پیشنهادهای Sunflower (١,٥٦١)
Of no account Of no or very little importance significance, or worth ارزش ( چیزی ) را نداشتن، بدون/بی اهمیت، بدون/ بی ارزش، بدون/بی مفهوم، بدو ...
Lead as noun ( فیلم، سریال، تاتر ) بازیگر نقش اول ، نقش اول،
Also The Frontier An area where people have never lived before, that not much is known about, especially in the western US before the 20th century ...
1. To look forward to انتظار داشتن 2. To expect توقع داشتن To perdict To think likely احتمال دادن To count on روی چیزی حساب کردن
occurring without any identifiable cause or justification بی علت بی دلیل بی جهت ( اتفاق افتادن رخدادی . . . بدون دلیل موجه بدون دلیل و علت مشخص ...
غافلگیر کننده ( چیزی . . . ) که فکرش رو نمی کردی، م. . . . که انتظارش رو نداشتی، م. . . که تصورش هم نمی کردی، م. . . که توقع نداشتی. . . که ان ...
Lay something out To explain something clearly and carefully با دقت / به دقت و صریح و شفاف. . . موضوع . . . را برای کسی شکافتن/باز کردن به طور کامل ...
In an assertive/ firm manner قاطعانه، به طور قاطع، به طور مصمم، جسورانه، با بی پروایی، ( به صورت ) حاضر جواب
To be able to do something without risk of adverse consequences. To bear To stand توان کاری را داشتن تحمل چیزی را داشتن I can't afford to loose yo ...
به ( جایی ) ریختن Religeons are like rivers. They flow to the same sea. دین ها مانند رودهایی هستند که همه ( به یک دریا می ریزند. )
به روز دیگر انداختن، روز/تاریخ ( کاری ) را عوض کردن
Extremely important and needing to be done or dealt with immediately Vital Crucial Critical Essential
INFORMAL NORTH AMERICAN used after a word or phrase to express impatience بعد از کلمه یا اصطلاحی به کار میرود - استفاده میشود برای بیان بی حوصلگی، بی ...
از روی میل، با میل، با رضایت، ( خود خواسته ) با خشنودی، Happily getting married Happily married
To accuse someone formally of a crime so that they can be brought to trial رسماً از کسی شکایت کردن رسما دادخواست دادن ( به دادگاه ) شکایت کردن دادگ ...
To take action to reduce or prevent ( something bad or undesirable ) To prevent مقابله کردن مهار کردن جلوگیری کردن جلوی . . . گرفتن برای جلوگیری ...
داستان بافتن، داستان سر هم کردن
تحت نفوذ تحت فرمان تحت کنترل تحت سلطه تحت تسلط . . . . . . . . . . . . . . کسی بودن To be controled by influenced by commanded by ruled by directed ...
بعد از مدتها بعد یه مدت At long last بعد یه مدت طولانی، بالاخره بعد از مدتها. . .
adverb : at all - ( used for emphasis ) به هیچ وجه! اصلا و ابدا ! ARCHAIC determiner pronoun whatever - حالا هرچی! به درک ! حالا. . !
To Be replaced by ( Something ) replaces ( something ) جای خود را به ( چیز دیگری ) دادن،
1. سر به زیر آرام و بی آزار با ادب و نزاکت خوش رفتار و کمی خجالتی ساکت فروتن . . . آزارش به مورچه هم نمیرسه! دلسوز و مهربان 2. نرم و لطیف و ملا ...
وقتی به چیزی شلیک کنی و به هدف بخوره هم استفاده میشه! یا وقتی رد چیزی را بزنی موقع تعقیب یا چیزی را پیدا کنی که دنبالش بود زدییم به هدف ! زدم به هدف ...
you cannot afford to do something, you must not do it because it would cause serious problems for you: وقتی نباید کاری را انجام بدی یا نمیتونی یا تو ...
خاطر ایی آسوده، خیالی راحت، خیالی آسوده، He beamed with relief با خاطر یی آسوده لبخند زد.
the current situation; life in general. ?how's everything اوضاع احوال چطوره؟
- درمانده، - حیران،
dignity شان مرتبه مقام منزلت جایگاه شرف - عزت احترام ( آبرو ) شرافت
در جا She died instantly
strict سفت و سخت - سختگیرانه و جدی ( شوخی ندارن ) !!! Harsh regulations.
حاکی از، از رویِ، . . Murmur of disapproval زمزمه هایی از روی مخالف. . . زمزمه های حاکی ( که ) از مخالفت. . .
تنها نه به معنی تنها بودن انسانها بلکه به معنی یکی و فقط یکی بودن چیزی یا فردی. ( و دیگر هیچی جز ء اش نباشه ) مثل یگانه یودن!!! One and only a sol ...
used to say that something is no longer available or possible وقتی چیزی تموم میشه، دیگر در دسترس نیست، یا ممکن نیست، یا وقتی حقیقتی در مورد ماهیت چیز ...
to suddenly say something loudly ( ناگهان ) داد زدن، فریاد زدن، فریاد برآوردن، نعره زدن، غریدن با صداب بلند از دهان پراندن
To announce officially or publicly به طور رسمی و علنی اعلام کردن
پشت سر کسی حرف زدن، غیبت کردن، پست سر کسی بدگویی کردن، پست سر کسی بددهنی کردن، غیبت، بدهنی
to display outwardly especially to an audience To present نمایش/. . . ارائه دادن به تماشا گذاشتن projecting an illusion
تغییر کرده، عوض شده، تبدیل به ( چیز دیگری ) شده.
دوره, مدت، مدت زمان،
1. a source of information cited in a book or article منبع اطلاعاتی ( در کتاب یا مقاله ) 2. the action of mentioning or alluding to something ...
به طرف، سوی به قصد،
فقط برای مردها و پسر ها استفاده نمیشه. 1. ( of a man ) Good - looking 2. ( of a woman ) Striking and imposing rather than conventionally p ...
Terrified = وحشت زده ( فرد ) Terrifying = وحشتناک ( چیزی یا فردی )
اختلال به وجود آوردن اختلال ایجاد کردن موجب اختلال شدن مختل کردن دخالت کردن مداخله کردن
Service سرویس - خدمات A maintenance crew
To start To begin To initiate To launch To set up
کسی را شریک جرم خود کردن پای کسی را وسط کشیدن کسی را قاطیِ. . . کردن ( ماجرا - جرم ) درگیر و گرفتارِ . . . کردن ( جرم و جنایت ) To show ( someone ...
تپنده، نبض دار Throbbing vein
رهسپار جایی بودن/شدن در مسیر به سوی . . . بودن در راه . . . بودن
Energy - انرژی You are wasting time and effort دارین وقت و انرژی تون هدر میدین! Star Trek TOS