پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٣٠٨)

بازدید
٢,٨٢٦
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective : شوکه Shocked

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Stand on someone's shoulders : از تجربه های دیگران استفاده کردن و بهره بردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤٩

به درازا کشیدن طولانی شدن به عنوان مثال: an expensive court battle that could drag on for years

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

پیچ و تاب خوردن به عنوان مثال: The road curves to the left and to the right

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Phrase : تخریب شدن یک بنا بر اثر آتش سوزی ( برای تاکید بیشتر به کار می رود. ) با خاک یکسان شدن یک ساختمان بر اثر آتش سوزی شدید Raze something to the ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

Phrase : کاری را بدون برنامه ریزی و اطمینان از به نتیجه رسیدن آن، انجام دادن جَوگیر شدن ( عموما این اصطلاح به حالت و معنی منفی به کار می رود. ) به ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable - informal : کسی که انواع و اقسام داروها را به مقدار زیاد و بی محابا مصرف می کند. شخصی که با کوچکترین احساس بیماری در خود، انواع مخ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

Phrasal verb : از شر افکار، احساسات و یا خاطرات بد خلاص شدن جابجا شدن چیزی به کمک نیروی آب به عنوان مثال : My anxiety was washed away

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Informal - especially British English : سلام Hello ( در این کاربرد باید کلمه را به صورت سوالی به کار برد. یعنی ? All right. در این حالت شبیه زبان ف ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Interjection - informal : سلام Hello

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : از شخصی سَر بودن از سر کسی زیادی بودن به عنوان مثال : Don't even think about him. He is out of your league

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Idiom : بسیار زیبا چشم نواز دلربا به عنوان مثال: My team won 7 - 0 . The scoreboard was a feast for the eyes.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase - informal : به شدت گریه کردن به طور غیر قابل کنترلی گریه کردن معادل با : cry your eyes out به عنوان مثال : Lucy was upstairs crying her hear ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Phrase - informal : به شدت گریه کردن به طور غیر قابل کنترلی گریه کردن معادل با : cry your heart out به عنوان مثال : Lucy was upstairs crying her eye ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : چشم چرانی هیزی به عنوان مثال: He is a bad husband, his roving eye gets him into trouble

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase : قبول کردن شرایط و موقعیت های سخت یا ناخوشایند ( بدون شکایت و شِکوِه کردن ) با ناخوشی ها کنار آمدن و آن را پذیرفتن به عنوان مثال: One of o ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

Hold a grudge = کینه به دل گرفتن Hold a grudge against someone = از شخصی کینه به دل گرفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adverb - spoken informal : فوری سریع Quickly Immediately به عنوان مثال : When you get to work you find a parking space pronto.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Verb - transitive : ناراحت کردن عصبانی کردن آزرده خاطر کردن کسی ( به خصوص با نادیده گرفتن وی و یا انجام کاری که باعث شود وی فردی نادان به نظر برسد. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

خرد کردن پول ( تبدیل پول بزرگتر به کوچکتر ) به عنوان مثال: Can you break a 50 = میتونی این ۵۰ دلاری واسم خرد کنی؟

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : هواپیمای کاغذی موشک کاغذی ( هواپیمایی کاغذی که معمولا کودکان آن را ساخته و به عنوان بازی و سرگرمی با دست به هوا پرتاب میکنند. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

پیام پیغام به عنوان مثال: Failure notice = پیغام خطا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun : اختلاف زمانی بین دو منطقه اختلاف زمانی بین وقوع دو اتفاق متفاوت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase : سخاوتمند بودن بخشندگی داشتن بخشنده بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom : به رختخواب رفتن خوابیدن Go to bed

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Put something into words : Idiom توضیح دادن افکار یا احساسات شرح دادن ابراز کردن Express

پیشنهاد
٠

Phrase : چیزی را به زبان ساده تر بیان کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Lose one's shit : Phrase - vulgar slang - US : آرامش خود را از دست دادن عصبانی شدن خط خطی شدن اعصاب کسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrase : باید Should

پیشنهاد
٣

Phrase - informal : ربط داشتن چیزی به یک چیز دیگر یا به دلیل چیزی ( اما نه به صورتی که شما آن را به خوبی درک کرده اید یا شناخته اید. ) به عنوان مثا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : ماشین شیردوشی ( که به کمک آن شیر حیوانات دوشیده می شود. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective : عبوری مانند : Passing car = ماشین عبوری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : مسافر بین راهی ( فردی که معمولا با ایستادن در کنار جاده ها و بلند نمودن دستش، سوار خودروی دیگران شده و رایگان به مقصدش رسانده می ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Verb - transitive : متوقف کردن یک ماشین ( از انجام کاری که آن را به صورت خودکار انجام می دهد. ) به عنوان مثال: Can you override the automatic locki ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زمان گذشته فعل override

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Phrasal verb : Hold your fire به تاخیر انداختن انجام کاری تیراندازی نکردن متوقف کردن تیراندازی شلیک نکردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Phrasal verb - informal : با اشتیاق غذا خوردن زدن بر بدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

Verb - transitive - BrE - informal : لایی زدن در فوتبال رد کردن توپ از بین پاهای بازیکن مقابل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Idiom : زیاد غذا خوردن ( به خصوص به صورت خیلی کثیف و نفرت انگیز این کار را انجام دادن ) Be a messy eater

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrase - informal : Under someone's nose دقیقا روبه روی من دقیقا جلوی چشم هام به عنوان مثال: My phone was stolen from right under my nose

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

واکسینه شدن واکسن زدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

زیرا Because

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Noun - countable - informal British : آدم شاد و خشنود به عنوان مثال : They were all laughing and at this point you could guess that I wasn't a very ...

پیشنهاد
٣

Phrase : زیرا Because

پیشنهاد
٤

Phrase : زیرا Because

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Noun - countable : قابلمه فلزی بزرگ و گِرد که برای جوشاندن مایعات روی آتش قرار داده می شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase : زیرا Because

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

آهنگین دارای آهنگ دارای موسیقی موسیقی دار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase : صادقانه بگم که ( حتی اگه ناراحت هم بشی ) . . . . . . رُک بگم که . . . . . . بی رودربایستی بگم که . . . . . used for telling someone that ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - plural : اسم جمعِ autopsy کالبدشکافی ها