پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٢٩١)

بازدید
٩٤٦
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

idiom : take a jab at somebody/something take a punch at someone انتقاد کردن از کسی/چیزی متلک انداختن مسخره کردن به عنوان مثال: In his speech, he ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable - spoken : ترسو بزدل کسی که توانایی یا آرزوی انجام دادن کارهای هیجان انگیز و یا خطرناک را ندارد. به عنوان مثال : I am not a wuss; ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrase - US - informal : A drop in the ocean ( British ) a very small amount that will not have much effect مقدار بسیار اندک بسیار ناچیز قطره ای از ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : قایق سوار ( کسی که به کمک قایق، مسافرت می کند. ) کلاه حصیری لبه دار که قسمت بالایی آن مسطح است. به عنوان مثال : The men wore bo ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom : Against someone's wishes contrary to a person's choice or desire in a particular situation علیرغم میل باطنیِ کسی برخلاف سلیقه و باورِ شخصی اج ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : تُنگ شیشه ای ظرف شیشه ای با گردنی پهن که برای حمل و نگهداری مایعات از آن استفاده می شود. به عنوان مثال: The soup arrived, a ric ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

noun - uncountable : آب لوله کشی ( آب بهداشتی و تصفیه شده که از طریق لوله کشی به دست مصرف کنندگان رسانده می شود. ) آبِ جاری ( مانند آب رودخانه ها ) ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase : Come under the hammer حراج شدن یک کالا در حراجی به عنوان مثال : A collection of prints and paintings by Picasso came under the hammer at So ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : توپ یخی پدیده ی آب و هوایی نادر که در هوای سرد و در سواحل شنی دریا پدید می آید و در طی آن، وجود هوای سرد باعث تشکیل گلوله هایی گِر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

noun - countable - formal : چاشنی پودر یا مایعی ( مانند: نمک یا سس کچاپ ) که برای دادن مزه ای خاص، به خوراک ها اضافه می شود. به عنوان مثال : Soya ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

noun - countable : نان شیرین هِلالی شکل که معمولا در صبحانه مصرف می شود. به عنوان مثال : I put an almond croissant in a low oven for him

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Phrase : the elephant in the living room مشکل یا موضوع مهمِ نادیده گرفته شده مشکل یا موضوع مهم و عمده ای که علیرغم وجود آن، مردم سعی می کنند به آن تو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrase - informal - old fashioned : Hell's teeth ( British English ) عبارتی برای نشان دادن ناراحتی و شگفت زدگی می توان آن را معادل با این اصلاحات دا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Idiom : To work very hard به شدت کار کردن به سختی تلاش کردن به عنوان مثال : We've all worked our socks off to produce this show

پیشنهاد
٤

Phrase - informal : به صورت های زیر نیز گفته می شود: pull the rug ( out ) from under someone pull the rug ( out ) from under somebody/sb’s feet به طو ...

پیشنهاد
١

Idiom - American English : پیشگیری بهتر از درمان است. معادل این idiom در British English به این صورت است : prevention is better than cure

پیشنهاد
١

Idiom - British : پیشگیری بهتر از درمان است. معادل این idiom در US به این صورت است : an ounce of prevention is worth a pound of cure

پیشنهاد
٣

idiom : I/you wouldn't wish sth on anyone/my/your worst enemy not wish something on anybody​/​on your worst enemy خدا به سر دشمن هم نیاورد. این چ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

idiom - old fashioned : be in a pretty pickle to be in a very difficult situation and not know what to do دچار مشکل شدن توی دردسر افتادن در موقعیت خی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : a mobile phone that has a top part which folds over the bottom part موبایل تاشو

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - uncountable : اولویت بندی درمان بیماران ( روش تصمیم گیری در مورد اینکه چه کسی ابتدا تحت درمان پزشکی قرار می گیرد، با توجه به شدت آسیب دیدگی ه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : تصادف زنجیره ای Pile - up به عنوان مثال : Several people were injured in a 12 - vehicle pile - up on the M25 near Wisley, Surrey ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun - countable : ظرف فلزی گِرد، گود و دسته داری که برای پخت و پز از آن استفاده می شود. به عنوان مثال : Heat the oil and garlic in a large saucepan

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrasal verb : 1 - spin something out ( British English ) به درازا کشاندن چیزی بیش از حد نیاز طولانی تر کردن کاری بیش از اندازه لازم Drag out به ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrasal verb - informal : Fall for something به محض دیدن یک مکان، عاشق آن شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

idiom - informal : used to say that something is reasonable or fair منطقیه منصفانه است قابل قبوله عادلانه است به عنوان مثال : 1 - A: I'll wash the d ...

پیشنهاد
٢

idiom : there is no time like the present now is the best time to do something, not in the future الان بهترین موقعه الان وقتشه الان بهترین وقت انجام ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

idiom : to be nothing personal شخصی نیست قضیه اصلا جنبه شخصی ندارد ( برای موقعی استفاده می شود که گوینده قصد دارد مطلبی را بدون آنکه جنبه توهین آم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٩

Adjective : a thatched roof is made with dried straw, reeds, leaves etc سقف ساختمان پوشیده شده از گیاهان خشک، حصیر، برگ درختان و . . . . . سقف کاهگِ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countble - British English : خانه ی کوچک در اطراف شهر، که مالکان آن ( یا کسانی که برای مدت کوتاهی آن را اجاره می کنند ) در روزهای تعطیل از آن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٧

Noun - countable : a small house in the country خانه کوچک در اطراف ( حومه ) شهر به عنوان مثال : It was with these thoughts that I returned alone to ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable : جوخه اعدام جوخه آتش گروهی از سربازان مسلح که وظیفه آنها شلیک کردن و کشتن مجرمینی است، که به اعدام محکوم شده اند. به عنوان مثال : ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - uncountable : Spit بزاق آب دهان تُف به عنوان مثال : The baby could not keep the saliva from dripping out of its mouth

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Verb : به شدت هیجان زده شدن به شدت تحریک شدن جَوگیر شدن به عنوان مثال : playing an active game can overexcite children

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

Noun - countable : باغستان باغ میوه به عنوان مثال : Her black bicycle is leaning against the orchard fence

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase - mainly American informal : Run a light از چراغ قرمز رد شدن ( بدون توجه به آن )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrasal verb : Dress something up تزیین کردن چیزی را جذاب تر و زیباتر کردن به عنوان مثال : It was the old offer dressed up as something new

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase : Call the tune Be in charge مسئول بودن ابتکار عمل را در تصمیم گیری برای انجام کاری به دست گرفتن تصمیم گیرنده نهایی بودن به عنوان مثال : we b ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : Walking cane flask عصای دارای جای ( فلاسک ) مخفی برای حمل مشروبات الکلی ( در سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۳ میلادی که هرگونه، تولید، فروش، و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : ۱ - شخص یا شرکتی که قدرت زیادی به خصوص در تجارت یا سیاست دارد. ۲ - بازیکن بیسبالی که خیلی محکم به توپ ضربه می زند. ۳ - شخص یا سا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrasal verb : to make a piece of clothing wider or looser, especially because it is too tight گشاد کردن لباس به عنوان مثال : Can this skirt be let ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrasal verb : to make a piece of clothing fit you by making it narrower تنگ کردن لباس به عنوان مثال : This dress need to be taken in at the waist

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom : Give ( something ) a shot Give it a go To try to do ( something ) امتحان کردن آزمایش کردن کاری را به صورت آزمایشی انجام دادن به عنوان مثا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom : To try doing something ( انجام دادن کاری را ) امتحان کردن به عنوان مثال : She's been thinking about learning to fly for many years, and she ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase - formal : By your leave با اجازه ی شما به عنوان مثال : And finally, with your leave, I'll sit down and satisfy my cravings of to - day, and ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrase - formal : With your leave با اجازه ی شما به عنوان مثال : But with your leave, friend, I shall take a cut through the woods until we have le ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase - informal - mainly North American : Smart as a whip خیلی باهوش کسی که گیرایی بالایی دارد و مطالب را به سرعت درک می کند. به عنوان مثال : He' ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : لباس شیک و مناسب برای مهمانی ها و مناسبت های اجتماعی که معمولا کمی زیر یا بالای زانو قرار میگیرد. به عنوان مثال : The actress wo ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase : دل را به دریا زدن خطر کردن ریسک کردن ادامه دادن کاری ( علیرغم دانستن اینکه احتمال وقوع اتفاقات ناخوشایند وجود دارد. ) به عنوان مثال : Don' ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrase : اشتهای کسی کور شدن اشتهای کسی را کور کردن Ruin someone's appetite به عنوان مثال : Don’t have any more chocolate – it’ll spoil your appetite