پیشنهادهای Sunflower (١,٥٦١)
a person, animal, or plant belonging to a particular group. فرد/موجود/ . . . . Members: افراد/کسانی/آدم ها/موجودات/ . . . . Members of the ...
آشوب و بلوا غوغا و هیاهو نزاع و درگیری - جدال - زد و خورد به هم ریختگی ( اوضاع )
used in angry speech to say that one will not accept or allow something anymore موقع عصبانیت برای بیان اینکه فرد تحمل چیزی / حرفی / کاری. . . را ندار ...
Follow the order of something ترتیب ( چیزی ) را رعایت کردن
To put into a machine وارد کردن ( دیتا، اطلاعات، برنامه و . . . . ) به دستگاه /کامپیوتر The programs are fed into the computer Sensors are feedin ...
1. a settled way of thinking or feeling about something Way of thinking Way of looking at things Point of view طرز فکر طرز دید - دیدگاه - نظر React ...
realistic واقع بین واقع بینانه
عصبی، نا آرام
با کمال میل، با کمال رضایت، مشتاقانه، بدون تردید/تامل، درنگ، با خواست ( اراده ) خود
متحول کننده دگرگون کننده تغییر اساسی و بنیادی به وجود آوردنده ( که منجر به تغییر و تحول اساسی میشود ) ( که انقلابی در . . . به وجود می آورد ) ...
in an intensely felt manner Strongly felt به شدت - خیلی زیاد exquisitely painful
As a verb : چیزی / کسی را طعمه قرار دادن تله برای کسی گذاشتن We are dead as far as he knows You are baiting him. You're trying to lure him in St ...
a role played by an actor or actress Role Theatrical role Character نقش
To be consistent with مطابق هم بودن تطابق داشتن منطبق با هم بودن همسو - هم جهت و هماهنگ بودن با هم همخوانی داشتن با هم
Noun : A person who can endure pain or hardship without showing their feelings or complaining کسی که بدون شکایت و نشون دادن و بروز احساسی میتواند در ...
پُر عمق The deep part of the pool قسمت پرعمق استخر !
Fantasy = فانتزی Fiction = تخیلی
History Background Past تاریخچه زندگی گذشته ( افراد ) Patrimony ارث اجدادی ( ابا اجدادی )
زمان، دوره Day and age دوره زمونه
روبه تباهی رفتن تنزل پیدا کردن پَسرفت کردن انحطاط پیدا کردن به سوی
If you describe someone's actions as a charade, you mean that their actions are so obviously false that they do not convince anyone. اگه این کلمه د ...
1. To make ( something ) by synthesis, especially chemically از طریق استخراج کردن مشتقات گرفتن و تصفیه کردن چیزی را تولید کردن ( به صورت شیمیایی ) ...
As a noun A completely empty space خلاء
عصبی و نا آرام ( به هم ریخته )
because of that if that is the situation اگه وضعیت اینه . . . . پس اگه اینجوریه . . . پس با این شرایط/ وضعیت. . . indicate that what you are go ...
To change or debase by making errors or unintentional alterations خدشه دار کردن دستکاری کردن دچار لغزش و اشتباه کردن دچار عیب و نقص کردن
( of an illness or fire ) spread very rapidly or uncontrollably ( در مورد بیماری یا آتش ) سریع در حال پخش و غیر قابل کنترل سریع در حال شیوع و غیر ...
برطرف کردن Quench one's thirst
غالب آمدن، غالب شدن، پیروز شدن، چیره شدن، تسلط پیدا کردن، تسلط یافتن، غلبه کردن، مسلط گشتن، مسلط شدن Ex: To win over your ego.
Smart Clever Skillful هوشمندانه زیرکانه رندانه ماهرانه مبتکرانه و بکر استادانه با ابتکار
To be connected by blood or marriage نسبت داشتن How is he related to me? او با من چه نسبتی داره؟
موضع، جبهه نظر، عقیده، رای، باور
پریشان حال و آشفته
( of a plant ) living for several years گیاه چند ساله
از پس انجام کاری بر آمدن
clothing clothes garments لباس و آرایش پوشش - جامه
شیطنت آمیز An impish smile
1. being or happening at the end of a process Final نهایی ( که تا ابد/تا آخر. . . بمونه ) 2. being the best or most extreme example of its kind ...
به امان خدا رها شده
As a noun: دلشوره دلهره خوف و هراس حسِ بد و شوم حسِ نگرانی و ترس Apprehension Dread Worry Anxiety Fear
old - fashioned used to tell someone that you do not accept what they are saying or doing دِ نه دیگه! اصلا هم اینجوری نیست!
به رنگ . . . آمیخته به رنگ، به رنگ ( چیزی ) در آمده Fear - tinted eyes چشمانی به رنگ ترس، آمیخته به رنگ ترس، به رنگ ترس در آمده
By then, by now تا الان، تا این زمان In the past Before now, already از قبل قبل از قبلاً
unhappiness unpleasantness اوقات تلخی ناخشنودی/نارضایتی Hatred تنفر
دست نیافتنی
in a way that is not serious or solemn carelessly ( به صورتی که جدی و رسمی نباشد ) ( به طور ) سهل انگارانه سبکسرانه سرسری به طور نسنجیده / سطحی ...
غَرق ِ ( در ) I found him immersed in a book دیدم که غرقِ در کتاب بود.
توسعه پیدا کردن ( یافتن ) گسترش پیدا کردن ( یافتن )
وارد شده damage sustained صدمات وارد شده
As a noun تضاد، مغایرت، ضد و نقیض، Ex: Rule number 35 of Shams of Tabriz In this world, it is not the similarities and regulations that takes u ...