پیشنهادهای Sunflower (١,٥٦١)
کلیه ی جزئیات، همه ی جزئیات، همه چیز Everything, all, every detail
To the point of تا آن جایی که، تا حدی که
با فاصله، دور افتاده
عصبی، نا آرام
صدای ضعیف، صدای کم، صدا از دور، صدای غیر قابل تشخیص
به طور جدی سرسختانه بدون توقف به طور متمرکز
داستان بافتن، داستان سر هم کردن
By then, by now تا الان، تا این زمان In the past Before now, already از قبل قبل از قبلاً
Eager, wanting, longing, yearning In want of مشتاق، پر اشتیاق، مای بودن به چیزی، خواستار چیزی
عصبانی
کناره گیری کردن، گوشه عزلت بر گزیدن، در انزوا رفتن، در انزوا بودن
داد زدن، فریاد زدن ( از روی عصبانیت )
بی ارزش، بی مصرف صفتی که به کسی که کاری درست انجام نمی تونه بده میدهند. افتضاح، مزخرف.
نامفهوم، پیچیده، گیج کننده
آرزو، میل زیاد، علاقه، حس خواستن، حس تشنگی، حس نیاز
تغییر ناپذیر استوار مصمم Fixed
ادامه دار مداوم متوالی
Sequential ترتیبی, متوالی، پی در پی
( طرز فکر یا رفتار ) مریضانه و غیر معمول، حال به هم زن
ظریف Elegant, graceful
Craftman هنرمند
Petrified میخ کوب شده برجای خشک شده گیج و مات و مبهوت شده unable to think clearly or deal with a situation because of fear or a shock
slightly offensive کمی اهانت آمیز، بی ادبانه، یا از روی بی احترامی Rude, disrespectful
مداخله کردن ( مخصوصا به منظور کمک ) Get involved especially to help
غرق در فکر، ( در مورد چهره ) ( و غافل از اطراف خود ) thinking deeply about something private, rather than about what is happening around you
a feeling of refreshing tranquility and an absence of tension or worry. حس راحتی، آرامش، آسودگی، حس آرامش تازه، حس آسودگی و بدون هیچ دغدغه ایی
خمیده یا آویزان ( به خاطر سنگینی وزن چیزی ) Branches sagged under the weight of snow
صدای خنده های ممتد صدای قهقهه
تغییر کرده، عوض شده، تبدیل به ( چیز دیگری ) شده.
( صفت ) کسی که فکر و ذهن اش یه جای دیگه است، خودش اینجا، فکر اش یه جای دیگه. جدا از از چیزی مثلا ( این دنیا، از زندگی ) ،
دلبستگی، دوستی، علاقه، پیوستگی ( بین دو دوست، عاشق ) رابطه - ( با هم بودن )
دوره, مدت، مدت زمان،
دور افتاده ( از کسی )
completely confused سر در گم، گیج
ضعیف، ناتوان، بی دوام
Soulless بی روح Empty تو خالی
Soulless بی روح، خشک Empty خالی, تهی, پوچ, تو خالی
ایمان، پاکی،
, wickedness , Vice گناه، بدی، کار بد، بدجنسی
To indulge, to bask in, to revel in ( a feeling ) ( با یه حس ) حال کردن، از ( یه حس ) لذت بردن To wallow in self - pity/despair/defeat etc To se ...
به طور مداوم، به طور پایدار، ، دائما، بدون توقف
بزرگی، عظمت
Intended, aimed, destined بر آن شده نائل شده سرنوشت ( . . . ) شده ( برای چیزی یا کاری/ به عنوان . . . . ) در نظر گرفته شده
To lose yourself in something to be paying so much attention to something that you do not notice anything else غرق شدن، غرق کردن ( خود در چیزی )
به جنگ رفتن، جنگ کردن، جنگیدن، در حال جنگ بودن
به رنگ . . . آمیخته به رنگ، به رنگ ( چیزی ) در آمده Fear - tinted eyes چشمانی به رنگ ترس، آمیخته به رنگ ترس، به رنگ ترس در آمده
یه عالمه، خیلی
کینه، نفرت، بدخواهی، بد جنسی، بد خواهی، دشمنی، سو نیت، دیو سیرتی، عداوت خشم
تشکیل دهنده constituent
distinctive ویژه، خاص، برجسته، متمایز