تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١

Of no account Of no or very little importance significance, or worth ارزش ( چیزی ) را نداشتن، بدون/بی اهمیت، بدون/ بی ارزش، بدون/بی مفهوم، بدو ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١

Lead as noun ( فیلم، سریال، تاتر ) بازیگر نقش اول ، نقش اول،

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

Also The Frontier An area where people have never lived before, that not much is known about, especially in the western US before the 20th century ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

1. To look forward to انتظار داشتن 2. To expect توقع داشتن To perdict To think likely احتمال دادن To count on روی چیزی حساب کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

occurring without any identifiable cause or justification بی علت بی دلیل بی جهت ( اتفاق افتادن رخدادی . . . بدون دلیل موجه بدون دلیل و علت مشخص ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢١

غافلگیر کننده ( چیزی . . . ) که فکرش رو نمی کردی، م. . . . که انتظارش رو نداشتی، م. . . که تصورش هم نمی کردی، م. . . که توقع نداشتی. . . که ان ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢١

Lay something out To explain something clearly and carefully با دقت / به دقت و صریح و شفاف. . . موضوع . . . را برای کسی شکافتن/باز کردن به طور کامل ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢١

In an assertive/ firm manner قاطعانه، به طور قاطع، به طور مصمم، جسورانه، با بی پروایی، ( به صورت ) حاضر جواب

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢١

To be able to do something without risk of adverse consequences. To bear To stand توان کاری را داشتن تحمل چیزی را داشتن I can't afford to loose yo ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٦

به ( جایی ) ریختن Religeons are like rivers. They flow to the same sea. دین ها مانند رودهایی هستند که همه ( به یک دریا می ریزند. )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

به روز دیگر انداختن، روز/تاریخ ( کاری ) را عوض کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

Extremely important and needing to be done or dealt with immediately Vital Crucial Critical Essential

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

INFORMAL NORTH AMERICAN used after a word or phrase to express impatience بعد از کلمه یا اصطلاحی به کار میرود - استفاده میشود برای بیان بی حوصلگی، بی ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

از روی میل، با میل، با رضایت، ( خود خواسته ) با خشنودی، Happily getting married Happily married

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢١

To accuse someone formally of a crime so that they can be brought to trial رسماً از کسی شکایت کردن رسما دادخواست دادن ( به دادگاه ) شکایت کردن دادگ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

To take action to reduce or prevent ( something bad or undesirable ) To prevent مقابله کردن مهار کردن جلوگیری کردن جلوی . . . گرفتن برای جلوگیری ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

داستان بافتن، داستان سر هم کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

تحت نفوذ تحت فرمان تحت کنترل تحت سلطه تحت تسلط . . . . . . . . . . . . . . کسی بودن To be controled by influenced by commanded by ruled by directed ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

بعد از مدتها بعد یه مدت At long last بعد یه مدت طولانی، بالاخره بعد از مدتها. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

adverb : at all - ( used for emphasis ) به هیچ وجه! اصلا و ابدا ! ARCHAIC determiner pronoun whatever - حالا هرچی! به درک ! حالا. . !

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

To Be replaced by ( Something ) replaces ( something ) جای خود را به ( چیز دیگری ) دادن،

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

1. سر به زیر آرام و بی آزار با ادب و نزاکت خوش رفتار و کمی خجالتی ساکت فروتن . . . آزارش به مورچه هم نمیرسه! دلسوز و مهربان 2. نرم و لطیف و ملا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

وقتی به چیزی شلیک کنی و به هدف بخوره هم استفاده میشه! یا وقتی رد چیزی را بزنی موقع تعقیب یا چیزی را پیدا کنی که دنبالش بود زدییم به هدف ! زدم به هدف ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

you cannot afford to do something, you must not do it because it would cause serious problems for you: وقتی نباید کاری را انجام بدی یا نمیتونی یا تو ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧

خاطر ایی آسوده، خیالی راحت، خیالی آسوده، He beamed with relief با خاطر یی آسوده لبخند زد.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

the current situation; life in general. ?how's everything اوضاع احوال چطوره؟

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

- درمانده، - حیران،

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

dignity شان مرتبه مقام منزلت جایگاه شرف - عزت احترام ( آبرو ) شرافت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٦

در جا She died instantly

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

strict سفت و سخت - سختگیرانه و جدی ( شوخی ندارن ) !!! Harsh regulations.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

حاکی از، از رویِ، . . Murmur of disapproval زمزمه هایی از روی مخالف. . . زمزمه های حاکی ( که ) از مخالفت. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

تنها نه به معنی تنها بودن انسانها بلکه به معنی یکی و فقط یکی بودن چیزی یا فردی. ( و دیگر هیچی جز ء اش نباشه ) مثل یگانه یودن!!! One and only a sol ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

used to say that something is no longer available or possible وقتی چیزی تموم میشه، دیگر در دسترس نیست، یا ممکن نیست، یا وقتی حقیقتی در مورد ماهیت چیز ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

to suddenly say something loudly ( ناگهان ) داد زدن، فریاد زدن، فریاد برآوردن، نعره زدن، غریدن با صداب بلند از دهان پراندن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

To announce officially or publicly به طور رسمی و علنی اعلام کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

پشت سر کسی حرف زدن، غیبت کردن، پست سر کسی بدگویی کردن، پست سر کسی بددهنی کردن، غیبت، بدهنی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

to display outwardly especially to an audience To present نمایش/. . . ارائه دادن به تماشا گذاشتن projecting an illusion

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٨

تغییر کرده، عوض شده، تبدیل به ( چیز دیگری ) شده.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧

دوره, مدت، مدت زمان،

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

1. a source of information cited in a book or article منبع اطلاعاتی ( در کتاب یا مقاله ) 2. the action of mentioning or alluding to something ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

به طرف، سوی به قصد،

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

فقط برای مردها و پسر ها استفاده نمیشه. 1. ( of a man ) Good - looking 2. ( of a woman ) Striking and imposing rather than conventionally p ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

Terrified = وحشت زده ( فرد ) Terrifying = وحشتناک ( چیزی یا فردی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

اختلال به وجود آوردن اختلال ایجاد کردن موجب اختلال شدن مختل کردن دخالت کردن مداخله کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

Service سرویس - خدمات A maintenance crew

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

To start To begin To initiate To launch To set up

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

کسی را شریک جرم خود کردن پای کسی را وسط کشیدن کسی را قاطیِ. . . کردن ( ماجرا - جرم ) درگیر و گرفتارِ . . . کردن ( جرم و جنایت ) To show ( someone ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٨

تپنده، نبض دار Throbbing vein

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

رهسپار جایی بودن/شدن در مسیر به سوی . . . بودن در راه . . . بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

Energy - انرژی You are wasting time and effort دارین وقت و انرژی تون هدر میدین! Star Trek TOS