پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٢٩١)

بازدید
٩٨٦
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adverb - spoken informal : فوری سریع Quickly Immediately به عنوان مثال : When you get to work you find a parking space pronto.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Verb - transitive : ناراحت کردن عصبانی کردن آزرده خاطر کردن کسی ( به خصوص با نادیده گرفتن وی و یا انجام کاری که باعث شود وی فردی نادان به نظر برسد. )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

خرد کردن پول ( تبدیل پول بزرگتر به کوچکتر ) به عنوان مثال: Can you break a 50 = میتونی این ۵۰ دلاری واسم خرد کنی؟

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : هواپیمای کاغذی موشک کاغذی ( هواپیمایی کاغذی که معمولا کودکان آن را ساخته و به عنوان بازی و سرگرمی با دست به هوا پرتاب میکنند. )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

پیام پیغام به عنوان مثال: Failure notice = پیغام خطا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun : اختلاف زمانی بین دو منطقه اختلاف زمانی بین وقوع دو اتفاق متفاوت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase : سخاوتمند بودن بخشندگی داشتن بخشنده بودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Idiom : به رختخواب رفتن خوابیدن Go to bed

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Put something into words : Idiom توضیح دادن افکار یا احساسات شرح دادن ابراز کردن Express

پیشنهاد
٠

Phrase : چیزی را به زبان ساده تر بیان کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Lose one's shit : Phrase - vulgar slang - US : آرامش خود را از دست دادن عصبانی شدن خط خطی شدن اعصاب کسی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrase : باید Should

پیشنهاد
٣

Phrase - informal : ربط داشتن چیزی به یک چیز دیگر یا به دلیل چیزی ( اما نه به صورتی که شما آن را به خوبی درک کرده اید یا شناخته اید. ) به عنوان مثا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : ماشین شیردوشی ( که به کمک آن شیر حیوانات دوشیده می شود. )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective : عبوری مانند : Passing car = ماشین عبوری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : مسافر بین راهی ( فردی که معمولا با ایستادن در کنار جاده ها و بلند نمودن دستش، سوار خودروی دیگران شده و رایگان به مقصدش رسانده می ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Verb - transitive : متوقف کردن یک ماشین ( از انجام کاری که آن را به صورت خودکار انجام می دهد. ) به عنوان مثال: Can you override the automatic locki ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زمان گذشته فعل override

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

Phrasal verb : Hold your fire به تاخیر انداختن انجام کاری تیراندازی نکردن متوقف کردن تیراندازی شلیک نکردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

Phrasal verb - informal : با اشتیاق غذا خوردن زدن بر بدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

Verb - transitive - BrE - informal : لایی زدن در فوتبال رد کردن توپ از بین پاهای بازیکن مقابل

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Idiom : زیاد غذا خوردن ( به خصوص به صورت خیلی کثیف و نفرت انگیز این کار را انجام دادن ) Be a messy eater

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrase - informal : Under someone's nose دقیقا روبه روی من دقیقا جلوی چشم هام به عنوان مثال: My phone was stolen from right under my nose

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

واکسینه شدن واکسن زدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

زیرا Because

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

Noun - countable - informal British : آدم شاد و خشنود به عنوان مثال : They were all laughing and at this point you could guess that I wasn't a very ...

پیشنهاد
٣

Phrase : زیرا Because

پیشنهاد
٤

Phrase : زیرا Because

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Noun - countable : قابلمه فلزی بزرگ و گِرد که برای جوشاندن مایعات روی آتش قرار داده می شود.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase : زیرا Because

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آهنگین دارای آهنگ دارای موسیقی موسیقی دار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase : صادقانه بگم که ( حتی اگه ناراحت هم بشی ) . . . . . . رُک بگم که . . . . . . بی رودربایستی بگم که . . . . . used for telling someone that ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - plural : اسم جمعِ autopsy کالبدشکافی ها

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

Noun - countable : محبوب و موفق

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

Adjective : شرمسار خجل پشیمان Embarrassed Regretful

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

گوش پاک کن Cotton bud Cotton swabs

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable - informal : حُقه کَلَک ( برای بدست آوردن پول یک نفر یا وادار کردن او به انجام کاری ) زندانی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

Adjective : قریب الوقوع نزدیک به عنوان مثال : Immediate future ( آینده قریب الوقوع - آینده نزدیک ) درجه یک به عنوان مثال : Immediate family ( بستگ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

Noun - countable - North American : آدمِ منتظرِ آخرالزمان آدمِ منتظرِ وقوع حادثه های سخت و بزرگ ( کسی که باور دارد پایان دنیا نزدیک است و یا به زودی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

جاده ی پر پیچ و خم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

Interjection - informal : موآ صدای بوسه ی روی هوا ( وقتی که کسی بدون تماس لب های خویش با صورت طرف مقابل، تظاهر به بوسیدن وی می کند. اغلب به عنوان یک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : شرکت چاپ کننده و منتشر کننده یک روزنامه به عنوان مثال: He works for a local newspaper

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable - uncountable : صدای پس زمینه ( صدایی که علاوه بر صدای اصلی که در حال گوش دادن به آن هستید، شنیده می شود. )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable - informal : معتاد به مواد مخدر خُوره ( کسی که به چیزی یا انجام کاری به صورت افراطی علاقه داشته و آن را انجام می دهد. به عنوان مثال ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun : سرفصل اخبار که به صورت متحرک در پایین تلویزیون یا مانیتور یا روی نمای ساختمان ها، مشاهده می گردد. ( ( ( املای این کلمه به صورت دو کلمه ی جد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : صدای ناشی از عطسه کردن ( ( ( دیکته صحیح این کلمه achoo هست ، نه atchoo که در اینجا آورده شده است. در لینک قرار داده شده میتوانید، ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : صدای ناشی از عطسه کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Anti - scratch : Adjective ضد خَش مقاوم در برابر خَش برداشتن Scratch - resistant

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

اعتماد به نفس پیدا کردن دارای اعتماد به نفس شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

به مشکل برخوردن دچار دردسر شدن مشکلی وجود داشتن