرون از این عبارت برای وقتی استفاده می شود که طرف مقابل از گفتن حرف خود می ترسد یا نگران ا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - uncountable : va - va - voom the quality of being exciting or sexually attractive مثال: There’s a real feeling of va - va - voom in the club.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

( Verb ( I - T : جزو خدمه یک قایق یا کشتی بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

موفق شدن ( در انجام و به پایان رساندن کاری ) به عنوان مثال : Which ancient figure do you think accomplished the most? فکر می کنید که کدام شخصیت ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : کارت تولد کارت تبریک روز تولد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - uncountable : Well - being احساس راحتی، سلامتی و خوشحالی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

معلومه که نه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

کنترل اوضاع را به دست گرفتن چیزی یا شرایطی را مدیریت کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

Phrase - informal - British : used to express approval of a task well done. کارت خوب بود کارت را درست انجام دادی به عنوان مثال : You did a good job ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective : Ordinary - looking دارای ظاهری معمولی دارای شکلی طبیعی و عادی مثل باقی چیزها/مردم به عنوان مثال: An ordinary - looking apartment : یک آپا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Idiom : سرتاسر بدن از فَرقِ سَر تا نوک پا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Idiom : Pay for something

پیشنهاد
١٦

Idiom : فکرهای ( یا اشیای ) کهنه و قدیمی را دور انداختن و فکرهای ( یا اشیای ) جدید را جانشین آنها کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : دیدگاه سیاسی گرایش سیاسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - uncountable : مدیریت منابع مالی شخصی ( بر اساس پولی که هر فرد دارد، مقدار پولی که باید خرج کند، مقدار پولی که باید پس انداز کند و . . . . . )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

Noun - countable : عروسکِ به شکل بچه یا کودک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Adjective : بهره مند بهره برده منفعت برده سود برده متنعم شده برخوردار شده Benefited from something = بهره مند شده از چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - countable : سگ مواد یاب سگی که برای پیدا کردن مواد مخدر یا مواد منفجره آموزش دیده است و توسط پلیس و یا ارتش استفاده می شود.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

جَو گیر شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

نَشتِ اطلاعات دَرزِ اطلاعات

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

Phrasal verb : تصمیم گیری و اصلاح روش ها و شیوه های زیستی و کاری، در جهت حفاظت از محیط زیست و منابع طبیعی در جهت حفظ محیط زیست گام برداشتن در راستای ...

پیشنهاد
١٩

noun - countable/uncountable : مسئولیت اجتماعی شرکت یا CSR ایده ای که بیان می کند شرکت های تولید کننده علاوه بر وظیفه ی تولید کالای مورد نیاز جامعه، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Adjective : بد لباس بد تیپ دارای ظاهر نامناسب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

Verb : درخواست کردن درخواست تجدید نظر کردن در دادگاه جذاب بودن Request To ask for changing a decision in the court To be attractive

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Phrasal verb : کوتاه شدن طول روز به دلیل فرا رسیدن فصل زمستان درگیر کردن کسی در چیزی و یا مساله ای

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

فراری دادن حیوانات به وسیله ترساندن آنها رَم دادن حیوانات ترساندن انسان ها ( تا جایی که دیگر قادر به انجام کاری که می خواستند انجام دهند، نباشند. ) ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable - informal : خلبان Pilot

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun : پیش پرداخت پولی که قبل از شروع کاری، پرداخت می شود.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

اصطلاح : غلط کردم. اشتباه کردم. کار بیجایی کردم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Adjective : نیم بها نصف قیمت کالایی که ۵۰٪ تخفیف دارد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

Noun - countable : یاغی سرکش Rebel