پیشنهادهای مهدی صباغ (٢,٣١٩)
توبیخ کردن
امورات شخصی مسائل خصوصی
Phrase - usually in negatives or questions : Live with oneself با خودت کنار آمدن با وجدان خود ساختن دچار عذاب وجدان نشدن بعد از انجام کاری اشتباه، با ...
Phrasal verb : Take somebody's side طرفداری کردن جانبداری کردن طرف کسی را گرفتن به عنوان مثال : We were careful not to take sides for fear of gettin ...
Idiom : طرف کسی را گرفتن از کسی طرفداری کردن از کسی جانبداری کردن به عنوان مثال : When my sister and I fight, our dad always takes her side
زیر قول زدن قول خود را شکستن به وعده خود وفا نکردن عهد و پیمان خود را به جا نیاوردن
Noun - countable : ۱ - آدم غیر معروفی که با برنده شدن در یک مسابقه، به ناگاه همگان را شگفت زده می کند. زیرا هیچکس نه او را از قبل می شناخته و نه انتظ ...
Uk informal : خیلی خوب یا خیلی ماهر بودن به عنوان مثال : This skin cream really is the biz
Phrasal verb - informal : Rip somebody/something off ۱ - overcharge گران فروشی کردن چیزی را بیش از ارزش واقعی آن به کسی فروختن به عنوان مثال : The ...
adjective : سخت پوست ( متعلق یا مربوط به خانواده و تیره سخت پوستان ) به عنوان مثال : Governor Jay Inslee issued an emergency order on Wednesday tha ...
noun - countable : لحظه سرنوشت ساز لحظه مناسب و تعیین کننده موقعیت و زمان مناسب به عنوان مثال : 1 - When, after many attempts, Niebuhr failed to hel ...
phrase : strike/touch a chord ( with someone ) کسی را به شدت تحت تاثیر قرار دادن احساسات کسی را برانگیختن باعث همذات پنداری کردن دیگران با خودمان ...
phrase : strike/touch a chord ( with someone ) کسی را به شدت تحت تاثیر قرار دادن احساسات کسی را برانگیختن باعث همذات پنداری کردن دیگران با خودمان ...
idiom - informal - impolite : very much خیلی زیاد بیش از حد به شدت بدجور ناجور ( برای تاکید بیشتر بعد از افعالی مانند scare, beat, frighten و irrita ...
noun - singular - offensive : هر چیز ناراحت کننده و آزار دهنده هر چیزی که خیلی راحت و مناسب نیست ضدحال مزخرف چَرَند آشغال بیخود به دردنخور بدشانسی ...
phrasal verb : 1 - run through something : چیزی را به سرعت شرح دادن/خواندن/ نگاه کردن به عنوان مثال : Briefly, she ran through details of the morn ...
phrase - spoken : in person personally من به شخصه شخصا به عنوان مثال : Nothing has been proved yet, and I for one believe that he is innocent
phrase : هوای تازه تنفس کردن نفسی تازه کردن هوا خوردن هوا تازه کردن به عنوان مثال : • I leave the window open at night to get some fresh air
Contraction - British - informal : ? Isn't it بیشتر در tag question ها استفاده می شود و در این حالت گوینده با استفاده از tag question به دنبال تایید ...
Phrase : کاری را با انرژی زیاد، تعهد و تمرکز انجام دادن با بیشترین تلاش و اشتیاق رفتار کردن به عنوان مثال : It doesn't matter whether you win or los ...
Give somebody a heads - up : از قبل چیزی را به کسی اطلاع دادن هشدار دادن به کسی اعلام خطر کردن به کسی به عنوان مثال : You should have given me a hea ...
Phrase : Gouge something out چشمهای کسی را از حدقه در آوردن به عنوان مثال : In the play he tries to gouge out his own eyes
Noun - countable : هزارپا ( این نوع از هزارپایان از حشرات کوچک، هزارپاهای کوچک تر از خود تغذیه می کند و به طور کلی گوشت خوار است. )
Noun - countable : هزارپا ( این گونه از هزارپایان بدنی استوانه ای شکل دارد و خوراک آن چوب های خشک شده، علف های خشک و در مواقع خشکسالی علف های تازه می ...
Noun - countable : Firing range Gun range Shooting ground میدان تیر ( outdoor shooting range ) سالن ( تمرین ) تیراندازی ( indoor shooting range )
Idiom - US - informal : پرچانگی کردن زیاد حرف زدن و با این کار حوصله شنونده را سر بردن پرحرفی کردن با پرحرفی، سر کسی را بردن به عنوان مثال : He talk ...
Noun - plural : Fungi Mushrooms اسمِ جمعِ fungus قارچ ها به عنوان مثال : What are the white funguses on the roots of the indoor fig tree, surely it ...
Noun - plural : Funguses Mushrooms قارچ ها اسمِ جمعِ مکسرِ fungus به عنوان مثال: The panel also will try to determine how and when the fungui arr ...
noun - plural : احساس افسردگی یا عصبانیت به عنوان مثال : She’s got a bad case of the blues
phrase - informal : get/got the blues غمگین/ناراحت/عصبانی بودن به عنوان مثال : I have ( a case of ) the blues
phrase - informal : have the blues got the blues عصبانی بودن ناراحت بودن غمگین بودن به عنوان مثال : I've got ( a case of ) the blues
adjective : اندوهگین غمگین عصبانی به عنوان مثال : she felt a little melancholy
noun - countable : سوت سوتَک ( سوت کوچک ) فوت فوتَک ( وسیله کاغذی شیپورک مانندی است که تخت و صاف بوده و در حالت عادی به صورت جمع و پیچیده است و وقت ...
phrase - informal : in the dumps افسرده و ناراحت خشمگین ناامید به عنوان مثال : She's feeling a bit down in the dumps and needs cheering up
noun - uncountable : لباس و تجهیزات ضد شورش ( مانند: سپر، باتوم، شوکر برقی، اسپری فلفل، گاز اشک آور، لباس مخصوص و . . . . که پلیس ها یا زندان بان ها ...
phrase - informal - British : lay something on with a trowel lay something on a bit thick بزرگنمایی کردن غلو کردن گزافه گویی کردن مبالغه کردن به ع ...
adjective : close - minded کوته فکر کوته بین ( کسی که دارای عقاید خیلی سفت و سخت و دیدگاه محدود می باشد و حاضر به امتحان کردن چیزهای جدید و فکر کردن ...
phrase - informal - British : پلیس ( به خاطر یونیفرم پلیس انگلستان که به رنگ آبی می باشد، این نام به آنها داده شده است. ) به عنوان مثال : two dozen ...
Idiom : Have it your own way هر کاری دلت میخواد بکن هر جور که راحتی ( برای نشان دادن موافقت اجباری شما با کاری که دیگران انجام میدهند و باعث ناراحتی ...
Noun - plural : گوش گیر محافظ گوش ( به دو صورت صنعتی و غیر صنعتی وجود دارد، که از نوع اول برای محافظت گوش در برابر صداهای ناهنجار محیط کار استفاده م ...
noun - uncountable : شرایط بی وزنی ( شرایطی که درآن نیروی جاذبه زمین نزدیک به صفر است و باعث شناور شدن اجسام در فضا می شود. مانند حالتی که فضانوردان ...
idiom : get off on the wrong foot بد شروع کردن ( یک کار، یک رابطه و . . . . . به دلیل انجام کارهای اشتباهی که باعث ناراحتی طرف مقابل می شود. ) به ع ...
idiom : start off on the wrong foot بد شروع کردن ( یک کار، یک رابطه و . . . . . به دلیل انجام کارهای اشتباهی که باعث ناراحتی طرف مقابل می شود. ) به ...
1 - noun - countable : کتابِ جلد مقوایی کتابِ جلد نازک ( کتابی که جلد آن فقط کمی از ورق های داخل کتاب ضخیم تر است. در مقابل این نوع کتاب، کتابهایِ ha ...
1 - noun - countable : hardback گالینگور کتاب دارای جلد ضخیم ( که این جلد خیلی ضخیم تر از برگ های کاغذی خود کتاب است. برعکس این نوع از کتابها، کتابها ...
1 - noun - countable : hardcover گالینگور کتاب دارای جلد ضخیم ( که این جلد خیلی ضخیم تر از برگ های کاغذی خود کتاب است. برعکس این نوع از کتابها، کتابه ...
Phrase - informal : باشه قبوله حله موافقم ( برای نشان دادن موافقت خود با یک مساله در یک چالش یا یک شرط بندی به کار می رود. ) به عنوان مثال : ‘I th ...
noun - countable - North American English : ( dumper truck ( British English دامپتراک کامیون کمپرسی ( کمپرسی های بزرگ و غول پیکر که معمولا قابلیت ح ...
Phrase : آدم معمولی ، اما صادق و خوب به عنوان مثال : These folks are the salt of the earth
Noun - countable : سایه بان حفاظی که در بالای درها، پنجره ها و . . . نصب شده تا ساختمان را از تابش نور مستقیم خورشید، برف و باران و . . . حفظ کند. ای ...