پیشنهادهای مهدی صباغ (٢,٣٢٣)
Slang نسیه خرید کردن
با دقت و مراقبت Carefully
خبر سوخته خبر قدیمی خبر کهنه خبری که شما قبلا در مورد آن شنیده اید و اکنون این خبر برایتان تازگی ندارد.
Noun - countable : ستون سردبیر ( در روزنامه، مجله و . . . . )
پلیس ضدشورش
دامن زدن به شایعات شایعه پراکنی کردن Fuel rumours
غیر محتمل شمردن رد کردن یک احتمال غیر ممکن فرض کردن
گروه خنثی سازی بمب ( در نیروهای پلیس )
بلی متاسفانه
Noun - uncountable : پرستاری از کودک مراقبت از بچه
Verb - informal : تخفیف دادن
ترافیک هدایت شده ترافیکی که به وسیله ی انسان ( نیروهای پلیس، نیروهای امدادی و . . . . ) به مسیرهای خاصی هدایت می شود تا گره های ترافیکی ایجاد شده در ...
پل قوسی a long high bridge, especially one with arch , that crosses a valley and has a road or railway on it
Really enjoy what you are doing
خانواده حقیقی هر فرد خانواده ای که هر فرد در آن با پدر و مادر و خواهران و برادران واقعی خود زندگی میکند و این کلمه در مقابل با adopted family قرار دا ...
Idiom - infornal کسی را تا سرحد مرگ ترساندن لرزه بر اندام کسی انداختن Frighten /terrify somebody out of their wits
دست رد به سینه کسی زدن
من از کجا بدونم من چه می دونم
بیچاره شدن بدبخت شدن به دردسر افتادن
سِمساری
سنگِ تمام گذاشتن ولخرجی کردن
باشه، هر چی تو بگی ( به نوعی این جمله گاهی با حالت تمسخر یا اعتراض همراه است. )
به کسی بَر خوردن از دست کسی ناراحت شدن به عنوان مثال: Don't take offence : بهت بَر نخوره
زیان دهنده زیان دِه ضرر دهنده
به ذهن رسیدن چیزی
idiom : رها کردن وِل کردن ( چیزی که آن را در دست گرفته بودیم ) بیخیالِ چیزی شدن دست از چیزی کشیدن قطع امید کردن از چیزی به عنوان نمونه : He let go ...
اغراق کردن خود را دست بالا گرفتن خود را به دروغ، بهتر جلوه دادن
اصطلاح : به معنی به شدت ترسیده بودم به شدت وحشت کرده بودم I was really frightened
اصطلاح : به معنی به شدت ترسیده بودم به شدت وحشت کرده بودم I was really frightened
اصطلاح : به معنی به شدت ترسیده بودم به شدت وحشت کرده بودم I was really frightened
نادیده گرفتن پیام های دریافتی از طرف کسی ( به امید این که با شما قطع ارتباط کند و یا به قول معروف دست از سر شما بردارد. )
اختلاف نظر داشتن
سر حرفت بمون به حرفی که زدی پایبند باش
adjective : بسیار شوکه شده و غمگین
پلیس ضدشورش
حرفت را بزن راحت باش و حرفت را بگو هرچی توی دلت هست بریز بیرون از این عبارت برای وقتی استفاده می شود که طرف مقابل از گفتن حرف خود می ترسد یا نگران ا ...
Noun - uncountable : va - va - voom the quality of being exciting or sexually attractive مثال: There’s a real feeling of va - va - voom in the club.
( Verb ( I - T : جزو خدمه یک قایق یا کشتی بودن
موفق شدن ( در انجام و به پایان رساندن کاری ) به عنوان مثال : Which ancient figure do you think accomplished the most? فکر می کنید که کدام شخصیت ...
Noun - countable : کارت تولد کارت تبریک روز تولد
Noun - uncountable : Well - being احساس راحتی، سلامتی و خوشحالی
معلومه که نه
کنترل اوضاع را به دست گرفتن چیزی یا شرایطی را مدیریت کردن
Phrase - informal - British : used to express approval of a task well done. کارت خوب بود کارت را درست انجام دادی به عنوان مثال : You did a good job ...
Adjective : Ordinary - looking دارای ظاهری معمولی دارای شکلی طبیعی و عادی مثل باقی چیزها/مردم به عنوان مثال: An ordinary - looking apartment : یک آپا ...
Idiom : سرتاسر بدن از فَرقِ سَر تا نوک پا
Idiom : Pay for something
Idiom : فکرهای ( یا اشیای ) کهنه و قدیمی را دور انداختن و فکرهای ( یا اشیای ) جدید را جانشین آنها کردن
Noun - countable : دیدگاه سیاسی گرایش سیاسی
Noun - uncountable : مدیریت منابع مالی شخصی ( بر اساس پولی که هر فرد دارد، مقدار پولی که باید خرج کند، مقدار پولی که باید پس انداز کند و . . . . . )