پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٣٠٣)

بازدید
٢,١٥٧
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

noun - countable : 1 - بند انگشت و همچنین برآمدگی محل اتصال هر انگشت به دست به عنوان مثال : Her knuckles whitened as she gripped the gun 2 - verb ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

If you settle for less it means that you agree to a deal on the basis that you receive less money than you had asked for به مقدار کم راضی بودن با حقو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - uncountable - informal : همراهی کننده جذاب ( مرد یا زنی زیبا و جذاب و یا معروف که فرد دیگری، وی را همراه با خود به مجالس و مهمانی های معتبر م ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

مخففِ you had better تو بهتره که . . . . بهتره که تو . . . . . بهتره که . . . . به عنوان مثال : 1 - you'd better hurry up 2 - you'd better help h ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

adverb - informal British : شکل تاکیدی یا طنزآمیز ِ قیدِ absolutely به عنوان مثال : The songs were abso - bloody - lutely terrible

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable - British English : jump rope ( American English ) طنابِ طناب زنی به عنوان مثال : She was holding a suspender in each hand like s ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable - usually plural : کرامپون یخ شکن ( وسیله ای فلزی دارای میخ های فلزی نوک تیز که کوه نوردان آن را زیر کفش های کوهنوردی خود می بندند ت ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

noun - countable - informal : page - turner کتاب خیلی جذاب و مهیج به عنوان مثال : It's an extraordinarily compelling page - turner that also happen ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable : کیف دستی کوچک و مسطح زنانه ( که معمولا بانوان برای حمل وسایل شخصی خود در مجالس رسمی از آن استفاده می کنند و معمولا بدون دسته یا بن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

phrase : grasp at straws خود را به این در و آن در زدن به هر چیزی چنگ انداختن ( در عین ناامیدی و استیصال ) تمام تلاش خود را کردن به عنوان مثال : Th ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable : کفش اسکی ( یک نوع بوت مخصوص اسکی کردن که روی تیغه اسکی بسته می شود. )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

1 - noun - countable : کفش اسکیت ( همانطوری که سایر دوستان نیز اشاره کردند، تفاوت این کلمه با roller blades یا inline skate در این است که در roller ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : استایل تخم مرغی پوزیشن تخم مرغی حرکتی در ورزش اسکی، که اسکی بازان برای افزایش سرعت و کم کردن مقاومت هوا، خود را خم کرده و سر را پا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

noun - countable : چیزبرگر همبرگری که بر روی آن مقداری پنیر گذاشته شده باشد. به عنوان مثال : She ate a cheeseburger and fries last night because sh ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

adjective - mainly US informal : 1 - کاملا احمقانه یا دیوانه کننده ( به طوری که ایجاد خطر کند. ) به عنوان مثال : The whole idea sounds absolutely ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrasal verb : Become fogged بخار گرفتن اجسام شیشه ای به عنوان مثال : The windscreen had fogged up

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

noun - countable - American english : big wheel چرخ و فلک خیلی بزرگ فان فار به عنوان مثال : He rode on an elephant and on the Ferris wheel, taking o ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

noun - countable - British English : ferris wheel چرخ و فلک خیلی بزرگ فان فار به عنوان مثال : The big wheel had stopped with our chair rocking swe ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

noun - countable : 1 - چرخ و فلک کوچکی در شهربازی ها که عموما صندلی های آن به شکل اسب است و کودکان برای تفریح سوار آن می شوند. به عنوان مثال : In t ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

داره . . . . . . میشه به عنوان مثال : It's getting dark/late/cold/scary/better داره تاریک/دیر/سرد/ترسناک/بهتر میشه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

adjective : رو به کاهش کاهنده رو به افول نزولی هِلالی ( در مورد ماه که از قُرص کامل، رفته رفته به صورت هلالی در می آید. ) به عنوان مثال : The cresc ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : Video doorbell آیفون تصویری اِف اِف تصویری

پیشنهاد
٤

phrase : put somebody off the scent اطلاعات غلط به کسی دادن ( به منظور جلوگیری از دستگیر شدن، کشف حقیقت توسط سایرین، سر درنیاوردن دیگران از مسائلی ک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

noun - countable : درب ورودی/خروجی دارای میله های فلزی چرخنده که در هر لحظه فقط امکان عبور یک نفر از آن را می دهد. به عنوان مثال : It was claimed l ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : آبشار رودخانه دارای آبی با سرعت زیاد پرش و جهش ( به خصوص نوعی پرش با اسب در مانژ اسب دوانی. البته این معنی منسوخ شده است. ) ( ای ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

نام قرص ماه کامل در ماه مارس ( در فرهنگ آمریکایی، در هر ماه که ماه به صورت قرص کامل در می آید، به آن یک نام اختصاص داده اند و همانطور که توضیح داده ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

شکل دوم ( past tense ) و سوم ( past participle ) فعلِ stab به معنای چاقو زدن ( به کسی یا چیزی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

idiom - informal : untill the cows come home برای مدت زمان طولانی تا ابد برای همیشه به عنوان مثال : I could sit here and argue with you till the cow ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

phrase : put the record straight set someone straight گفتن حقیقت درباره چیزی به دیگران ( زیرا گوینده می خواهد مطمئن شود که شنونده حقیقت را فهمیده است ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : British English ) piano accordion ) ساز آکاردئون به عنوان مثال : From their room came the sound of an accordion

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : طبل کوچک طبل تخت کوچکی که وقتی به آن ضربه زده می شود، صدای مداوم و سختی تولید می کند. به عنوان مثال : The electronic click start ...

پیشنهاد
٢

Phrase : Wild horses wouldn't/ couldn't drag someone somewhere هیچ چیزی/کسی نمی تواند فردی را به کاری که تمایل به انجام آن ندارد ( جایی که دوست ندار ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun - countable - old fashioned - not polite : ( واژه ای قدیمی و بی ادبانه برای ) مرد همجنسگرا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable - North American : حمل کننده حلقه ازدواج ( فردی ( عموما پسری جوان ) که در مراسم عروسی حلقه ازدواج را با خود به مجلس عروسی آورده و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

noun - countable - British English : صندلی آفتاب گیری صندلی ساحلی ( صندلی تاشو با فریم چوبی و بدنه ساخته شده از پارچه ( عموما کرباس ) مخصوص آفتاب گر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable - British English : ماشین آتش نشانی fire truck ( American English ) به عنوان مثال : One night she heard an ambulance approach the ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable : کپسول آتش نشانی کپسول اطفا حریق ظرف فلزی کوچکی حاوی آب یا مواد شیمیایی برای خاموش کردن آتش های کوچک به عنوان مثال : He turned to ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : کیک ( شیرینی ) لوله ای شکل که درون آن با خامه پر شده و روکش شکلاتی دارد. نان خامه ای شکلاتی ( این کلمه، یک اسم فرانسوی است. ) ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adjective : بدون خدمه بدون سرنشین به عنوان مثال : NASA is preparing for an uncrewed test flight

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : ضامن نارنجک دستی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

noun - countable : سنجاق سنجاق قفلی به عنوان مثال : I love those ones where there's a piece of cloth just with a safety pin or something like that

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

adjective - new word : خوراکی دارای مزه شیرین و تند ( به صورت همزمان ) این کلمه از ترکیب دو کلمه sweet و spicy ساخته شده و اخیرا به زبان انگلیسی راه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

phrase : احساس خستگی کردن/داشتن احساس ضعف و سستی و بی حالی داشتن/کردن به عنوان مثال : I usually feel too tired to cook dinner after a day at the of ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

phrase : احساس بی فایدگی داشتن/کردن ( به دلیل اینکه فرد قادر به کمک کردن به دیگران و یا دست یافتن به اهداف خود نیست. ) به عنوان مثال : ؟I feel use ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

phrase : احساس ضعف کردن/ داشتن ضعف جسمانی/روحی داشتن به عنوان مثال : I was feeling weak and agreed to go

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

phrase : احساس بدی داشتن ( ناشی از ترس، بیماری، عصبانیت، مشکلات روحی و . . . . ) بدحال بودن ( ناشی از ترس، بیماری، عصبانیت، مشکلات روحی و . . . . ) ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

phrasal verb : feel/be obliged to do something مسئول انجام کاری بودن مسئولیت چیزی را بر عهده داشتن/گرفتن مجبور کردن کسی به انجام کاری چون قانون، قاعد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

adjective - British English : 1 - سپاسگزار قدردان متشکر به عنوان مثال : I'm obliged to you for all the trouble you've taken 2 - گرامی محبوب عزیز ( ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

phrasal verb : get goose pimple get goose flesh مو به تن انسان سیخ شدن ( بر اثر ترس، هیجان و یا سرما ) به عنوان مثال : I still get goose bumps re ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

noun - plural : ( British English ) gooseflesh ( British English ) goose pimples حالتی موقت که در آن تورم های برآمده کوچکی به دلیل سرما، ترس یا هی ...