تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٥

a person, animal, or plant belonging to a particular group. فرد/موجود/ . . . . Members: افراد/کسانی/آدم ها/موجودات/ . . . . Members of the ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

آشوب و بلوا غوغا و هیاهو نزاع و درگیری - جدال - زد و خورد به هم ریختگی ( اوضاع )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

used in angry speech to say that one will not accept or allow something anymore موقع عصبانیت برای بیان اینکه فرد تحمل چیزی / حرفی / کاری. . . را ندار ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
-١٤

Follow the order of something ترتیب ( چیزی ) را رعایت کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

To put into a machine وارد کردن ( دیتا، اطلاعات، برنامه و . . . . ) به دستگاه /کامپیوتر The programs are fed into the computer Sensors are feedin ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

1. a settled way of thinking or feeling about something Way of thinking Way of looking at things Point of view طرز فکر طرز دید - دیدگاه - نظر React ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

realistic واقع بین واقع بینانه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٥

عصبی، نا آرام

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٥

با کمال میل، با کمال رضایت، مشتاقانه، بدون تردید/تامل، درنگ، با خواست ( اراده ) خود

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

متحول کننده دگرگون کننده تغییر اساسی و بنیادی به وجود آوردنده ( که منجر به تغییر و تحول اساسی میشود ) ( که انقلابی در . . . به وجود می آورد ) ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

in an intensely felt manner Strongly felt به شدت - خیلی زیاد exquisitely painful

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

As a verb : چیزی / کسی را طعمه قرار دادن تله برای کسی گذاشتن We are dead as far as he knows You are baiting him. You're trying to lure him in St ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

a role played by an actor or actress Role Theatrical role Character نقش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

To be consistent with مطابق هم بودن تطابق داشتن منطبق با هم بودن همسو - هم جهت و هماهنگ بودن با هم همخوانی داشتن با هم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

Noun : A person who can endure pain or hardship without showing their feelings or complaining کسی که بدون شکایت و نشون دادن و بروز احساسی میتواند در ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

پُر عمق The deep part of the pool قسمت پرعمق استخر !

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

Fantasy = فانتزی Fiction = تخیلی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

History Background Past تاریخچه زندگی گذشته ( افراد ) Patrimony ارث اجدادی ( ابا اجدادی )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

زمان، دوره Day and age دوره زمونه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

روبه تباهی رفتن تنزل پیدا کردن پَسرفت کردن انحطاط پیدا کردن به سوی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

If you describe someone's actions as a charade, you mean that their actions are so obviously false that they do not convince anyone. اگه این کلمه د ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

1. To make ( something ) by synthesis, especially chemically از طریق استخراج کردن مشتقات گرفتن و تصفیه کردن چیزی را تولید کردن ( به صورت شیمیایی ) ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

As a noun A completely empty space خلاء

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

عصبی و نا آرام ( به هم ریخته )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

because of that if that is the situation اگه وضعیت اینه . . . . پس اگه اینجوریه . . . پس با این شرایط/ وضعیت. . . indicate that what you are go ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

To change or debase by making errors or unintentional alterations خدشه دار کردن دستکاری کردن دچار لغزش و اشتباه کردن دچار عیب و نقص کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

( of an illness or fire ) spread very rapidly or uncontrollably ( در مورد بیماری یا آتش ) سریع در حال پخش و غیر قابل کنترل سریع در حال شیوع و غیر ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١

برطرف کردن Quench one's thirst

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١

غالب آمدن، غالب شدن، پیروز شدن، چیره شدن، تسلط پیدا کردن، تسلط یافتن، غلبه کردن، مسلط گشتن، مسلط شدن Ex: To win over your ego.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

Smart Clever Skillful هوشمندانه زیرکانه رندانه ماهرانه مبتکرانه و بکر استادانه با ابتکار

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١

To be connected by blood or marriage نسبت داشتن How is he related to me? او با من چه نسبتی داره؟

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

موضع، جبهه نظر، عقیده، رای، باور

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

پریشان حال و آشفته

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

( of a plant ) living for several years گیاه چند ساله

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

از پس انجام کاری بر آمدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

clothing clothes garments لباس و آرایش پوشش - جامه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

شیطنت آمیز An impish smile

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

1. being or happening at the end of a process Final نهایی ( که تا ابد/تا آخر. . . بمونه ) 2. being the best or most extreme example of its kind ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

به امان خدا رها شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

As a noun: دلشوره دلهره خوف و هراس حسِ بد و شوم حسِ نگرانی و ترس Apprehension Dread Worry Anxiety Fear

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

old - fashioned used to tell someone that you do not accept what they are saying or doing دِ نه دیگه! اصلا هم اینجوری نیست!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به رنگ . . . آمیخته به رنگ، به رنگ ( چیزی ) در آمده Fear - tinted eyes چشمانی به رنگ ترس، آمیخته به رنگ ترس، به رنگ ترس در آمده

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

By then, by now تا الان، تا این زمان In the past Before now, already از قبل قبل از قبلاً

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

unhappiness unpleasantness اوقات تلخی ناخشنودی/نارضایتی Hatred تنفر

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

دست نیافتنی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

in a way that is not serious or solemn carelessly ( به صورتی که جدی و رسمی نباشد ) ( به طور ) سهل انگارانه سبکسرانه سرسری به طور نسنجیده / سطحی ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

غَرق ِ ( در ) I found him immersed in a book دیدم که غرقِ در کتاب بود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

توسعه پیدا کردن ( یافتن ) گسترش پیدا کردن ( یافتن )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

وارد شده damage sustained صدمات وارد شده

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

As a noun تضاد، مغایرت، ضد و نقیض، Ex: Rule number 35 of Shams of Tabriz In this world, it is not the similarities and regulations that takes u ...