پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٢٩١)

بازدید
٩٨٦
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrase - informal : فکر خوبیه پیشنهاد خوبیه برای موافقت با تصمیم یا پیشنهاد استفاده می شود. به عنوان مثال : So you asked her to leave? Good call

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

گونه ای جیرجیرک ( جیرجیرک قهوه ای دُم شمشیری ساکن مناطق گرمسیری )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : ازدواج غارتگرانه ( ازدواج با افراد مسن ، صرفا با نیت بدست آوردن اموال آنها پس از فوت آن فرد مسن )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : نهنگ قاتل Orca whale Orca به عنوان مثال : A lone killer whale near a Canadian fishing village was a skilled mimic that barked jus ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

مهم چیزی که مهم تر و تاثیرگذارتر از هر چیز دیگری است. به عنوان مثال : values which are central to our society

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

adjective : دوپا دوپایی به عنوان مثال : The pelvis is central to the bipedal gait of humans

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable : اندام تخم گذاری در برخی حشرات و ماهی ها ( که معمولا به صورت استوانه ای بلند در انتهای بدن آن ها وجود دارد و از طریق آن تخم های درو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Phrasal verb : به دقت فکر کردن ( درباره انجام کاری، زیرا شما خطرات و مشکلات آن را می شناسید. ) به عنوان مثال : A visible alarm makes burglars thin ...

پیشنهاد
٠

Phrase : It was inconsiderate of somebody to do something بی ملاحظه گی کردی که. . . . . . . . به عنوان مثال : It was inconsiderate of you to keep ...

پیشنهاد
٧

Phrase - informal : برایت آرزوی سعادت و خوشبختی میکنم. ( این اصطلاح در واقع از مجموعه فیلمهای جنگ ستارگان، اقتباس شده است. ) به عنوان مثال : sendin ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - usually plural : اطلاعات یا شواهد مرتبط با هم به عنوان مثال : federal agents stood by in the hope that the trail of breadcrumbs would lead t ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : دایره یخی پدیده آب و هوایی نادر که در هوای خیلی سرد و بر روی آب های دورانی و در حال چرخش به وجود می آید. در این حالت حرکت دورانی آ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : تخته موج سواری ( تخته بلند ساخته شده از پلاستیک ، چوب و . . . که موج سواران به هنگام موج سواری روی آن می ایستند. )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

adjective : bite - size bite - sized 1 - لقمه ی اندازه ی دهان ( مقداری کمی از یک غذا و به اندازه ای که بتوان آن را به یکباره در دهان گذاشت و فرو برد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - uncountable : حق اولاد ( پولی که دولت ها به خانواده های دارای فرزند در قالب حقوق، یارانه، کمک بلاعوض و . . . جهت تشویق ایشان به فرزندآوری بیشت ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

phrase - informal : کاری که انجام آن بسیار آسان است. بسیار ساده و راحت به عنوان مثال: Being stuck alone with my father isn't a walk in the park

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

noun - countable : قفلِ آویز قفلی که قابل حمل و نقل بوده و به چیزهایی مانند: در، دوچرخه و . . . . . زده می شود. به عنوان مثال: He undid the padlock ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

phrasal verb : کسی را از خواب بیدار کردن به عنوان مثال: The birds woke me up at 6 o'clock every morning

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable - mainly North American : مغازه ای با ساعات کاری طولانی، که طیف محدودی از کالاهای خانگی و مواد غذایی را در اختیار دارد. به عنوان م ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

adjective : کاملا خوش بین به عنوان مثال : The young CEO is sanguine about the struggling company's future.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٧

noun - North America : prawn cocktail کوکتل میگو میگو مخلوط خوراکی که به عنوان پیش غذا و به صورت سرددر انگلستان و آمریکا مصرف می شود و از ترکیب میگوی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

mass noun - North American : سسِ غذاهای دریایی سس مخلوط سسی که از ترکیب سس چیلی یا سس کچاپ همراه با ترب کوهی و ادویه جات ساخته می شود و آن را معمولا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

trademark : یک شرکت حمل و نقل خصوصی آمریکایی است که در ژوئن سال 2012 در شهر سان فرانسیسکو راه اندازی شد و اکنون با فعالیت در حدود 300 شهر مختلف آمری ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : بازهای سرگرم کننده پرسش های تفننی بازی های درون میخانه ها ( بازی های ساده ای که در دهه ۷۰ میلادی در انگلستان توسط شرکتی به نام B ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

noun - countable : کفش اسکیت اسکیت کفشی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

قوانین راهنمایی و رانندگی آیین نامه رانندگی ( قوانینی که برای کنترل ترافیک، جلوگیری از تصادف ها و خسارات جانی و مالی و گره خوردن ترافیک به وجود آمده ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

تا کِی. . . . . چقدر دیگه. . . . تا به کجا. . . . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

noun - countable : پدر بزرگِ پدر پدر بزرگِ مادر پدرِ پدربزرگ پدرِ مادربزرگ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable - informal : بازیکن خیلی عالی ( معمولا درباره بسکتبالیست ها ) به عنوان مثال: Wow! This guy's a serious balla; he's gonna go pro.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

noun - countable - BrE : قفسه مجله و روزنامه

پیشنهاد
٠

شک داشتن تردید داشتن ناتوان بودن در تصمیم گیری برای انجام یا عدم انجام کاری به عنوان مثال: I was in two minds about whether to go with him

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

noun - countable : شاخک ( در حشرات ) به عنوان مثال: Certainly, few entomologists doubt that the amazingly intricate structure of moths' antennae ar ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - informal mainly US : قارچ ( به خصوص آنهایی که خاصیت توهم زایی دارند. ) به عنوان مثال : You can buy hot dogs, Greek food, beer, pot, or shroo ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Idiom : شانس خوب خوش شانسی بخت بلند به عنوان مثال: Our exam was really hard. I'll need the rub of the green to pass it

پیشنهاد
٠

Idiom : احساس بیماری کردن بیمار به نظر رسیدن به عنوان مثال: After the plane took off she was a little green around the gills.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Idiom : اجازه دادن موافقت کردن چراغ سبز ( نشان ) دادن به عنوان مثال: My boss has given me the green light to start my new project. I'll do my best

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Idiom : حسادت زیاد به شدت حسودی کردن به عنوان مثال: The green - eyed monster got me when i saw him in new car. I was so jealous

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

پیش بینی کردن حدس زدن فکرش را کردن پیشاپیش آماده شدن برای چیزی که قرار است اتفاق بیفتد. ( بیشتر در موقعیت های منفی به کار می رود. ) به عنوان مثال ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Adjective : کار بلد پُر دانش خبره به عنوان مثال : If you need help with your resume we have friendly knowledgeable staff available to assist.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

خیلی وقته رسیدی اینجا؟؟؟؟ مدت زیادیه که اینجا هستی؟؟؟

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

جلوی انجام کاری را گرفتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - informal : سیب یا میوه ی دیگری که برای خام خوردن مناسب نیست و بهتر است پخته شده و سپس خورده شود. به عنوان مثال: The apple is esteemed as bo ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase : کار را به صورت عملی انجام دادن ( به جای کار تئوری و آسان انجام دادن ) انجام دادن بخش سخت کارها

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

بر اساس ظاهر ( و بدون تحقیق و بررسی، چیزی را پذیرفتن ) به عنوان مثال: I took his statement at face value. I was so surprised to find out he'd lied

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Chiefly US - informal - noun : فردی با بالاترین مسئولیت مسئول رییس بزرگ به عنوان مثال: Who is the head honcho in your office ?

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٧

Adjective : واضح شفاف تَر و تازه Clear به عنوان مثال: 1. The sound from the new speakers is very crisp 2. a crisp apple 3. A crisp image

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

قبض صادر کردن برگ جریمه صادر کردن جریمه کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

British - idiom - informal : انتقاد کردن از کسی ( در جمع ) به عنوان مثال : He took a pop at his rival تلاش برای ضربه زدن به کسی به عنوان مثال: Som ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

Adjective : واهی بی اساس پوچ به عنوان مثال : They had a false hope of winning the war ( آنها به پیروزی در جنگ امیدی واهی داشتند )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

Noun - informal : آدم خجالتی و کم رو ( به خصوص در مهمانی ها به فردی گفته می شود که پارتنری برای رقصیدن نداشته و به این جهت احساس بی دست و پا بودن و ی ...