wallow

/ˈwɑːloʊ//ˈwɒləʊ/

معنی: غلتیدن، در گل و لای غوطه خوردن
معانی دیگر: (در گل یا لجن یا گرد و خاک و غیره) غلت زدن، غوطه ور بودن، (به ویژه ناو) به طرفین متمایل شدن، چپ و راست رفتن، پس و پیش رفتن، (مجازی ) زیاده روی کردن، افراط کردن، زیاد داشتن، مغروق بودن یاشدن، (آتش یا دود وغیره) زبانه کشیدن، اوج گرفتن، غوطه وری

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: wallows, wallowing, wallowed
(1) تعریف: to roll the body about lazily in mud, sand, water, or the like, esp. for comfort or pleasure.
مترادف: bask, welter
مشابه: lounge, swim, wade

(2) تعریف: to indulge oneself too much in an emotional condition or manner of living.
مترادف: indulge, luxuriate
مشابه: bask, delight, revel

- He was wallowing in self-pity.
[ترجمه گوگل] او در حسرت خودش غوطه ور بود
[ترجمه ترگمان] غرق در دلسوزی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to move ahead clumsily or in a rolling manner.
مترادف: flounder
مشابه: clamber, lumber, lurch, pitch, roll, stagger, stumble, waddle

- She wallowed out of the surf and collapsed.
[ترجمه گوگل] او از موج سواری بیرون آمد و سقوط کرد
[ترجمه ترگمان] از موج سواری بیرون رفت و از روی زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to have a great amount of something (usu. fol. by in).
مشابه: bathe, luxuriate, swim

- She is wallowing in antique jewelry.
[ترجمه گوگل] او در جواهرات عتیقه غوطه ور است
[ترجمه ترگمان] او در جواهر عتیقه غوطه ور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: wallower (n.)
(1) تعریف: an act or instance or wallowing.
مشابه: swim, waddle, wade, welter

(2) تعریف: a muddy rut, pool, or other site where animals wallow.
مشابه: pit, pond, pool, puddle, rut, watering hole

جمله های نمونه

1. pigs like to wallow in their own excrement
خوک ها دوست دارند که در کثافت خود غلت بزنند.

2. He loves to wallow in a hot bath after a game.
[ترجمه گوگل]او دوست دارد بعد از بازی در حمام آب گرم غوطه ور شود
[ترجمه ترگمان]اون عاشق اینه که تو یه حموم داغ بعد از یه بازی در حال غوطه خوردن باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His tired mind continued to wallow in self-pity.
[ترجمه گوگل]ذهن خسته اش همچنان در حسرت خودش غرق می شد
[ترجمه ترگمان]ذهن خسته اش همچنان در حال غرق شدن به خود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His parents are partly responsible for his wallow.
[ترجمه گوگل]پدر و مادرش تا حدودی مسئول غفلت او هستند
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش تا حدودی مسئول wallow هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He likes a good wallow in the bath.
[ترجمه گوگل]او در حمام از یک غلتک خوب خوشش می آید
[ترجمه ترگمان] اون از اینکه توی حموم غوطه ور باشه خوشش میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She's not someone who likes to wallow in self-pity .
[ترجمه گوگل]او کسی نیست که دوست داشته باشد در دلسوزی به خود غرق شود
[ترجمه ترگمان]اون کسی نیست که دوست داره در حال خودش غوطه ور باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He should not allow himself to wallow in it, however: hindsight may well suggest he has had a lucky escape.
[ترجمه گوگل]با این حال، او نباید به خود اجازه دهد که در آن غوطه ور شود: آینده نگری ممکن است نشان دهد که او یک فرار خوش شانس داشته است
[ترجمه ترگمان]با این حال، او نباید اجازه دهد که در آن غوطه ور شود: درک ممکن است به خوبی نشان دهد که او یک فرار شانسی داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Did Bill Clinton wallow in the mud with a group of Tucson sorority girls?
[ترجمه گوگل]آیا بیل کلینتون با گروهی از دختران خانواده توسان در گل و لای غوطه ور شد؟
[ترجمه ترگمان]بیل کلینتون توی گل، با یه گروه از انجمن های خواهری \"توسان\" غرق شد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Rather did he wallow in a mood of self-pity, taking his son's desertion as a personal affront.
[ترجمه گوگل]در عوض او در حالت ترحم به خود غوطه ور شد و ترک تحصیل پسرش را به عنوان یک توهین شخصی تلقی کرد
[ترجمه ترگمان]او به جای این که احساس ترحم نسبت به خود داشته باشد در حالی که از ترک اعتیاد پسرش به عنوان یک توهین شخصی استفاده می کرد، غوطه ور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If you haven't enough energy left, wallow in a jacuzzi, sauna or steam bath instead.
[ترجمه گوگل]اگر انرژی کافی ندارید، به جای آن در جکوزی، سونا یا حمام بخار غوطه ور شوید
[ترجمه ترگمان]اگر انرژی کافی به سمت چپ ندارید، در عوض در یک حمام بخار، سونا و یا حمام بخار بگردید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Its Buffalo Wallow Lounge is about the size of a closet.
[ترجمه گوگل]Buffalo Wallow Lounge آن تقریباً به اندازه یک کمد است
[ترجمه ترگمان]سالن Buffalo Buffalo در حدود یک کمد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Dogs love splashing in mud and hippos wallow in it.
[ترجمه گوگل]سگ ها عاشق پاشیدن در گل هستند و اسب آبی در آن غوطه ور می شود
[ترجمه ترگمان]سگ ها عشق را در گل و گل و آبی که در آن غوطه می خورند را دوست دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His usual pattern is to vent, wallow and then move on.
[ترجمه گوگل]الگوی معمول او تخلیه، غلتیدن و سپس ادامه دادن است
[ترجمه ترگمان]الگوی معمول او تخلیه کردن، غلت خوردن و سپس حرکت کردن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We should not wallow in the walley of despair.
[ترجمه گوگل]ما نباید در ویلای ناامیدی غرق شویم
[ترجمه ترگمان]نباید در ناامیدی ناامیدی غوطه ور بشویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This product is on the chain after wallow puppy!
[ترجمه گوگل]این محصول روی توله زنجیری پس از والو است!
[ترجمه ترگمان]این محصول بعد از یک توله سگ wallow روی زنجیره است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غلتیدن (فعل)
roll, slither, wallow

در گل و لای غوطه خوردن (فعل)
wallow

تخصصی

[زمین شناسی] غلتگاه پر از گل و لای - منطقه یا فرورفتگی ای، معمولاً با آب یا گل پر شده که مشابه محلی است که جانوران در آن غلت زده و گودال حفر کرده اند.

انگلیسی به انگلیسی

• act of rolling about (as in dust, water, or emotions); place where animals wallow; state of degeneracy
lie down and roll about in (mud, dust, water, etc.); indulge oneself in something (food, emotion, riches, etc.)
if you wallow in an unpleasant situation or feeling, you allow it to continue longer than is reasonable or necessary because you lack the energy or will-power to change things.
when an animal wallows in mud or water, it lies or rolls about in it slowly.

پیشنهاد کاربران

فرو رفتن، غرق شدن
( of a boat or aircraft ) roll from side to side.
a ship wallowing in stormy seas.
کژ و مژ ( کج و معوج ) شدن
مولانا در دیوان شمس گفته است:
چون کشتیِ بی لنگر کژ می شد و مژ می شد
وز حسرتِ او مرده صد عاقل و فرزانه
غصه خوردن
غمگین ماندن بدون تلاشی برای ازبین بردن آن، حالا چه برای این که از این وضع لذت میبره یا می خواد ترحم بقیه رو جلب کنه
1. ( به ویژه حیوانات خاص ) غلت زدن در گل و آب و غیره برای لذت بردن
2. به سختی حرکت کردن
3. غرق در دارایی ها، احساسات و غیره.
4. ( از دود، امواج، و غیره ) به بالا آمدن
5. عمل یا مصداق غوطه ور شدن
6. محل گل آلود یا فرورفتگی که حیوانات در آن غوطه ور می شوند
For the sake of Hajar's daughter, I a, willing to wallow in the mud
سیِ دُختِ هاجِرو خودُمه تو گِل می پِلِکونُم
: ) ) ) ) ) ) )
To indulge, to bask in, to revel in
( a feeling )
( با یه حس ) حال کردن، از ( یه حس ) لذت بردن
To wallow in self - pity/despair/defeat etc
To seem to enjoy being sad etc, especially because you get sympathy from other people – used to show disapproval
غوطه خوردن

بپرس