unison

/ˈjuːnəsn̩//ˈjuːnɪsn̩/

معنی: اتفاق، هم اهنگی، اتحاد، هم صدایی، یک صدایی، هماوایی
معانی دیگر: (موسیقی) قطعه ی مشتمل بر دو نت یا آوای مشابه، قطعه ی تک آوا، توافق کامل، هم اندیشی، هم رای بودن، همنوایی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: (prec. by in) the simultaneous sounding of voices, or of musical tones in the same pitch or in octaves.

(2) تعریف: agreement; accord.
مشابه: unity

- They acted in unison to fight the enemy.
[ترجمه علی جادری] آنها در جنگ با دشمن همصدا بودند .
|
[ترجمه محمد] در هم تنیدگی
|
[ترجمه گوگل] آنها برای مبارزه با دشمن متحد عمل کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها با هم مخالف بودند تا با دشمن بجنگند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. unison singing
تک خوانی

2. in unison
1- (دارای دونت مشابه و همزمان) همنوا،با همنوایی 2- (قطعه ی موسیقی - در حالی که همه ی خوانندگان و نوازندگان بخش معینی رابا هم اجرا می کنند) همنوا،هم صدا،هم آواز

3. they sang in unison
آنها هم آواز شدند.

4. 'Good morning!' the kids replied in unison.
[ترجمه گوگل]'صبح بخیر!' بچه ها یکصدا جواب دادند
[ترجمه ترگمان]صبح به خیر! بچه ها با هم گفتند:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The last verse will be sung in unison.
[ترجمه گوگل]آخرین بیت به صورت هماهنگ خوانده خواهد شد
[ترجمه ترگمان]آخرین شعر با هم هماهنگ خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. 'Good morning, Mrs Crawford,' the children shouted in unison.
[ترجمه اسحاقی] بچه ها یکصدا فریاد کشیدند : صبح بخیر خانم کرافورد.
|
[ترجمه گوگل]بچه ها یکصدا فریاد زدند: «صبح بخیر خانم کرافورد»
[ترجمه ترگمان]بچه ها با هم گفتند: صبح به خیر، خانم کرافرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Try to sing in unison if you can.
[ترجمه گوگل]اگر می توانید سعی کنید یکصدا بخوانید
[ترجمه ترگمان]سعی کنید همزمان با هم آواز بخوانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. 7000 pairs of hands clapped in unison to the song.
[ترجمه گوگل]7000 جفت دست همصدا به آهنگ دست زدند
[ترجمه ترگمان]۷۰۰۰ جفت دست، هماهنگ با آهنگ کف زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Michael and the landlady nodded in unison.
[ترجمه گوگل]مایکل و صاحبخانه با هم سر تکان دادند
[ترجمه ترگمان]میخائیل و زن کاروانسرا دار سر تکان دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Management and workers must act in unison to compete with foreign business.
[ترجمه گوگل]مدیریت و کارگران باید برای رقابت با تجارت خارجی هماهنگ عمل کنند
[ترجمه ترگمان]مدیریت و کارگران باید هماهنگ عمل کنند تا با تجارت خارجی رقابت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The governments acted in unison to combat terrorism.
[ترجمه گوگل]دولت ها برای مبارزه با تروریسم هماهنگ عمل کردند
[ترجمه ترگمان]دولت ها با یکدیگر هماهنگ بودند تا با تروریسم مبارزه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They ran together, their legs moving in unison.
[ترجمه گوگل]آنها با هم می دویدند، پاهایشان یکپارچه حرکت می کرد
[ترجمه ترگمان]همه با هم می دویدند و پاهایشان با هم هماهنگ می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Bassoons, on the other hand, when used in unison with trombones tend to dull their brilliance.
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، باسون ها وقتی به صورت هماهنگ با ترومبون ها استفاده می شوند، درخشندگی خود را کاهش می دهند
[ترجمه ترگمان]از سوی دیگر، از طرف دیگر، هنگامی که به طور هماهنگ با ترومبون مورد استفاده قرار می گرفت، همیشه درخشندگی و درخشش خود را از دست می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Instead our heads turned in unison towards the dancers, among whom battle seemed already to have started.
[ترجمه گوگل]در عوض، سرهای ما یکپارچه به سمت رقصندگان چرخید، که به نظر می‌رسید جنگ در میان آنها از قبل شروع شده بود
[ترجمه ترگمان]به جای این که سر ما با یکدیگر به سوی رقاص رقاص حرکت کنند، در میان ایشان به نظر می رسید که در میان ایشان پیکار آغاز شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. When men and women work in unison they can get a hold of anything.
[ترجمه گوگل]وقتی زن و مرد به طور هماهنگ کار می کنند، می توانند هر چیزی را به دست آورند
[ترجمه ترگمان]وقتی مردان و زنان با هم هماهنگ می شوند، آن ها می توانند هر چیزی را تحمل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اتفاق (اسم)
accident, event, case, happening, occurrence, fluke, accidentalism, unison, hazard, confederation, fortuity, confederacy, federation, happenstance, joinder

هم اهنگی (اسم)
accord, harmony, coordination, cadence, consonance, concert, unison, synchrony, concordance

اتحاد (اسم)
consolidation, sodality, accretion, alliance, union, solidarity, association, unison, incorporation, marriage, confederation, band, injunction, league, confederacy

هم صدایی (اسم)
consonance, unison, assonance, homophony

یک صدایی (اسم)
unison, monophony

هماوایی (اسم)
unison

انگلیسی به انگلیسی

• harmony, agreement
if a group of people do something in unison, they all do it together at the same time.
if people or organizations act in unison, they act in the same way because they agree with each other or because they want to achieve the same aims.

پیشنهاد کاربران

in unison, both of them said, “That’s
what we came here to learn!”
In unison
همگی با هم،
به اتفاق،
متحد،
کاملا هم رای با هم،
در توافق کامل،
یک صدا،

بپرس