پیشنهادهای مهدی صباغ (٢,٢٩١)
طبیعت Nature
Noun - countable : واحد اندازه گیری مایعات و برابر با ۰. ۰۲۸ لیتر در بریتانیا و ۰. ۰۳۰ لیتر در آمریکا و آن را به صورت خلاصه با fl oz نشان می دهند.
Noun - countable : برنامه ی تلویزیونی که در آن افراد سرشناس و معروف به عنوان مهمان حضور پیدا کرده و به سوال هایی که درباره ی خودشان و زندگی شان پرسی ...
تعامل همکاری
پخش کردن/گذاشتن یک فیلم یا موسیقی برای دیدن/شنیدن )
Noun - countable - informal : روانپزشک ( به حالت شوخی و طنز استفاده می شود. )
Noun - countable : ۱ - ورقی که در طول ورق بازی ( پاسور بازی ) به عنوان یک ورق نامطلوب شناخته شده و بازیکن سعی دارد با رد کردن آن، از شرش خلاص شود. ...
Electronic - waste ضایعات الکترونیکی ( لوازم الکترونیکی قدیمی و غیرقابل استفاده، که دور انداخته شده اند. )
کنارِ در کنارِ مثل: On the side of the road = کنارِ جاده
به دل نشستن
منابع انرژی تجدیدپذیر
to have a relaxing holiday تعطیلات آرامشبخش و خوبی داشتن
Phrase : احساس امنیت امنیت خاطر
Adjective : گیج و سردرگم Confused
Adjective - informal : مهیج پُر جُنب و جوش
Noun - countable/uncountable : درد جسمی یا روحی جِدی
از سَرِ لَج از روی لجبازی
Noun - countable : برنامه ی زنده یا اجرای زنده ای ( live show ) که در آن شرکت کنندگان می توانند به روی صحنه ( stage ) آمده و با در دست گرفتن میکروفون ...
Mike somebody up : Phrasal verb - informal : میکروفون را جلوی دهان کسی گذاشتن یا تنظیم کردن ( به منظور ضبط صدای وی و یا کمک به بلندتر صحبت نمودن او )
Noun - countable : پس لرزه زلزله یا زلزله هایی که بعد از وقوع زلزله اصلی و به فاصله زمانی نسبتا اندک از آن رخ می دهند و معمولا شدت آنها از شدت زلزله ...
Noun - countable : کانون زمین لرزه مرکز زلزله نقطه ای در سطح زمین که زلزله درست از نقطه ای در عمقِ زمینِ زیرِ آن، شروع شده است.
مشخصا به طور مشخص
Noun - countable : خانه و محل زندگی خرگوش در زیر سطح زمین
نگاه ویژه به چیزی داشتن چیزی را خیلی خاص پنداشتن چیزی را خاص، فرض کردن To think about sth in a certain way
ضمایر عام ضمیرهای عمومی این اصلاح به ضمیرهایی مانند : one و one's ( به عنوان یک ضمیر ملکی ) گفته می شود که وقتی در جمله ای به کار می روند، حالت و مفه ...
Noun - countable : دستگاه پُوز دستگاهی که امروزه تقریبا در همه فروشگاه ها و مغازه ها وجود دارد و خریداران با کشیدن کارت بانکی خود بر روی آنها و وارد ...
Adjective : تجدید پذیر احیاشونده Renewable مانند : replicating nature = طبیعت تجدیدپذیر
Spoken - Idiom : به شدت هیجان زده و پر انرژی بودن به طوری که فرد نتواند آرام بنشیند یا بایستد ( به حالت طنز و شوخی به کار می رود. )
Idiom : متواضع بودن مغرور نبودن Down off your high horse
Phrasal verb : سخن گفتن را به دلیل عصبانیت یا خجالت، ناگهان قطع کردن
Idiom : هدر دادن وقت برای انجام کاری غیرممکن Flog a dead horse
To be a guinea pig - idiom : آلت دست دیگران واقع شدن تبدیل به موش آزمایشگاهی دیگران شدن
Phrase : To have reasons for something دلیلی برای چیزی داشتن به عنوان مثال : Have grounds for divorce : دلیل داشتن برای گرفتن طلاق
Noun - countable : نسل در حال انقراض نژاد در حال از بین رفتن
Noun - countable - usually singular - north America دستیار کاندیدای انتخابات کسی که از طرف یک کاندیدای انتخابات، به عنوان دستیار انتخاب می شود، و در ...
Noun - countable : نامزد ریاست جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری
Mate for life : در حیوانات به معنی : انتخاب جفت و با او بودن برای همیشه
Hatch a plan : مخفیانه برنامه ریزی کردن نقشه کشیدن
اصطلاح : تخم طلا آدمِِ پول ساز برای دیگران کسی یا چیزی که منبعِ قدرت، ثروت، توانایی و . . . . برای دیگران می باشد. ارباب قدرت ارباب ثروت صاحب نفوذ و ...
Noun - countable & uncountable : ناپدیدی محوشدگی نابودی Fadeway Invisibility
Adjective : درآمدزا پول ساز سودآور Profitable Beneficial
Noun - countable & uncountable : چسب Glue
Noun - plural : هزینه خرجکرد بهای پرداختی مانند : Energy costs : بهای انرژی
Noun - countable : خانه ی گِلی خانه ی ساخته شده از گِل
Adjective : اهل کشور زیمباوه زیمباوه ای
Noun - countable : لانه موریانه ( که به صورت تپه ی کوچک خاکی بر روی زمین آن را می سازند. )
Noun - countable : نرده های کنار تختخواب Bedrail
Noun - countable : میز متحرک، چرخدار و سینی مانند در بیمارستان ها که جلوی تخت بیمار قرار گرفته و ظرف غذا و سایر وسایل بیمار را بر روی آن قرار می دهند ...
Noun - countable : میز متحرک، چرخدار و سینی دار جلوی تخت بیمارها در بیمارستان، که ظرف غذا و وسایل بیمار را روی آن قرار می دهند. Tray table
Noun - plural : نشخوار کنندگان حیوانات چهارپا علف خوار