پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٣٠٣)

بازدید
٢,١٥٧
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable - British English: Punching bag ( American English ) ۱ - کیسه بوکس ۲ - آدم توسری خور آدم همیشه مقصر ( آدمی که تحت هر شرایطی و بر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable - American English: Punch bag ( British English ) ۱ - کیسه بوکس ۲ - آدم توسری خور آدم همیشه مقصر ( آدمی که تحت هر شرایطی و برای ه ...

پیشنهاد
٠

Phrase : استقلال مالی به دست آوردن از نظر مالی و کسب درآمد، روی پای خود ایستادن به عنوان مثال : I only want to achieve financial independence no mat ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - uncountable - informal : کسی که بیشترِ وقت خود را به خوشگذرانی و تفریح در ساحل می گذراند. به عنوان مثال : I could quite easily become a beac ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

noun - countable - informal : بیرون زدگی شکم زن باردار، معمولاً زمانی که برای اولین بار توسط افراد دیگر قابل مشاهده است. به عنوان مثال : Although ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

Phrase - informal : رابطه عاشقانه یا جنسی پایدار داشتن ( بین دو نفر ) به عنوان مثال: When they realised that he and Lesley were an item, they weren ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable : lynx سیاه گوش جانوری از تیره گربه سانان ساکن آمریکای شمالی که دارای خز قهوه ای مایل به قرمز با لکه ها یا راه راه های تیره، دُمی کو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : shop vacuum cleaner جاروبرقی دومنظوره جاروبرقی دوکاره جاروبرقی کِشنده - دَمنده ( جاروبرقی که هم می تواند هوا را به داخل بمکد ( ک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

phrasal verb - spoken : spring from something/someone نشات گرفتن از یک مکان/خانواده/ موقعیت خاص ناشی شدن از چیزی/کسی شروع شدن از جایی/کسی/چیزی به عن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : 1 - گَله ( به خصوص درباره بوقلمون ) flock 2 - کسی که به ورزش rafting یا قایق سواری می پردازد. به عنوان مثال : The rafter almo ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : اَستَر آهو آهوی ساکن آمریکای شمالی با گوش هایی بلند و لکه ای سیاه رنگ بر روی دُم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : trail camera remote camera game camera دوربین خودکار ( دوربین های عکاسی ویژه ای که به حرکت اجسام و یا صدا حساس بوده و در صورت شنا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable / uncountable - law : جرم بزرگ ( مانند : قتل، تجاوز، دزدی مسلحانه، آتش سوزی عمدی و . . . که مستوجب مجازات قانونی است. ) جرم جدی در ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

mass noun - informal : اخبار اطلاعات موثق به عنوان مثال : The informant was saying: It's griff, guv. The real thing

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Noun - countable : Drums kit درام آلت موسیقی ای متشکل از چند طبل، سِنج، چوبک و . . . . در کنار هم به عنوان مثال : how to play guitar, drums, or key ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : Ice blockage یخ های انباشت شده یخ بندان در ابتدای فصل سرما که آب رودخانه ها به آرامی شروع به یخ زدن می کند، و یا در اوایل بهار که ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

علف خشک لوله شده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

noun - uncountable : باروت ( پودری با قابلیت انفجار که از ترکیب نیترات پتاسیم، زغال و گوگرد ساخته می شود و در مهمات سازی، ساخت ترقه ها و فشفشه ها و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

noun - countable - formal : اسلحه گرم ( معمولا برای اسله های کوچک قابل حمل که در یک دست جای می گیرند، استفاده می شود. ) به عنوان مثال: He was jaile ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٦

noun - countable : leaflet 1 - پمفلت جزوه یا کتابچه خیلی کم حجم ( با تعداد صفحات بسیار اندک که درباره موضوعی خاص اطلاعات ارائه کرده و یا جنبه آموزشی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase : تحت نظر تحت مراقبت زیر نظر به عنوان مثال : His orders were to keep the men under observation

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase : تحت بررسی در حال رسیدگی در حال بررسی به عنوان مثال : The project is under discussion as a possible joint venture

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase - mainly journalism : To be under siege تحت محاصره ( نیروهای نظامی ) بودن به صورت همزمان، تحت انتقاد، تهدید یا حمله تعداد زیادی از مردم بودن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrase : To be under someone's thumb کاملا تحت کنترل کسی بودن به شدت تحت تاثیر کسی بودن در مشت کسی بودن به عنوان مثال : He was still under his fath ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase - mainly American : Under pressure تحت فشار زیاد بودن ( و عدم اطمینان از موفقیت در کارها ) به عنوان مثال : I would encourage you all to sup ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase - informal : Go down the aisle To get married Tie the knot Say i do Take the plunge Get hitched ازدواج کردن به عنوان مثال : As she walked do ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase - informal : To get married Tie the knot Get hitched ازدواج کردن به عنوان مثال: It's 3 years since we said i do

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase - informal : To get married Tie the knot ازدواج کردن به عنوان مثال : They got hitched without telling their parents

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Phrase - informal : To get married ازدواج کردن به عنوان مثال : They tied the knot in a romantic ceremony on the banks of a fjord

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : ترامپولین تشک فنری وسیله ای با چهارچوب فلزی که روی آن از فنر پوشیده شده و انسان برای تفریح یا ورزش بر روی آن بالا و پایین می پرد. ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

Adjective : خیلی خوشحال خیلی هیجان زده مشعوف به عنوان مثال : We were so thrilled to hear about the baby

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable : 1 - American English - old fashioned informal : یک زن یک خانم 2 - British English : خانم ( فامیلی خنده دار است که در پانتومیم ها ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

Phrase : چرا زحمت کشیدی اصلا لازم به زحمت شما نبود راضی به زحمت شما نبودم ممنونم از شما ( از این عبارت هنگام تشکر از کسی که به طور غیرمنتظره کاری سخ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

Phrase - British : خوش بگذره اوقات خوشی داشته باشی به عنوان مثال : He's too busy enjoying himself to get much work done

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : میکسر سیمان ماشین بتن ساز و بتن ریز کامیون بتن ساز و بتن ریز خودرویی که دارای یک مخزن گِرد چرخان است و با مخلوط کردن سیمان، ماسه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable : میکسر سیمان دستگاه بتن ساز دستگاهی که دارای یک مخزن گِرد چرخان است و با مخلوط کردن سیمان، ماسه و آب، بُتُن تولید می کند. چرخش مخزن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable - adjective : تندرو افراط گرا افراطی کسی که دارای عقاید سیاسی یا مذهبی افراط گرایانه است و برای تحقق بخشیدن به این عقاید، تمایل به ا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

adjective : ضد گلوله bullet - proof به عنوان مثال : Extra security staff are now being employed after the 20 - strong gang smashed panes of bullet ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : جلیقه ضدگلوله bulletproof jacket bulletproof vest به عنوان مثال : If you decide to follow your own inclination wear a skuddsikker ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : جلیقه ضدگلوله bulletproof jacket skuddsikker vest به عنوان مثال : If you decide to follow your own inclination wear a bulletproof ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : کوسه سرچکشی گونه ای از کوسه است که به خاطر ساختار غیرعادی و متفاوت سرش که به دو طرف پهن شده به کوسه سرچکشی معروف است و چشمانش نیز ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - uncountable : بی درایتی بی تدبیری بی اندیشه به عنوان مثال : I winced at his tactlessness

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - uncountable : سوء مدیریت مدیریت نادرست مدیریت به روش غلط به عنوان مثال : the government’s mismanagement of the crisis

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective : بی درایتی کم هوشی بی خردی بی ملاحظه گی نابخردانه به عنوان مثال : I thought it would be tactless to ask about her divorce

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - uncountable : حماقت نادانی رفتار احمقانه به عنوان مثال : the stupidity of the dialogue between the two romantic leads had movie audiences gig ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - uncountable : تنبلی کاهلی تن پروری به عنوان مثال : He had no justification for his laziness

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - uncountable : Delay تاخیر به عنوان مثال : Do you realize the lateness of the hour?

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : تخته موج سواری ( تخته ی بلند و شناوری است که انسان بر روی آن به صورت نشسته یا ایستاده، به پارو زدن می پردازد و این کار هم به عنوان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

Phrase : شروع به انجام کاری کردن ( حتی اگر انجام آن کار دشوار باشد یا فرد تمایلی به انجام آن نداشته باشد. ) دست به کار شدن آستین همت را بالا زدن آما ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

noun - countable : بیل بَکهو کج بیل مکانیکی بیل مکانیکی ( که معمولا علاوه بر یک بیل مکانیکی در جلوی خودرو، یک کج بیل هم در عقب خودرو نصب شده که به کم ...