decent

/ˈdiːsənt//ˈdiːsnt/

معنی: محجوب، پاک بین، نجیب، اراسته
معانی دیگر: درخور، شایسته، مناسب، نجیبانه، نجابت آمیز، پاکنهاد، فرامایه، مودبانه، با معرفت، با نزاکت، به قاعده، آبرومند(انه)، محترمانه، با بزرگواری، خوب، معقولانه، (عامیانه) پوشیده، با حجاب، با عفت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: decently (adv.), decentness (n.)
(1) تعریف: conforming to social standards, as for morality, modesty, good taste, or the like; not obscene or offensive.
مترادف: appropriate, comme il faut, decorous, fitting, modest, proper, suitable
متضاد: dirty, improper, indecent, loose, nasty, naughty, obscene, rotten, shameless, squalid, vulgar
مشابه: chaste, innocuous, inoffensive, refined, respectable

- They should show a decent respect for their elders.
[ترجمه گوگل] آنها باید به بزرگان خود احترام شایسته ای نشان دهند
[ترجمه ترگمان] آن ها باید نسبت به بزرگ ترها احترام شایسته ای داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The principal said her skirt was not of a decent length for school.
[ترجمه گوگل] مدیر گفت که دامن او برای مدرسه قد مناسبی ندارد
[ترجمه ترگمان] مدیر گفت که دامنش به اندازه کافی برای مدرسه مناسب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You have to look decent at the funeral, so don't wear those skimpy jeans.
[ترجمه گوگل] شما باید در مراسم تشییع جنازه زیبا به نظر برسید، پس آن شلوار جین کوتاه را نپوشید
[ترجمه ترگمان] تو باید توی مراسم تدفین خوب به نظر بیای پس اون شلوار skimpy رو بپوش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: worthy of respect; honorable.
مترادف: honest, honorable, respectable, trustworthy
متضاد: dirty, dishonest, shabby
مشابه: cool, dependable, reliable, upright, worthy

- Her first husband had been cruel, but after his death, she married a fine and decent man.
[ترجمه گوگل] شوهر اولش ظالم بود، اما پس از مرگ او با مردی خوب و شایسته ازدواج کرد
[ترجمه ترگمان] شوهر اول او ظالم بود، اما پس از مرگ او با یک مرد خوب و نجیب ازدواج کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: fairly good; acceptable.
مترادف: acceptable, adequate, satisfactory, so-so
مشابه: fair, good, mediocre, moderate, passable, reasonable, respectable, sufficient, tidy, tolerable

- That's a decent price for a used car.
[ترجمه گوگل] این یک قیمت مناسب برای یک ماشین دست دوم است
[ترجمه ترگمان] این قیمت مناسبی برای یک ماشین دست دوم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The work is boring, but the pay is decent.
[ترجمه گوگل] کار خسته کننده است، اما دستمزد مناسب است
[ترجمه ترگمان] کار خسته کننده است، اما پول خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Can you get a decent cup of coffee in this hotel?
[ترجمه گوگل] آیا می توانید یک فنجان قهوه مناسب در این هتل دریافت کنید؟
[ترجمه ترگمان] میتونی یه فنجون قهوه درست کنی تو این هتل؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: kind and considerate.
مترادف: considerate, kind, thoughtful
متضاد: inconsiderate, unkind
مشابه: accommodating, courteous, generous, good, obliging

- It was decent of you to help me.
[ترجمه پریسا] از ادب شما بود که به من کمک کردید
|
[ترجمه گوگل] خوب بود که به من کمک کردی
[ترجمه ترگمان] لطف کردی که بهم کمک کردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: (informal) having enough clothes on; dressed.
مترادف: dressed
متضاد: naked, nude, uncovered

- You can't come in here; I'm not decent!
[ترجمه پریسا] شما نمی تونید بیاید اینجا، من لباس تنم نیست ( برهنه هستم )
|
[ترجمه غلامرضا ثمری] نمیتونی بیای اینجا, من پوشیده نیستم. یا:شما نمی توانید بیایید اینجا, من پوشیده نیستم!
|
[ترجمه گوگل] شما نمی توانید وارد اینجا شوید من شایسته نیستم!
[ترجمه ترگمان] تو نمی توانی بیایی اینجا؛ من خوب نیستم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. decent burial ceremonies
مراسم تدفین شایسته

2. decent language
کلمات نزاکت آمیز

3. decent treatment
رفتار محترمانه

4. decent wages
مزد کافی

5. the decent thing to do is to marry the pregnant girl
کار درست این است که با دختر آبستن ازدواج بکنی.

6. a good, decent sort
یک فرد خوب و شریف

7. he is a decent man
او مرد نجیبی است.

8. his english is relatively decent
انگلیسی او نسبتا خوب است.

9. our hosts put out quite a decent spread
میزبانان،سفره ی رنگینی تدارک دیده بودند.

10. take off those short pants and wear something more decent
آن شلوار کوتاه را دربیار و یک چیز مناسب تر بپوش !

11. We'll continue to fight for a decent standard of living for our members.
[ترجمه گوگل]ما به مبارزه برای یک استاندارد زندگی مناسب برای اعضای خود ادامه خواهیم داد
[ترجمه ترگمان]ما به جنگیدن با یک استاندارد مناسب برای living ادامه میدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The law obliges companies to pay decent wages to their employees.
[ترجمه گوگل]این قانون شرکت ها را موظف می کند که دستمزد مناسبی به کارکنان خود بپردازند
[ترجمه ترگمان]این قانون شرکت ها را موظف می سازد که حقوق شایسته ای به کارکنان خود بپردازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Don't you have a decent jacket?
[ترجمه گوگل]یک ژاکت مناسب نداری؟
[ترجمه ترگمان]ژاکت قشنگی نداری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We must provide decent housing for the poor.
[ترجمه گوگل]ما باید مسکن مناسبی برای فقرا فراهم کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید مسکن مناسبی برای فقرا فراهم کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He dreams of living in a decent life.
[ترجمه گوگل]او آرزو دارد در یک زندگی شایسته زندگی کند
[ترجمه ترگمان]او در زندگی آبرومندی زندگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Nearby is a village with a decent pub.
[ترجمه گوگل]در همان نزدیکی یک روستا با یک میخانه مناسب و معقول وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در آن نزدیکی دهکده ای است با یک میخانه خوب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I didn't have a decent dress for the dance.
[ترجمه گوگل]من لباس مناسبی برای رقص نداشتم
[ترجمه ترگمان]من لباس مناسبی برای رقص نداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I need a decent night's sleep.
[ترجمه گوگل]من به یک خواب خوب شبانه نیاز دارم
[ترجمه ترگمان] من به خواب یه شب خوب نیاز دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. I subbed Fenella a tenner to get a decent bunch of flowers.
[ترجمه گوگل]من به فنلا یک تنر گذاشتم تا یک دسته گل مناسب به دست بیاورم
[ترجمه ترگمان]من یک تکه از آن را به دست آوردم که یک مشت گل درست کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. I can't go to the door-I'm not decent.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم به درب خانه بروم - من شایسته نیستم
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم به در برم - من خوب نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محجوب (صفت)
shy, bashful, timid, unobtrusive, diffident, decent, blate, unassertive

پاک بین (صفت)
decent, benevolent

نجیب (صفت)
nice, genteel, gentle, meek, noble, decent, bland, sobersided

اراسته (صفت)
brisk, clean-limbed, decent, spruce, decorous, natty, politic, prissy

تخصصی

[آمار] نزول

انگلیسی به انگلیسی

• modest; respectable; proper
decent means acceptable in standard or quality.
decent also means morally correct or acceptable.
decent people are honest and respectable and behave morally.

پیشنهاد کاربران

[کاغذ] مرغوب
سلام اپ ندارین که بشه دانلود کرد خیلی بهتره اگه اپ IOS داشته باشید
dressed or wearing clothes:
لباس پوشیده یا در حال پوشیدن
You can come in now, I'm decent.
حالا می توانی بیایی ، لباس پوشیدم.
باید توجه داشت این در حالت informal است.
منبع: کمبریج دیکشنری
موقر. با وقار.
اگر مفید بود لطفاً لایک کنید.
آقا بودن
1 - شخص نجیب و شریف
2 - قابل قبول و مناسب
3 - بطور مناسب لباس پوشیده
مثال:
1 - he's a decent person in his life.
2 - she gets a decent salary in Dubai.
3 - please were decent clothes. You're going to school , not a party
موثق
تبار
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : decency
✅️ صفت ( adjective ) : decent
✅️ قید ( adverb ) : decently
wearing enough clothes so that you do not show too much of your body –
used humorously Are you decent? Can I come in
اولاد
Ex=females of decent from his wife
یعنی= اناث ( زنان یا دختران ) از اولاد زن
درما ه ۱۰۴۷ ازدواج
آبرومند
معنی Are you decent:
are you dressed enough that I can come in without you being embarrassed?
آیا اونقدری ( یا طوری ) لباس پوشیدی که بتونم بدون اینکه خجالت بکشی بیام تو؟
خیلی وقتا اصلا عبارات و اصطلاحات انگلیسی رو بهتره ترجمه نکنیم و معنی اون عبارت رو یاد بگیریم.
آقای Young man یکی از معانی decent به عنوان صفت پوشیده ( داشتن پوشش یا لباسیه که خیلی بدنت معلوم نباشه ) هستش و وقتی انگلیسی زبان میگه
?Are you decent? Can I come in
دقیقاً همون معنی رو میده و چون به صورت humorously استفاده میشه کاربر محترم ترجمه خیلی دقیق و درستی داشتن.
...
[مشاهده متن کامل]

میتونم بیام تو؟ لخت که نیستی؟

مطلوب
دلپذیر
سربراه
خوب. مثلا حالم خوب است.
۱. نجیب ( اخلاق )
۲. استاندارد، قابل قبول
of a good enough standard or quality
قابل قبول، مناسب
درست حسابی

Decent : قابل قبول - اراسته - دوست داشتنی - نجیب
مثال : decent price قیمت قابل قبول و مناسب
توجه کنید با descent و descend اشتباه نکنید
Descent : فرود - نزول / نژاد ( n )
Descend : فعل بالاییه به معنی فرود آمدن - نزول کردن ( v )
Decent man
اصطلاحا به ادم پاک درستکار. ذات درست گفته میشود
خودمانی:آدم حسابی
بامعرفت
We can decent stuff into lunch boxes.
در این جا به این معنی است.
انتقال از جعبه اصلی به کانتینر دیگر.
I wanna come in. are you decent?
من می خوام بیام تو. لخت که نیستی؟
نجیب ، پاک بین
شایسته
رضایت بخش،
قابل قبول،
میان رده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس