تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

- تا هنگامیکه ، - در صورتیکه ،

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

intransitive ( در چیزی ) سهمی داشتن، نقشی داشتن، جایی داشتن ، با هم لذت بردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤١

به جنگ رفتن، جنگ کردن، جنگیدن، در حال جنگ بودن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

مسئله، سوال

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٦

درک یا فهم غلط/اشتباه سوء برداشت، اشتباه متوجهه شدن، کژ فهمی!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

به همان اندازه، به همان مهم ای، به همان مقدار، میزان، حد ، درجه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

apart from except به جز، مگر، باستثنای، سوای، به غیر از، Soon I couldn't hear the spoken words beyond a distant hum in the background.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

موجی ( از چیزی ) به راه افتادن/پدیدار شدن/فرا گرفتن A murmur of disapproval rippled through the audience. موجی از زمزمه هایی ( حاکی ) از مخالفت و ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

مهم، اولیه، ریشه ایی، کلیدی، حیاتی، ضروری، لازم

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

دوستدار ( ان ) ، شیفته ( گان ) ، ستایشگر ( ان ) ، هوادار، طرفدار، Followers and admirers پیروان و شیفتگان

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

Question مسئله، سوال، پرسش، شبهه ( شک و تردید ) When it comes to these matters وقتی این ( مسائل، سوالات، پرسشها، شبهات ) پیش می آیند، . . .

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

مردد، تامل کننده، با شک و تردید، با تامل، تامل کننده،

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

touch or push ( something ) gently خیلی آروم هل دادن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

تمایل، خواسته، علاقه خواستِ دل = ( وقتی دلت چیزی را میخواد ) In my itch to sit next to someone who didn't speak I'll of Shams, I sat next to Suleim ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

To be welcome = well recieved, appreciated, accepted مورد قبول واقع شدن، مقبول واقع شدن، مورد استقبال قرار گرفتن، پذیرفته شدن، با استقبال ( خوبی ) ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

کینه، نفرت، بدخواهی، بد جنسی، بد خواهی، دشمنی، سو نیت، دیو سیرتی، عداوت خشم

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

به طور اتفاقی، بر حسب تصادف/اتفاق

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

In the mood هوس چیزی کردن، میل به چیزی داشتن، حال و هوای کاری را داشتن، حس انجام کاری داشتن،

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

قعطی حتمی ناگزیر غیر قابل گریز . . . ( که نمیشه باهاش مواجه نشد ) . . . ( که نمیشه ازش فرار کرد ) . . . ( که نمیشه از بروز اش /اتفاق اش جلوگیری ک ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

یِه جورایی !! And yet she was equally relieved, almost glad. ولی او به همان اندازه آسوده خاطر بود، یهجورایی ( حتی ) خوشحال!!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

تنها، تنها فقط، نه چندان، به ندرت، خیلی کم، به زور

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
-١٥

Eager, wanting, longing, yearning In want of مشتاق، پر اشتیاق، مای بودن به چیزی، خواستار چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

In court : Sustained اعتراض وارد است. Overruled اعتراض وارد نیست.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢١

پهن کردن، گستردن ( تله / دام ) Set a trap

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

To become To get شُدن His eyes grew large, then small and distant.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

درست حسابی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

شگفت زده شدن، حیرت زده شدن، متعجب شدن، ( به نحوی که باور نشود کرد ) !! از تعجب و حیرت لال شدن، مات و مبهوت ( چیزی ) شدن، به ابهت/شگفتی چیزی پی بر ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

در عذاب ( . . . ) بودن آشفته بودن زجر کشیدن Torn with guilt

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

( صفت ) کسی که فکر و ذهن اش یه جای دیگه است، خودش اینجا، فکر اش یه جای دیگه. جدا از از چیزی مثلا ( این دنیا، از زندگی ) ،

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

رو به کاهش، کاستی، افول رو به نزول، زوال، در حال افول، سقوط, نزول ( کردن ) رو به سقوط، انحطاط، در حال افول کردن، در حال از دست دادن، در سراشیبی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

عنصر The essential forces of the universe عناصر اصلی کائنات

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

دلربا، فریبنده،

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

: Confide in to share your feelings and secrets with someone because you trust them not to tell other people: محرم اسرار کسی بودن ! راز دار کسی بود ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

To be To come to be To become To turn out to be تبدیل شدن ( به چیزی، به شکلی ) در آمدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

To begin to have ( a specified quality, appearance, or extent ) To come to have The problem is beginning to assume massive proportions این مشکل ک ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

- خط زدن، - پا رو پا انداختن، - دست به سینه شدن، - به شکل صلیب / ضربدر در آوردن They crossed their hands on their chest. . . دستهایشان را ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

- علاوه بر ( همه ی ) این ( حرفها ) ، اضافه بر این ( حرفها ) ، گذشته از ( همه ی ) این ( حرف ) ها. . . ، بعد همه ی این حرفها، تازه . . . بعد اش. ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

the action of using up a resource. utilization ( عمل استعمال از هر گونه منبع یا منابعی ) مصرف ( انرژی - نیرو ) استعمال ( انرژی - نیرو ) بکارگی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣١

دلشوره آور giving the worrying impression that something bad is going to happen

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

دل بستن، دلبستگی، دل باختن، دلباختگی، دل دادن، دلدادگی،

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

Of a person Something or someone that causes an important change or event to happen وسیله/نیرو/عامل با نفوذ - مهم محرک - مشوق

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

Coming in the future - About to happen پیش رو در آینده که قراره اتفاق بیفته که در آینده اتقاق می افته در پیش رو ( داشتن ) To Hold in store for so ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣١

spoken Used to emphasize something you are saying when you are annoyed برای تاکید و شدت بخشیدن به جمله ی گفته شده یا جمله ای که بعد گفته خواهدشد که ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

با فاصله، دور افتاده

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

مورد خطاب قرار دادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣١

no later than needed قبل اینکه دیر بشه به موقع اش به موقع وقتی وقت اش برسه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣١

Petrified میخ کوب شده برجای خشک شده گیج و مات و مبهوت شده unable to think clearly or deal with a situation because of fear or a shock

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

A small detail that improves or completes something ریزه کاری، جزییات، And then she put the final touches to the cake. Add the final touch to th ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

To tell someone about ( something, especially something personal ) با کسی در میان گذاشتن ( مخصوصا موضوع شخصی ) There is something occupying his ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

دَمِ ( جایی ) ! He was standing by the door دمِ در ایستاده بود !