پیشنهادهای مهدی صباغ (٢,٣٠٨)
Noun - uncountable : تنبلی کاهلی تن پروری به عنوان مثال : He had no justification for his laziness
Noun - uncountable : Delay تاخیر به عنوان مثال : Do you realize the lateness of the hour?
Noun - countable : تخته موج سواری ( تخته ی بلند و شناوری است که انسان بر روی آن به صورت نشسته یا ایستاده، به پارو زدن می پردازد و این کار هم به عنوان ...
Phrase : شروع به انجام کاری کردن ( حتی اگر انجام آن کار دشوار باشد یا فرد تمایلی به انجام آن نداشته باشد. ) دست به کار شدن آستین همت را بالا زدن آما ...
noun - countable : بیل بَکهو کج بیل مکانیکی بیل مکانیکی ( که معمولا علاوه بر یک بیل مکانیکی در جلوی خودرو، یک کج بیل هم در عقب خودرو نصب شده که به کم ...
noun - countable : شِنی زنجیر شنی چرخ ممتد چرخ به هم پیوسته زنجیری که در برخی خودروهای سنگین ( مانند : تانک های جنگی، لودر، بولدوزر و . . . ) دور چرخ ...
noun - countable : تری سراتوپس دایناسور سه شاخ چهره دایناسور سه شاخ دایناسوری گیاه خوار بوده که در آخرین عصر دوره زمین شناسی ( کرتاسه ) یعنی بین 66 ت ...
noun - countable : stegosaur استوگوسور استگوساروس دایناسوری به طور میانگین حدود ۹ متر طول ، ۴ متر ارتفاع و وزنی در حدود ۵ تن که حدود 150 تا 155 میلیو ...
noun - countable : تروسور گونه ای از دایناسورهای پرنده که در دوران زمین شناسی کرتاسه تا ژوراسیک ( حدود 220 میلیون سال قبل ) بر روی زمین می زیستند. دا ...
Phrase : Be/work/count in someone's favour 1 - به نفع کسی به سود کسی به عنوان مثال : The delay might actually work in our favour 2 - در وجهِ ( مبلغ ...
Adjective : Arguable تردید برانگیز دارای قابلیت بحث بحث برانگیز مناقشه برانگیز شک برانگیز تردیدآور چیز غیر قطعی ( زیرا مردم نظرات مختلفی درباره آن د ...
Noun - countable : بولدوزر خودرویی سنگین که تیغه فلزی بزرگی در جلوی خود دارد و از آن برای تخریب ساختمان، خاکبرداری، مسطح کردن زمین و . . . . استفاده ...
idiom : شروع بدی داشتن کاری را با ناموفقیتی آغاز کردن به عنوان مثال: Their marriage got off to a bad start
idiom : شروع خوبی داشتن در ابتدای امر خوب بودن کاری را با موفقیت شروع کردن به عنوان مثال : Their marriage got off to a good start.
phrase : شروع بدی داشتن کاری را به بدی شروع کردن به عنوان مثال : The relationship got off to a rocky start when he turned up late for their first d ...
noun - countable : موقعیت ناپایدار وضعیت ناپایدار وضعیت سخت و دشوار به عنوان مثال : i have a rocky situation at my work
noun - countable : رابطه ناپایدار رابطه پر از مشکلات به عنوان مثال : The couple have a notoriously rocky relationship and both have been accused of ...
idiom : take a jab at somebody/something take a punch at someone انتقاد کردن از کسی/چیزی متلک انداختن مسخره کردن به عنوان مثال: In his speech, he ...
Noun - countable - spoken : ترسو بزدل کسی که توانایی یا آرزوی انجام دادن کارهای هیجان انگیز و یا خطرناک را ندارد. به عنوان مثال : I am not a wuss; ...
Phrase - US - informal : A drop in the ocean ( British ) a very small amount that will not have much effect مقدار بسیار اندک بسیار ناچیز قطره ای از ...
Noun - countable : قایق سوار ( کسی که به کمک قایق، مسافرت می کند. ) کلاه حصیری لبه دار که قسمت بالایی آن مسطح است. به عنوان مثال : The men wore bo ...
Idiom : Against someone's wishes contrary to a person's choice or desire in a particular situation علیرغم میل باطنیِ کسی برخلاف سلیقه و باورِ شخصی اج ...
noun - countable : تُنگ شیشه ای ظرف شیشه ای با گردنی پهن که برای حمل و نگهداری مایعات از آن استفاده می شود. به عنوان مثال: The soup arrived, a ric ...
noun - uncountable : آب لوله کشی ( آب بهداشتی و تصفیه شده که از طریق لوله کشی به دست مصرف کنندگان رسانده می شود. ) آبِ جاری ( مانند آب رودخانه ها ) ...
Phrase : Come under the hammer حراج شدن یک کالا در حراجی به عنوان مثال : A collection of prints and paintings by Picasso came under the hammer at So ...
noun - countable : توپ یخی پدیده ی آب و هوایی نادر که در هوای سرد و در سواحل شنی دریا پدید می آید و در طی آن، وجود هوای سرد باعث تشکیل گلوله هایی گِر ...
noun - countable - formal : چاشنی پودر یا مایعی ( مانند: نمک یا سس کچاپ ) که برای دادن مزه ای خاص، به خوراک ها اضافه می شود. به عنوان مثال : Soya ...
noun - countable : نان شیرین هِلالی شکل که معمولا در صبحانه مصرف می شود. به عنوان مثال : I put an almond croissant in a low oven for him
Phrase : the elephant in the living room مشکل یا موضوع مهمِ نادیده گرفته شده مشکل یا موضوع مهم و عمده ای که علیرغم وجود آن، مردم سعی می کنند به آن تو ...
Phrase - informal - old fashioned : Hell's teeth ( British English ) عبارتی برای نشان دادن ناراحتی و شگفت زدگی می توان آن را معادل با این اصلاحات دا ...
Idiom : To work very hard به شدت کار کردن به سختی تلاش کردن به عنوان مثال : We've all worked our socks off to produce this show
Phrase - informal : به صورت های زیر نیز گفته می شود: pull the rug ( out ) from under someone pull the rug ( out ) from under somebody/sb’s feet به طو ...
Idiom - American English : پیشگیری بهتر از درمان است. معادل این idiom در British English به این صورت است : prevention is better than cure
Idiom - British : پیشگیری بهتر از درمان است. معادل این idiom در US به این صورت است : an ounce of prevention is worth a pound of cure
idiom : I/you wouldn't wish sth on anyone/my/your worst enemy not wish something on anybody/on your worst enemy خدا به سر دشمن هم نیاورد. این چ ...
idiom - old fashioned : be in a pretty pickle to be in a very difficult situation and not know what to do دچار مشکل شدن توی دردسر افتادن در موقعیت خی ...
Noun - countable : a mobile phone that has a top part which folds over the bottom part موبایل تاشو
noun - uncountable : اولویت بندی درمان بیماران ( روش تصمیم گیری در مورد اینکه چه کسی ابتدا تحت درمان پزشکی قرار می گیرد، با توجه به شدت آسیب دیدگی ه ...
Noun - countable : تصادف زنجیره ای Pile - up به عنوان مثال : Several people were injured in a 12 - vehicle pile - up on the M25 near Wisley, Surrey ...
Noun - countable : ظرف فلزی گِرد، گود و دسته داری که برای پخت و پز از آن استفاده می شود. به عنوان مثال : Heat the oil and garlic in a large saucepan
Phrasal verb : 1 - spin something out ( British English ) به درازا کشاندن چیزی بیش از حد نیاز طولانی تر کردن کاری بیش از اندازه لازم Drag out به ...
Phrasal verb - informal : Fall for something به محض دیدن یک مکان، عاشق آن شدن
idiom - informal : used to say that something is reasonable or fair منطقیه منصفانه است قابل قبوله عادلانه است به عنوان مثال : 1 - A: I'll wash the d ...
idiom : there is no time like the present now is the best time to do something, not in the future الان بهترین موقعه الان وقتشه الان بهترین وقت انجام ...
idiom : to be nothing personal شخصی نیست قضیه اصلا جنبه شخصی ندارد ( برای موقعی استفاده می شود که گوینده قصد دارد مطلبی را بدون آنکه جنبه توهین آم ...
Adjective : a thatched roof is made with dried straw, reeds, leaves etc سقف ساختمان پوشیده شده از گیاهان خشک، حصیر، برگ درختان و . . . . . سقف کاهگِ ...
Noun - countble - British English : خانه ی کوچک در اطراف شهر، که مالکان آن ( یا کسانی که برای مدت کوتاهی آن را اجاره می کنند ) در روزهای تعطیل از آن ...
Noun - countable : a small house in the country خانه کوچک در اطراف ( حومه ) شهر به عنوان مثال : It was with these thoughts that I returned alone to ...
Noun - countable : جوخه اعدام جوخه آتش گروهی از سربازان مسلح که وظیفه آنها شلیک کردن و کشتن مجرمینی است، که به اعدام محکوم شده اند. به عنوان مثال : ...
Noun - uncountable : Spit بزاق آب دهان تُف به عنوان مثال : The baby could not keep the saliva from dripping out of its mouth