پیشنهادهای Sunflower (١,٥٦١)
clothing clothes garments لباس و آرایش پوشش - جامه
History Background Past تاریخچه زندگی گذشته ( افراد ) Patrimony ارث اجدادی ( ابا اجدادی )
به امان خدا رها شده
باعث رنجش/ دلخوری کسی شدن
با کمال میل، با کمال رضایت، مشتاقانه، بدون تردید/تامل، درنگ، با خواست ( اراده ) خود
in an intensely felt manner Strongly felt به شدت - خیلی زیاد exquisitely painful
To make certain of To find something out for certain To make sure of اطمینان حاصل کردن اطمینان پیدا کردن یقین پیدا کردن To become aware of To lea ...
( قسر در رفتن )
If you describe someone's actions as a charade, you mean that their actions are so obviously false that they do not convince anyone. اگه این کلمه د ...
A statement that expresses a judgement or opinion Theory Idea Argument Concept تئوری، استدلال، گمان، حدس، عقیده،
self - control self - mastery self - restraint will power strength of will ( قدرت ) تسلط بر خود
Burst through, shatter شکستن My father's voice pierced the silence. صدای پدرم سکوت را شکست!
Intended, aimed, destined بر آن شده نائل شده سرنوشت ( . . . ) شده ( برای چیزی یا کاری/ به عنوان . . . . ) در نظر گرفته شده
( of an illness or fire ) spread very rapidly or uncontrollably ( در مورد بیماری یا آتش ) سریع در حال پخش و غیر قابل کنترل سریع در حال شیوع و غیر ...
of a type that is not exactly the same as the actual thing, or is not as good as the actual thing Something that is similar to, close to, or like w ...
a person, animal, or plant belonging to a particular group. فرد/موجود/ . . . . Members: افراد/کسانی/آدم ها/موجودات/ . . . . Members of the ...
عصبی و نا آرام ( به هم ریخته )
Follow the order of something ترتیب ( چیزی ) را رعایت کردن
used in angry speech to say that one will not accept or allow something anymore موقع عصبانیت برای بیان اینکه فرد تحمل چیزی / حرفی / کاری. . . را ندار ...
1. To make ( something ) by synthesis, especially chemically از طریق استخراج کردن مشتقات گرفتن و تصفیه کردن چیزی را تولید کردن ( به صورت شیمیایی ) ...
As a noun: دلشوره دلهره خوف و هراس حسِ بد و شوم حسِ نگرانی و ترس Apprehension Dread Worry Anxiety Fear
old - fashioned used to tell someone that you do not accept what they are saying or doing دِ نه دیگه! اصلا هم اینجوری نیست!
a role played by an actor or actress Role Theatrical role Character نقش
To be consistent with مطابق هم بودن تطابق داشتن منطبق با هم بودن همسو - هم جهت و هماهنگ بودن با هم همخوانی داشتن با هم
Noun : A person who can endure pain or hardship without showing their feelings or complaining کسی که بدون شکایت و نشون دادن و بروز احساسی میتواند در ...
پُر عمق The deep part of the pool قسمت پرعمق استخر !
Fantasy = فانتزی Fiction = تخیلی
زمان، دوره Day and age دوره زمونه
روبه تباهی رفتن تنزل پیدا کردن پَسرفت کردن انحطاط پیدا کردن به سوی
موضع، جبهه نظر، عقیده، رای، باور
مخالفت - نافرمانی - سر پیچی
متحول کننده دگرگون کننده تغییر اساسی و بنیادی به وجود آوردنده ( که منجر به تغییر و تحول اساسی میشود ) ( که انقلابی در . . . به وجود می آورد ) ...
As a verb : چیزی / کسی را طعمه قرار دادن تله برای کسی گذاشتن We are dead as far as he knows You are baiting him. You're trying to lure him in St ...
To change or debase by making errors or unintentional alterations خدشه دار کردن دستکاری کردن دچار لغزش و اشتباه کردن دچار عیب و نقص کردن
To deprive of something necessary محروم کردن ( از چیزی که حیاتی و لازم و مورد نیاز است )
برطرف کردن Quench one's thirst
To be connected by blood or marriage نسبت داشتن How is he related to me? او با من چه نسبتی داره؟
Smart Clever Skillful هوشمندانه زیرکانه رندانه ماهرانه مبتکرانه و بکر استادانه با ابتکار
ایمان، پاکی،
غالب آمدن، غالب شدن، پیروز شدن، چیره شدن، تسلط پیدا کردن، تسلط یافتن، غلبه کردن، مسلط گشتن، مسلط شدن Ex: To win over your ego.
( of a plant ) living for several years گیاه چند ساله
an activity or organization used as a means of concealing an illegal or secret activity front disguise مخفی کاری 2. an identity adopted by a spy ...
از پس انجام کاری بر آمدن
Causing one to lose courage or confidence disconcerting مضطرب کننده اضطراب آور نگران کننده
آثار مخروبه، بقایای چیزی که خراب شده
پریشان حال و آشفته
scared, frightened, troubled هراسیده، وحشت زده، دهشت زده، سراسیمه، زَهره ( زَهله ) تَرک شده!
شیطنت آمیز An impish smile
showing little - no interest or emotion با خونسردی، با بی تفاوتی، با بی اعتنایی، به آ رامی و بدون احساس، از روی بی علاقه گی،
1. being or happening at the end of a process Final نهایی ( که تا ابد/تا آخر. . . بمونه ) 2. being the best or most extreme example of its kind ...