تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

یه عالمه، خیلی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

کلِ زندگی، تمام ِ زندگی، طیِ زندگی،

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

به طور مداوم، به طور پایدار، ، دائما، بدون توقف

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Set trap دام/تله گذاشتن، به دام ( خود ) انداختن، به تله انداختن،

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد

of a person's heart or pulse - beat faster than usual because of fear or excitement ( قلب یا نبض ) تُند تُند زدن، تند تند تپیدن، در سینه کوبیدن ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

پر از ترس، ترسیده، ترسان

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

Tender age سن کودکی ( که فرد تجربه ی زیادی ندارد )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

صفت برای حسِ: وقتی که یکی که از ترس یا ابهت چیزی یا کسی مثل موش میشه ! یا وقتی یکی از کسی خیلی خیلی حساب میبره که مثل موش میشه!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢١

Adv به سختی با زحمت به هر زحمتی که شده با هر سختی که شده I swallowed hard before I could find my voice.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

To lose yourself in something to be paying so much attention to something that you do not notice anything else غرق شدن، غرق کردن ( خود در چیزی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

به کسی سر زدن ( و جویای حال و سلامت اش شدن )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

در کل، کلا، به طور کل، به طور کلی اکثرا، در اکثر موارد، بیشتر، اساساً

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

To be heavier, greater, or more significant than ارجحیت داشتن بر چیزی بیشتر بودن بهتر بودن برتر بودن - برتری داشتن مهمتر یودن پر اهمیت تر بودن بیش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

هیچ حرفی ندارم. هیچ حرفی برای زدن ندارم! ( ترحیج میدم - صلاح میدونم ) هیچی نگم. No comment ? هیچ حرفی نداری؟

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

وقتی این ( سوال ) پیش می آد، ( وجود داره ) وقتی بحث/موضوع/مقوله. . . . پیش می آید When it comes down to this وقتی موضوع به ( اینجا ) کشیده میشه!! ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

از اهمیت چیزی کم کردن از بزرگی چیزی کم کردن ( از چیزی ) برتر بودن، بزرگتر بودن، . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

relating to or existing at the present time Current Present کنونی - فعلی - حاضر - حال حاضر - فعلی - امروزی - معاصر 2. Recent Not long past Occ ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢

Yo make someone angry by opposing their plans or orders عصبانی کردن ( مخصوصا به دلیل مخافت با عقاید طرف ) To annoy someone by not doing or saying w ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

a feeling or guess based on intuition rather than fact Intution حس و حدسی که بر اساس شم و دریافت درونی باشه نه حقایق و واقعیت و استدلال و دلیل! حس ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

In unison همگی با هم، به اتفاق، متحد، کاملا هم رای با هم، در توافق کامل، یک صدا،

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

درد و دل کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

To suffer from the consequences for doing something or risking something. تقاص پس دادن، تاوان پس دادن، نتیجه ی ( کار - اعمال - انتخاب ) خود را ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

به قلب /دل خود راه دادن، ( با آغوش باز ) پذیرایِ ( کسی یا چیزی ) بودن، ( با آغوش باز ) کسی را پذیرفتن Rumi has always been loving. He embraced ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

در حال زیاد شدن، در حال افزایش یافتن، در حال صعود کردن، در حال بالا رفتن، در حال اوج گرفتن، در حال تشدید شدن، در حال شدت یافتن، در حال شدید شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

To make ( something bad ) worse; intensify the negative aspects of. To worsen To intensify To magnify To increase To add insult to injury To rub sa ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

Tell the difference = To perceive ( the difference between one person or thing and another ) - ( فرق / تفاوت میان . . . . ) را دیدن، فهمیدن، د ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

سد راه شدن ( سر راه کسی سبز شدن! )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

قانع کننده، پذیرفتنی، باور کردنی!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

Sequential ترتیبی, متوالی، پی در پی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

شدت گرفتن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢١

to begin having children بچه دار شدن He should get married and start a family.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧

بالا پایین انداختن He bounced the pouch in his palm several times. کیسه رو چند بار تو کف دست اش بالا پایین انداخت.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

سرزمین های که انسان هنوز کشف نکرده جاهای که انسان هنوز پاش رو اونجا نگذاشته سرزمین های ناشناخته . . . سرزمین های بکر و دست نخورده و وحشی و دور افت ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

. to see = دیدن And I recognized the face of a boy in need of his father's love. و من صورت پسر بچه ای را دیدم که محتاج عشق پدرش بود.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

pick up ( someone or something ) in a swift, fluid movement با حرکت سریع و ( با زور ) برداشتن، قاپ زدن، قاپیدن، ( از رو زمین ) جمع کردن Peop ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

شیطنت آمیز A mischievous smile

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٦

Deed, act, action - کار ، عمل. . . That's the right thing to do. Thought, idea, notion - فکر، اندیشه، تصور. . . Many things churned in my mind ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

To ask for information from someone To Inquire از کسی اطلاعات پرسیدن در مورد چیزی از کسی سوال کردن پرسیدن سوال کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

( chiefly in science fiction ) a person with the paranormal ability to perceive the mental or emotional state of another individual. در ژانر علمی ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

شروع کردن. شروع شدن. You have 2 minutes. Go Friends دو دقیقه وقت داری. شروع کن. دو دقیقه وقت داری. از الان شروع شد!

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢١

used to emphasize a negative statement whatever یا هر چی! یا حالا هر چی! یا اصلا هر چی! یا هر چیِ دیگه ای! یا هر چیز دیگه ای ( یا هر کوفت دیگه ا ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢١

غرق ( انجام کاری ) شدن ( در کاری - چیزی ) غرق شدن !

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

a measure taken in advance to prevent something dangerous, unpleasant, or inconvenient from happening safety measure ( اقدام - تدابیر - معیارها ب ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

to write especially in a full and complete form تمام/کامل نوشتن، کامل با تمام جزییات نوشتن، بی کم و کاست نوشتن، ( بدون اینکه یه واو جا گذاشتن )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

از صحنه ی روزگار محو کردن با خاک یکسان کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

بی احساس بی عاطفه بی تفاوت بی اعتنا بی توجهه ( سنگدل )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

تغییر ناپذیر استوار مصمم Fixed

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

طرد شده، مورد بی وفایی و جفا واقع شده، پذیرفته نشده. rejected from that town

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢١

a point or degree in a scale درجه، پله، گام مرحله، مقدار، اندازه، میزان، ذره، She lowered her voice a notch

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

عدم حضور