پیشنهادهای علیرضاایرانیان (٦٦٢)
پیکان ما از ژیانی اگزز نداشت. ضرب المثلی عامیانه معادل ( خر ما از کرگی دم نداشت )
خبر دروغ، شایعه بی اساس و به دروغ به چیزی شاخ و برگ دادن.
آدم چلاس و شکم دله که به هر خوراکی ناخونک میزند.
کلمه توهین آمیز خطاب به پیر سالخورده. معادل زپرتی و زهوار در رفته.
چلاس در فرهنگ عامیانه معادل همون ( خاله هوسک و شکم دله ) هست. کسی که از هرچیز خوردنی می خواهد بخورد، که به هر چیز خوردنی ناخنک زند.
در فرهنگ عامیانه معادل کلانتر محله. بزرگ و کلانتر محل یا رئیس لوطیان محلّه که در کارهای عمومی از او نظر خواهند و دستورش را اجرا کنند.
تن تنانی. حلوای تن تنانی. لن ترانی درسته که به مرور در گویش تغییر کرده. اشاره به چیزی کمیاب که کمتر کسی اونو دیده یا تجربه کرده. حلوای تن تنانی. ت ...
تن تنانی. حلوای تن تنانی. لن ترانی درسته که به مرور در گویش تغییر کرده. اشاره به چیزی کمیاب که کمتر کسی اونو دیده یا تجربه کرده. حلوای تن تنانی. ت ...
زُپِمان zopem�n قرض، وام، بدهی، دِین
زَبار zab�r نام کوهی در ری که رودخانه ی درجیک از آن سرچشمه می گیرد و خانه ی پدر زرتشت کنار این رود بوده است.
زایاکیْه z�y�kih استعلام، استفسار، استفتا.
زاز دراییتَن= z�z dr�yitan ژاژ خاییدن، بیهوده گویی کردن، بصورت عامیانه تر یعنی حرف مفت زدن.
زارِن z�ren برادر وَلگاش شاه ساسانی
زادیشنیْه z�dishnih التماس، استدعا، استغاثه، دعا، زاری، تضرع.
زاتِنیتار z�tenit�r پدر و مادر، والدین
زاتَن z�tan زادن، زاییدن، به دنیا آوردن
زاتَک z�tak فرزند، اولاد، بچه، زاده شده
حجی وَ رِحجی. کسانی که فخر به این کند که سلسله اجداد ما همه حاجی بودند و رفتن مکّه را مایه اعتبار و افتخار کنند ولیکن به قدر خر عیسی هم کمال نفسانی و ...
نجیم و نجیم زاده. به اصطلاحات اصفهانی ها عموم شاهزادگان و نوّابهای صفوی و نادری و شاهرخی و ساداتی که فقط نسب را کمال دانند و به این جهت بر مردم مزیدت ...
یلْ کَسَن. سرهنگانِ پیرِ مُنحنی از توپخانه و قورخانه و غیره که از فرط هِرَم [=پیری] قوّه حرکت نداشته باشد لیکن هنوز به شرارتِ باطنی مقطور و منقمر باش ...
مویز پی سُک . زن هایی که صاحب قبیله یا عشیره و اقوام زیاد باشد و همه روزه از مال شوهرش آنها را مهمان کند و دایماً در تکلّفاتِ آمد و شد آنها باشد.
مترسک سرِ خربوزه. فرّاشان و گماشتگان جدیدی که مأمور کارهای بزرگ نمایند و ابداً بصیرت در انجام آن کار نداشته باشد
قُوزولی مُزولَی . معادل ریزه میزه. اطفالی که از بی مئوونگی[بی مئونتی] مادرشان کم شیر شوند و به بی شیری و سختی بزرگ شوند و همچنین بعد از رضاع و ایامِ ...
جبر تاریخی ( Determinism ) اعتقاد به این که تاریخ به وسیله ی جبر یا شرایطی غیر از انگیزه ها و آزادی های فردی شکل می گیرد، ممکن است سابقه در دیدگاه سن ...
زات سْپَرَم z�t sparam نام مَتیانی ( = کتابی ) است با 19000 واژه به زبان پهلوی که آن را زادسپرم، موبد سیرجانی در سده ی نهم ژانگاسی ( = میلادی ) نوش ...
زاتان z�t�n زاده شدگان
هُمرُک از قبیل مشهدی رحیم کَن کَن و هر کس به این نمره درآید و این شکل آدم را درجنمِ طیورش که ببری شکل هما را دارد و در عالم سَبُعی هیئت گرگ دارد. و ا ...
قوِلدِنگ صاحب هیکل و ریشی که به ناخوشی اُبنه مبتلا باشد.
آنکه لباس های خوب قیمتی زیاد دارد و می پوشد؛ لیکن از لباس هنر و معرفت و کمالات عاری باشد و در حقیقت آبرو را و شخصیت را فقط به لباس و اسباب های خوب دا ...
آنکه پاک نظر نباشد و به خانه بزرگانی که محرم است به هر کس برسد در خفیه بند کند خواه کنارِ بزم یا دالان و مبال باشد خواه دَمِ طویله یا حمّام یا گُلخن ...
رژیم کهن ( Ancien regime ) نظام قدیم فرانسه. این اصطلاح برای تشریح اوضاع سیاسی و اجتماعی فرانسه قبل از انقلاب کبیر ( ۱۷۸۹ م. ) یا دوران ابسلوتیسم به ...
یر واقعی ( Counter – factual ) فرض کردن امری بر مبنای آن چه در صورت عدم وجود یک علت کلیدی یا شرایط ویژه ممکن است رخ دهد و یا رخ ندهد و یا پی آمد رخدا ...
ناکرونیسم ( Anachronism ) خارج شدن از ادراک مبتنی بر تاریخ و معیارهای بیگانه با یک دوره یا فرهنگ. بیشتر کاربرد این واژه در مورد عدم رعایت اصل توالی ...
ابسلوتیسم ( Absolutism ) در نظر و عمل به معنای رهایی قدرت دولت از هر قید و شرطی است. این اصطلاح به ویژه مربوط به پادشاهان اروپایی از قرن شانزدهم تا ه ...
مکتب آنالیز . ( Annales School ) روی کردی است در مطالعات تاریخی، و نام آن ماخوذ است از سالنامه ای با عنوان Annales d'histories economique et sociale. ...
زابزِبا. z�bzeb� آفتاب، خورشید
خحّه قُلوچه زن های خنجرگذارِ بی باک که چند شوهر کرده باشند و شوهرها را عمداً سوزانده باشند و به هوای چند شوهر دیگر هم باشند.
کنایه به کسانی که همّتشان جز به مال اموات خوردن مقصور نیست بوی حلوا اگر از سمت جهنّم شنوند فی المثل تا درک الاسفل از آن شوق روند.
زَئینی گاو zaini g�v نام یکی از نیاکان زهاک ( نادرست: ضحاک )
zairich نام دیوی از پیروان اهریمن
شپش لحاف کُهنه کنایه به فرّاشان و عمله حضور و نقاره خانه و صندوق خانه و سایر بیوتات که با تمکّن مالی از کثرت حرص در سن پیری هم در دوندگی است و آسوده ...
کمختهیعنی ساله و کنایه به زن های سطبر پوستِ کُلُفت هیکلِ درشت اعضای پیر که مدّعی نزاکت شوند و شوهر نازک پوست طلب اند.
قُدِرمُه . دامادهای کلّه خرِ گُنده هیکلِ قوی بنیه که دچار عروس های کوچکِ ضعیف البنیه شوند.
شاقول یا ریسمان بنایی. metmar مطمر
فیس و افاده ی ناهنجار و مشمئز کننده.
قِرغُو یعنی قورتی و غرابهای اهل دهات را می گویند که به بستگی یکی از اهل شهر قباهای سجاف قصب و ملبوس خارج از زی رعیتی بپوشد.
دُو دُور فُوطک . اسباب های خوب نفیس فرنگی را عموماً و اسباب های خرّازی و ساعت های کار مکُب را گویند.
ذُقَره کنایه از اشخاصی که کُلجه و خرقه های سنجاب و خز را محض تعلّقْ سال های سال نگه دارد و هرساله دمش را نو کند و محض اظهار اعتبار بپوشد و بطونش هیچ ...
بزرگی که ملبوسش در میان عمله و اَکَله اش امتیازی نداشته باشد و این عمل را شکسته نفسی بداند.
بی بندوبار، بی نظم، قذر، لچر، نامرتب، نامنظم، ولنگار، یالانچی
شخصی که خرج کند و زحمت های زیاد کشد برای وصول به کاری و سودش را دیگری ببرد.
شُرْبُ الیهود . بزم شرابی که ملّا و مسائل ملّایی در آن باشد و صحبت خلافِ مناسبتِ آن مجلس در آنجا شود و روضه خوان و مدّاح و عزیمه خوان و تعزیه خوان در ...
صاحب منصب ها و صاحب لقب هایی که هنوز دست چپ و راست خود را نمی داند و از عالم خودش بیرون نرفته است مدّعی کارهای بزرگ می شود و آن منصب و لقب را از عظم ...
اصطلاحی قدیمی به پیش خدمت های پیرمرد شکیل که هنوز امید معشوق به خود دارد و به آقایی و به ناز و عاشق کشی های قدیمی سلوک کند و هر که از این نمره باشد.
تاتوله و تاطوله. شراب و مسکرات را و بُرْش را خصوصاً می گویند.
تاطوله که بصورت تاتوله هم نوشته میشود. شراب و مسکرات را و بُرْش را خصوصاً می گویند.
سخره خواص. هزّال و فحّاش را گویند که به فحش های عِرضی بخواهد مردمان را بخنداند.
تُف دیوار . کسی که به مجالس اعیان و کارگزاران دولت یا ملّت برود و در آنجا یارای ادای مطلب نکند و مسکوت عنه بنشیند و بدون عرض حاجت مراجعت کند.
یکی از آداب احترام به متوفی مخصوصاً به پدر، باز نگاه داشتن یقه تا چهلم او بود که در آن روز چهلم . یکی از بزرگترها یقه را بسته و تکمه می نمود.
همان چشم بندی است. علمی که با آن در تصورات مردم تصرف کنند، یعنی اشیاء و احوالی به نظر آنها رسانند که وجود نداشته باشد و مناظری به تصورشان آورند که خا ...
کنایه از ضرب المثلی است که متهمی را به جرمی نزد حاکم می برند. حاکم حکم می کند یا فلان مقدار پیاز یا فلان تعداد چوب بخورد یا فلان مبلغ پول بپردازد. مت ...
زیارتگاهی در شرق کوچه ی گذر لوطی صالح
آشفته، درهم و برهم و بی نظم و انظباط. بی قاعده.
یکی از درجات نظامی که بعداً به گروهبان سه تغییر نام یافت.
یکی از درجات نظامی که بعداً به گروهبان دو تغییر نام یافت.
پیاله ای لب کنگره ای کوچک که در آن وسمه را جوشانده، برای سیاهی و قوت به ابرو می گذاشتند.
مشتری بد پول بده
چرمی اعلا از پوست گوسفند که لعاب براق روی آن داده باشند. معمولاً لعاب ورنی را مشکی می دادند.
محلی به ابعاد تقریبی دو متر در دو متر در حمام های عمومی قدیمی جهت زدودن موهای زائد با داروی بهداشتی ( واجبی = نوره )
پارچه ای به طول تقریبی یک متر و عرض هفتاد سانتیمتر که در دو طرف آن نوار دوخته و از آن ها چوب رد می کردند و دو سر آن را با طناب به دیوار یا درخت می بس ...
وسیله ای که شیره ی تریاک را روی آن بچسبانند، وسیله ای برای شیره کشی در شیره کش خانه ها
تنبیهاتی که به واسطه گرفتن پول و جریمه و امثال آن انجام شود و از این جهت داغ آن به دل بماند.
عضو پلیس
شهربانی
شکنجه گر. یکی از عواید دوستاقبانان و نسق چی ها این بود که حق داشتند محکومین را به صورت مورد استفاده قرار دهند. به این جهت آنان را زنجیر کرده، دور کوچ ...
با هم ندار هستند. دل و جان و مال یکی، یک رنگ بودن.
افسر نگهبان
ستاره بهرام. مارس
ستاره ی زهره
نام دیگر صبحانه برای عوام و ضعفا
نام دیگر صبحانه برای عوام و ضعفا.
در اصل به معنی پیشکشی است که اطرافیان شاه وقتی او شکاری را با تیر می زد، تقدیم می کردند. در معنی متداول امروز آن یعنی گرفتن پاداش یا انعام در ازای ان ...
در اصل به معنی پیشکشی است که اطرافیان شاه وقتی او شکاری را با تیر می زد، تقدیم می کردند. در معنی متداول امروز آن یعنی گرفتن پاداش یا انعام در ازای ان ...
چوب کلفت تراشیده ی مخروط دسته دار سنگین وزن بصورت گرز که در زورخانه جهت تقویت عضلات سرشانه استفاده می شود.
به میدان سید اسماعیل مراجعه شود. میدانی در جنوب بقعه ی امام زاده سید اسماعیل واقع در غرب خیابان سیروس نرسیده به چهارراه مولوی. در این میدان هرگونه ا ...
میدانی در جنوب بقعه ی امام زاده سید اسماعیل واقع در غرب خیابان سیروس نرسیده به چهارراه مولوی. در این میدان هرگونه امتعه ی نو و کهنه و دزدی خرید و فرو ...
میدان شاهپور ( وحدت اسلامی فعلی ) در ابتدا به دروازه قزوین معروف بوده است. در زمان ناصرالدین شاه با گسترش شهر، دروازه قزوین به میدان قزوین کنونی منتق ...
لش یا لاتی که دهانه ی میدان بارفروشی، مانند میدان میوه و تره بار را گرفته، بابت هر بار چیزی از مراجعان می گرفت. همچنین یکه تازی میدان نبرد.
میدان اعدام که در اوایل دوره ی قاجار در سبزه میدان واقع شده بود.
میخ چهار نبش بلند ضخیم حلقه دار که به زمین کوبیده، افسار مرکوب خود را به آن می بستند.
روضه ای زنانه که به مناسبت ولادت حضرت زهرا و ائمه انجام می شود.
روضه ای زنانه که به مناسبت ولادت حضرت زهرا و ائمه انجام می شود.
ردخور پیدا نمی کند
چوب سیاه گره دار، مخصوص قلندران به نشانه ناهمواری دنیا.
سکه ی طلا مربوط به کشور روسیه.
ملنگ یعنی سرخوش، مست. به آدم سر و پا برهنه نیز می گویند
جلوی سر را ملاج میگویند با میم مفتوح.
قلم مانندی که انتهای آن در چوب فرو رفته و دسته چوبی پیدا می کند، برای درست کردن شکاف در چوب استفاده می شود.
یکی از درجات نظامی که بعداً به استوار تغییر نام یافت
جمع کردن و سرگرم ساختن مردم را به هر طریق از قصه گویی، مرثیه خوانی، شعبده بازی، نمایش های پهلوانی و امثال آن را معرکه گیری می گفتند.
ظرف مسی استوانه شکل لب کنگره ای دسته دار که با آن آب به بدن می ریختند
پنبه یا کاغذ سستی در ته سیگار، برای گرفتن جرم توتون که امروزه به آن فیلتر می گویند.
ماساژ و مالش عضلات بدن، بخصوص عضلات سرشانه، دست ها و کمر که در حمام ها توسط کیسه کش انجام می شد.
زنی که کار او آرایش کردن و بزک کردن زنان است. مشاطه به معنی شانه کننده مونث است.
به مسافرانی اطلاق می شد که بدون هیچ وسیله ای، تنها با یک لنگ قرمز سفر می کردند. نیازهایشان از سایر مسافران و دیگران تأمین می شد و هنگام خوابیدن لنگ ر ...
اولین بیمارستان دولتی که در عهد احمد شاه قاجار به اسم مریضخانه ی دولتی نامیده شد و بعدها به بیمارستان سینا موسوم گردید.
پانزده مثقال زفت، چهار مثقال سقز، نود مثقال روغن زیتون و بیست مثقال موم را با هم می گداختند و با چهل و یک مثقال مردار سنگ سائیده شده مخلوط می کردند. ...
مخلوط سفیداب قلع، گل ارمنی ( glele Armani ) و سفیده ی تخم مرغ که برای معالجه ی سوختگی و آفتابزدگی و زخم آبله استفاده می شد.
مرکورکورم، جیوه خشک
مرده گردانی یکی دیگر از راه های گدایی بود که عمدتاً لش ها و گردن کلفت ها انجام می دادند. به این صورت که دو نفر همدست شده، یکی خودش را به حالت مرده بی ...
مجلس ترحیم، مجلسی که برای یادبود مرده ترتیب بدهند
لگن مستراح از جنس آهن سیاه با دهانه ی گشاد و انتهای تنگ که در پایین آن دریچه ای قرار گرفته بود که با ریختن فضولات باز و بسته می شد. خاصیت آن این بود ...
عضو دارایی
همه چیز را در لقمه فشردن و با میل و ولع تمام، بی اعتنا به همسفره و هم غذا، خوردن
دزد خر، گاو، گوسفند و شتر
علم شعبده که مثلاً از کاغذ بریده، پرنده به پرواز آورند و از مجسمه ی بی جان، جسم جاندار ارائه کنند و غیره.
علمی که از ریاضیات به هم رسد و چون کامل شود بتواند صاحبش را از مال دنیا بی نیاز گرداند، آنچه خواهد بدون زحمت و رنج حاصل شود و هر خواهش که جهت خود و غ ...
علم طلسمات و اعداد و حروف که با آن اعمال خارق عادت انجام دهند، مثل رسانیدن دو تن که معاشرت و معاشقت و زناشوئیشان غیرممکن باشد و احضار و طرد و بوجود آ ...
کسی را در معامله وکیل کردن. یعنی از طرف من وکیلی که به خیر من کار کنی و خدا شاهد وکالت تو باشد
کسی که پیشاپیش جنازه حرکت می کرد، قرآن تلاوت می کرد و متناسب با سن و وضع مرده برخی جملات در خصوص متوفی بیان می نمود.
کسی که در مستراح های عمومی برای مردم آفتابه پر می کرد
کسی که در مستراح های عمومی برای مردم آفتابه پر می کرد
یا لولئین، آفتابه ی سفالین. بعدها که آهن ورق و حلبی وارد شد آفتابه های سفالین کنار گذاشته شد. از مس، برنج، نقره و حتی طلا نیز برای متمکنین آفتابه ساخ ...
لولهنگ، آفتابه ی سفالین بعدها که آهن ورق و حلبی وارد شد آفتابه های سفالین کنار گذاشته شد. از مس، برنج، نقره و حتی طلا نیز برای متمکنین آفتابه ساخته شد
کرک گل نی ( kork - e - gol - e - nei )
میهمانی کسب اجازه ی شاگرد از استاد، به این معنی که شاگرد لیاقت انجام دادن کاری که به او محول شده است را یافته است.
مواظب و سرپرست اطفال اعیان و رجال
چراغ نفت سوز از یک تا ده شعله شمع
پاکت یا کیسه یا ظرفی که حدود یازده سیر و سه مثقال یعنی به گرم معادل ( 840 گرم ) محتوی داشته باشد.
کاغذ سیگار آماده شده که لبه هایش به وسیله ی ماشین چسبیده شده باشد. اگر سیگارت را با دست بپیچند به آن "کاغذ سیگار" می گفتند اما کلمه ی گیلز که در فارس ...
کاغذ سیگار آماده شده که لبه هایش به وسیله ی ماشین چسبیده شده باشد. اگر سیگارت را با دست بپیچند به آن "کاغذ سیگار" می گفتند اما کلمه ی گیلز که در فارس ...
یکی از گودها یا محله ی های قدیم تهران که ظاهراً خیلی خوشنام هم نبوده است
گلریزان جشنی ورزشی بود که هرچند یکبار در زورخانه جهت همراهی از پا افتاده یا حاجتمندی برپا می شد و عوایدش جهت بدهکاری، ورشکستگی، بیماری، خرج عروسی، سر ...
آتشکار حمام عمومی تون سوز حمام
خاک کرم رنگی که در رنگ های لعابی دیوار به دلیل هم رنگ بودن با رنگ آجر به کار می امد. ( گل ماشی هم می گویند. )
خاک کرم رنگی که در رنگ های لعابی دیوار به دلیل هم رنگ بودن با رنگ آجر به کار می امد. ( گل ماشین هم می گویند. )
نوعی بازی که از میان چند نفر، یک نفر به عنوان گرگ انتخاب می شود و دنبال بقیه می کند. هر کس که گرفتار گردد، گرگ می شود.
بعضی اشتباه معنی کردن و مدعی هستن که از اعجاز مرتضی علی ( علی ع ) می دانستند که گربه اش غیر از گربه های دیگر بوده و از هر طرف می انداختی اش، چهار دست ...
شستنی که با آبی مختصر یا یک ظرف آب انجام شود.
اولین هتل آبرومند به سبک اروپایی در ایران با سالنی زیبا که ابتدا جهت رقص و غذاخوری اختصاص یافت و سپس سالن بالماسکه و نمایش شد و چندی نیز صورت سینما ب ...
گذاری منشعب از جنوب چهارسوق بزرگ بازار. از بازارهای بدون سقف قدیمی تهران که قدمت آن به احتمال زیاد به دوره ی آقا محمدخان قاجار می رسد و بانی آن سرما ...
گتر با گاف کسره دار. روکشی از جنس ماهوت یا ضخیم تر به رنگ های کرم و قهوه ای به شکل ساقه ی جوراب که روی کفش می بستند و روی کفش را تا سرپنجه می پوشانی ...
کفش لاستیکی سیاه با آستر ماهوت قرمز که آن را در ابتدا از روسیه می آوردند و در میان زنان پیر و میانه سال زیاد طرفدار پیدا کرده بود.
گاری جهت حمل مسافر با ظرفیت سه خروار ( 900 کیلوگرم ) بار و 24 مسافر. در این گاری بارها را در کف گاری قرار داده، مسافران روی آن می نشستند و دیگر وسایل ...
گاری چهارچرخه ی روپوش دار با دو چرخ کوچکتر در جلو و دو چرخ بزرگتر در عقب که جزء وسایل نقلیه ی سریع السیر به شمار می آمد. همانطور که از اسم آن پیداست ...
جفتا جفت، کاملاً کنار هم
سرخ مایل به سیاه، سرخ سیاهگین یا سیاه سرخگین
کوزه ی آبخوری سفالین که در تهران مرسوم بود که آن را جلوی نسیم قرار می دادند و آب را خنک می نمود.
ظرفی قابلمه مانند از گل ( gel ) پخته که در کف گهواره برای دفع ادرار و مدفوع کودک جاسازی می کردند. به این صورت که طفل را طاقباز و بدون شلوار خوابانیده ...
کلانتری
دستمبو یا کمبزه میوه ای کوچکتر و سفت تر از خربزه با طعمی میان خیار و خربزه.
کمبزه یا دستمبو خربزه نارس نیست. خودش یه میوه هست کوچکتر از طالبی و سبز رنگ. میوه ای خیلی کوچکتر و سفت تر از خربزه با طعمی میان خیار و خربزه.
ظرفی مانند دیگچه با لبه ای صاف و دو دسته در دو طرف و دری جذم و جفت و دسته دار.
با کاف مضموم به معنی سرفه کردن. با کاف مفتوح به معنی پشیمان شدن، تحت تأثیر تبلیغ مخالف کسی قرار گرفتن، پس آوردن. دبه کردن.
به معنی کلوخ اندازان. خوش گذرانی، تلافی محرومیت از عیش و سرور را با افراط در آن ها درآوردن
خوش گذرانی، تلافی محرومیت از عیش و سرور را با افراط در آن ها درآوردن. کلاغ اندازان هم گفته میشه.
با ت فتحه دار. کلاه نمدی تخم مرغی شکل که آن را با سوزن زنی به دوازده یا چهارده ترک تقسیم کرده و در هر قسمت اسامی ائمه و اشعار و ابیاتی در مدح علی ( ...
کلاه پاپاخی هم گفته می شود. کلاهی از پوست گوسفند باپشم های بلند که پشم هایش تا روی چشم آمده و قیافه را مهیب می نمود.
کلاه پاخ پاخی هم گفته می شود. کلاهی از پوست گوسفند باپشم های بلند که پشم هایش تا روی چشم آمده و قیافه را مهیب می نمود.
حرف، حرف می آورد.
فردی که بر روی کفن آیات قرآن می نوشت.
دزدی که اسکناس درشت را برای خرد کردن به کسی عرضه نموده، پس از گرفتن اظهار انصراف می کند و در دادن و گرفتن پول خود، مقداری از آن را می رباید ( کف می ر ...
دو صندوق بدون در رو پوشیده که بر دو طرف قاطر یا شتر بسته می شد و در هر صندوق یک نفر قرار می گرفت. این وسیله برای حمل مسافر خصوصاً بانوان و اطفال استف ...
پرچمی پاچین مانند که بر چوبی کشیده شده، بر سرش قبه ای از برنج یا نقره یا چیزی شبیه پنجه نصب می کردند. چوبی که بر سرش پنجه یا گوی نصب کرده و آن را با ...
گیاهی با برگ های باریک و معطر با گل های کوچک ارغوانی که برای خوشبو ساختن ماست و دوغ و رفع رطوبت آن به کار می رود. عطر کاکوتی نزدیک به آویشن است.
کاغذی مخصوص سیگار پیچی از جنس مخصوص مانند پوست آهو که حتی در هزاران بار باز کردن و لول کردن عیب نمی کرد و سال ها مورد استفاده قرار می گرفت.
نوعی بازی که کودکان انجام می دادند به این صورت که با چوب کلفت و کوتاهی به طول هفتاد تا هشتاد سانتی متر به نام دولک به چوب کوتاهی به طول تقریبی پانزده ...
یکی از محلات قدیمی تهران، در امتداد بازار مسگرها. در این محل خانه ی معروفی قرار دارد که به احتمال زیاد متعلق به خاله ی ناصرالدین شاه بوده است.
یکی از محله ی های قدیمی تهران که اکنون در بازار قرار دارد.
گوژپشت
اسلحه سازی دولتی، مهمات سازی قشون. محل آن غرب خیابان باب همایون تا شرق خیابان خیام بود.
مکان ماه در برج عقرب. طبق قاعدهی نجوم، هر دو روز و چند ساعت ماه در یکی از بروج دوازده گانه منزل می کند که یکی از آن منازل عقرب یعنی برج عقرب می باشد ...
خمپاره
سوار کردن کودک بر روی شانه به صورتی که یک پایش از جلو و پای دیگرش از پشت حامل آویزان باشد.
رشوه، باج سبیل
یکی از وسایل سحر و جادو، برای زنانی که آبستن نمی شدند یا فاصله ی زیاد میان آبستنی آنها می افتاد استفاده می شد.
دیگی مسی با لبه ی کوتاه و دهان گشاد.
سربازانی که به تقلید از نظامیان روس لباس می پوشیدند و به سبک روسی تعلیمات نظامی دیده بودند
قدک پارچه ی دست باف از جنس پنبه که همانند متقال بود با بافتی ریزتر و رنگ آبی تیره که به کار قبا و لباس مردان می آمد. ضمنا یکی از اصطلاحات کفاشان قدیم ...
قدح یا ظرف بزرگ که بعضی تا پنجاه لیتر گنجایش داشت.
وزن کردن به وسیله ی قپان. نوعی شکنجه هم محسوب می شده که محکوم را به وسیله ی آن از سقف آویزان می کردند.
بلندی جلوی زین اسب است. به آن قبه و کوهه هم میگویند.
جسم کوچک و محدب به شکل نیم کره یا دکمه که به جایی چسبیده باشد. بیشتر منظور درجات بالای نظامی است. همچنین. گنبد و قربوس زین اسب هم معنی میده.
اقل منقل تلفظ درستش قبل منقل هست. متاسفانه اغلب غلط تلفظ میکنند. قبل با قاف و با . ضمه دار. بمعنی وسایل منقل. ظرفی از چرم مانند کیسه برای اسباب چا ...
قبل با قاف و با . ضمه دار. بمعنی وسایل منقل. ظرفی از چرم مانند کیسه برای اسباب چای و دود و دم، امثال قلیان و وافور. در گویش عامیانه بجای خرت و پرت ...
نوعی بازی که در آن چشم یک نفر را می بندند و یکی یا هر چند نفر دیگر که داخل بازی باشند در گوشه و کنار، قایم می شوند و آنگاه چشم وی را باز کرده و او با ...
نوعی بازی که در آن چشم یک نفر را می بندند و یکی یا هر چند نفر دیگر که داخل بازی باشند در گوشه و کنار، قایم می شوند و آنگاه چشم وی را باز کرده و او با ...
قایم باشک. نوعی بازی که در آن چشم یک نفر را می بندند و یکی یا هر چند نفر دیگر که داخل بازی باشند در گوشه و کنار، قایم می شوند و آنگاه چشم وی را باز ک ...
قاضی یا روحانی قشون و لشکر
هماوردی، سنگ واکندن، کلنجار رفتن
قاز واحد پول به ارزش یک هشتادم قران، یک چهارم شاهی و هر شاهی معادل یک بیستم ریال بود. صد من یک قاز یعنی کم ارزش. همینطور اصطلاح چندرقاز.
قاز واحد پول قدیم ما بوده. چهار قاز معادل یک شاهی است. واحد پول به ارزش یک هشتادم قران، یک چهارم شاهی و هر شاهی معادل یک بیستم ریال بود. اصطلاح چن ...
نوعی تخته بند. کلمه ای ترکی به معنی وسیله ای چوبی که دست ها و سر را با آن می بستند و سپس فرد را شلاق می زدند، شکنجه می کردند یا سر می بریدند.
تقلب کردن در فروش متاع، جا زن کردن و داخل زدن.
لنگ دار حمام عمومی.
فندق را روی شعله ی چراغ روغنی سوزانده، برای سیاه کردن ابرو به کار می بردند.
پارچه ی انگلیسی کت و شلواری پشمی به رنگ سیاه که معمولاً از آن کت تکی می دوختند و با شلوار سفید می پوشیدند.
اصطلاحی بود که به جوانان از فرنگ برگشته یا وطنی که صورت فرنگی مآبی به خود می گرفتند اطلاق می شد
رگ زن و دلاک حمام در گذشته.
کمربند پهن سوراخ دار چرمین یا برزنتی که خشاب های فشنگ در آن جا می گیرد و آن را به کمر بسته، سرنیزه و وسایلی از این قبیل را از قلاب های آن می آویزند. ...
کمربند پهن سوراخ دار چرمین یا برزنتی که خشاب های فشنگ در آن جا می گیرد و آن را به کمر بسته، سرنیزه و وسایلی از این قبیل را از قلاب های آن می آویزند. ...
فانوسی که حباب آن از پارچه ی موم آلود ساخته می شد بنام فانوس شمعی و و قتی بر زمین می نهادند بر روی هم چین می خورد و شمع آن ظاهر می شد. هر اعیان و ا ...
فانوسی که حباب آن از پارچه ی موم آلود ساخته می شد و و قتی بر زمین می نهادند بر روی هم چین می خورد و شمع آن ظاهر می شد. هر اعیان و اربابی، نوکری به نا ...
دو تا سه متر اطراف گنبد که با طاق کوتاه تری ساخته می شد را غلام گردش می گفتند. استفاده از این لفظ خصوصاً در زورخانه ها مرسوم بود
گداهایی که با غش کردن پول می گرفتند. به این صورت که نزدیک جوی آب و لجنی خود را لرزانده و در آن می انداختند و مردم گرد آمده، بیرونشان می کشیدند و غیه ...
شیشه ی شکم دار و گردن دار که دهانه ی آن کنگره مانند بوده و ته آن از داخل محدب می باشد.
پودر و سائیده ی برگی که رنگ سیاه از آن به دست می آمد و برای رنگ کردن موی سر به کار می رفت. به آن "رنگ" هم می گفتند.
نام محله ای در تهران قدیم واقع در شرق خیابان ناصریه ( ناصرخسرو ) منتهی به خیابان سیروس
لفظ ترکی به معنی دختر عمه ( عم قضی هم نوشته می شود که غلط است. )
همان علیشاه عوض است در گویش عامیانه. یکی از دهات شهریار، واقع در جنوب غربی تهران
کلمه ای که تازه واردان به افراد داخل حمام می گفتند. همچنین تعارفی بود که افراد داخل سربینه به کسانی که از گرمخانه بیرون می آمدند می کردند. همچنین بخ ...
گوی فولادی مذهب ( mozahab ) به اندازه هندوانه بزرگ که بالای آن پنجه ی کامل شبیه دست آدمی یا یک تیغه مانند تیغه ی علامت نصب کرده، با طاقشال و پارچه ها ...
یکی از وسایل سحر و جادو، که به کار عاشقان دل سوخته و دلدادگان پرتمنا می آمد
طلسمی دو رو که بر یک روی آن تصویر یک مرد و بر روی دیگر آن تصویر یک زن حک شده بود و بر روی صفحه ای از پولاد قرار داشت. این طلسم برای رفع بلا، دفع جن و ...
طلسمی از جنس برنج که حروف و کلماتی غیرخوانا و همچنین تصویر زن و مردی به چسبیده بر روی آن حک شده بود، برای طلسم کردن مرد به عشق یک زن مورد استفاده قرا ...
شعبه ای از عدلیه ( دادگستری ) شبیه اتاق اصناف یا شوراهای حل اختلاف
مهمانی، مجلس جشن و سرور، ضیافتی که برای اسم گذاردن یا کسب اجازه ی کار ترتیب داده شده باشد
محله در ضلع جنوب غربی میدان قزوین که در ابتدای قرن ساخته شد و فواحش تهران، که در محلات مختلف مستقر بودند را اجباراً به این محله منتقل کردند. بسیاری ا ...
جعبه ای که در داخلش نواری عکس دار از برابر نور چراغ می گذشت و بچه ها از پشت ذره بین های درشت جلوی آن به تماشا می نشستند و شهرفرنگی برایشان تعریف می ک ...
صابون پز، شمع ریز
شکر قرمز، شکر مازندرانی. چیزی دانه مانند و به هم چسبیده به رنگ زرد تیره، دارای خاصیت دارویی و طعم نامطبوع.
فردی که کفش کهنه های بی مصرف را خریده، قطعات آن ها را از هم جدا کرده، زیره و رویه و داخل و آستری را برای مصارف مختلف می فروختند
جارو و جمع آوری سردستی
محکم کاری، اتمام حجت
لیلاج یا قمار راه بیندازی که از قماربازها ده درصد پول می گرفتند.
سکه ی نقره به ارزش سه شاهی
لقبی که بعد از کشته شدن ناصرالدین شاه، درباریان و برخی از مردم بر او نهادند.
بسته های زرورق پیچیده به اندازه ی بسته های چای به اسم شانسی اقبالی، نوعی جیب بری که از میان بسته ها، یکی که برای خودشان نشان شده بود، چیزی قیمتی مانن ...
یک ور شدن، طرفی سبک و طرفی سنگین تر گردیدن
شالی از پشم و ابریشم، ظریف و زیبا، در رنگ های نارنجی و آلبالویی و آبی
سیاه کردن کسی و حقه بازی، کلاه سازی، چشم بندی، حیله گری
بدبختی و خوار و منفور و مطرود بودن
نقالی بخشی از داستان رستم و سهراب در قهوه خانه که اوج داستان های نقالی محسوب می شد و در آن شب ها قهوه خانه بسیار شلوغ می شد
کلمه ی توهین است به معنی کولی خودفروش و قحبه های ارزان قیمت.
باطل شدن، از میان رفتن
برو برگرد
ظرف گلدان مانند از جنس برنج با دری شبیه به دهانه ی قیف که داخل آن خاکستر می ریختند. وسیله ای که افراد مسن و بیماران در آن خلط و آب دهان می انداختند.
سین مضموم و لام مشدد. چهار میخ، میخ آویز.
بی آبرو کردن، ارزش آدمی را به اندازه ی یک پشیز ناچیز رسانیدن.
پر حرفی
عزیز بودن به نزد شوهر و داشتن همخوابگی
بیلچه مانندی توگود و دسته دار برای برداشتن اجناس و امتعه ی بقالی و عطاری مثل جبوبات، آرد، شکر، بلغور، فلفل و زردچوبه وغیره
اتاقک یا آلاچیق یا چیزی شبیه آن که سردستی ساخته شده، حافظ سرما، گرما یا آفتاب باشد.
لباسی بلند به شکل لباده بود با این تفاوت که در جلو تکمه نداشت و به طور آزاد به تن می ایستاد و البسه ی زیر آن نمایان می گردید. سرداری چند چین درشت یا ...
سرجوخه
نام محله ای قدیمی در تهران که در تقاطع خیابان بوذرجمهری ( پانزده خرداد ) و سیروس ( مصطفی خمینی ) واقع شده است.
محلی که سخنور به سخنوری پردازد. جای دم زدن، گفتار، دمیدن، سخن گفتن
کامل، تمام عیار، همه چیز تمام
نوعی از مشاعره. جلساتی متشکل از جمعی شعرشناس که دو مبارز سخنور، یعنی شعردان و حافظ شعر آن را اداره کرده و دیگران را سرگرم می کردند. این جلسات عمدتاً ...
خط کش خیاطی از جنس تخته ی نازک و بلند که با آن اندازه گرفته، میزان برش پارچه را حساب می کردند.
در گذشته از آنجا که مردم ( خصوصاً عوام ) با ساعت و تقویم بیگانه بودند، اتفاقات بزرگ از قبیل آمدن سیل، زلزله، وبا، به حکومت رسیدن سلطان و غیره ملاکی ب ...
چیزی شیروانی مانند یا پوششی از پارچه یا چادر که جهت آفتاب گیر بر سردر دکان ها نصب می کنند. طاقی که در معابر و بین کوچه ها می سازند تا پوششی برای آفتا ...
محل نگهداری زنبورک ها که در تهران قدیم به گود زنبورک خانه یا چال زنبورک خانه معروف بود. این محل در شمال خیابان مولوی و نزدیک سر قبر آقا واقع شده بود.
روغن عقرب. عقرب را زنده در قوطی یا شیشه ی روغن کنجد یا روغن کرچک می انداختند و در شیشه را محکم می کردند تا عقرب در آن خفه شود. این روغن برای معالجه ی ...
فصد و خون از رگ گرفتن
رشته به رشته
مکان حیاط مانند با حوض آب و جایگاه های طشت مانند از ساروج جهت رختشویی بانوان که آبشان در چاه فرو می ریخت و به خارج شهر منتقل می شد.
دهاتی
شمردن با کلمات بر مبنای حروف ابجد که برای میزان مقاومت پهلوان در زورخانه استفاده می شد و عدد کامل آن 117 بود که از نام الله، محمد، علی و 114 سوره ی ق ...
کفشی مانند گیوه یا دمپایی از چرم که پشت و پاشنه داشته باشد بدون بند و سگک.
دبیت در اصل دویت هست با دال مفتوح. پارچه ای نخی ریزبافت آهار خورده ی براق محصول کشور روسیه که عوام به آن دبیت می گفتند. و از آن جهت شلوار و پیراهن سی ...
با دال مفتوح. پارچه ای نخی ریزبافت آهار خورده ی براق محصول کشور روسیه که عوام به آن دبیت می گفتند. و از آن جهت شلوار و پیراهن سیاه و عزاداری استفاده ...
با سین مشدد. زندان، حبس خانه. بازداشتگاه
با سین مشدد. مخفف دوستاقبان. زندان بان. یکی از عواید دوستاقبانان و نسق چی ها این بود که حق داشتند محکومین را به هر صورت مورد استفاده قرار دهند. به ای ...
پاره پاره. بیشتر در مورد لباس و پارچه بکار میرود.
دو هزار، دو قران، دو ریال
عالمی رنج دیده و با کمال و معرفت. کسی که برای رسیدن به مقصود سختی زیادی کشیده است
لبه ی بخاری قدیمی را دوال میگویند.
تعمیرکاری سماور و آفتابه و چراغ. کسی که با جوش و لحیم و برنج و مفرغ و مانند آن سر و کار داشته باشد را دواتگر میگویند.
علاوه بر معنی اصلی آن: دارو، به عرق و شراب دوا گفته می شد. عرق را دوای سفید و شراب را دوای قرمز می گفتند
دنگ اسم ابزار قدیمی هست . وسیله ی کوبیدن. ابزار نمک کوبی و برنج کوبی.
نوعی درشکه است بصورت چهارچرخه مسقف با ظرفیت شش یا هشت مسافر که باربندهایی در سقف و پشت جهت بار مسافران داشت و با چهار اسب پهلوی هم کشیده می شد. در ای ...
دگنک در گویش به معنی سقلمه و سیخونک است.
شال و دستمال هایی که داش مشدی ها، زائران و قهوه چی ها به کمر بسته یا بجای کلاه یا عمامه به سر می پیچیدند
نوعی بازی که چیزی را ربودن و این به طرف آن و آن به طرف دیگری انداختن است. ( دستش ده هم می گویند )
مخفف دست رشته نوعی بازی که چیزی را ربودن و این به طرف آن و آن به طرف دیگری انداختن است. ( دستش ده هم می گویند )
نوعی بازی که چیزی را ربودن و این به طرف آن و آن به طرف دیگری انداختن است. ( دس رشته هم می گویند. )
انگشتری که رکاب آن بصورت دست خوش تراشی است که نگین را گرفته است.
گلدانی کوچک و ظریف از جنس بارفتن که دست خوش تراشی کمر آن را در خود گرفته بود.
دزدی شب کار که فقط شب ها دست به دزدی و لخت کردن و خانه بری و دکان بری و مثل آن می زند
دزدیدن. سرقت کردن. همینطور حساب کسی رو رسیدن. کسی رو آسفالت کردن.
دزد و سارق
دنگی با دال ضمه دار همان دانگی. شریکی، به شرکت
هر وسق , شصت صاع , یا یک بار شتر است .
اوساق جمع وسق است و هر وسق , شصت صاع , یا یک بار شتر است .
فریضه به معناى گوشت پاره میان پهلو و کتف که در وقت ترسیدن بلرزد. گرده .
جمع فریضه است وبه معناى گوشت پاره میان پهلو و کتف که در وقت ترسیدن بلرزد. گرده .
امـام حـسین علیه السلام درباره استدراج خداوندى مىیفرماید : استدراج خدا بنده خود را این است که به او نعمت فراوان دهد و شکرگزارى را از او بگیرد ( تحف ا ...
از ضلع جنوب غربی میدان شاهپور تا چهارراه عزیزسلطان
خیابان سعدی. این خیابان خیابان شیخ هم نامیده می شد. این خیابان از این جهت لختی نام گرفته بود که تردد در آن بسیار کم بود و حتی در روز روشن در آن خیابا ...
آن قسمت از خیابان لاله زار از خیابان استانبول ( جمهوری ) تا شاهرضا ( انقلاب )
خیابان ری
خیابان ایران
خیابان فردوسی
خیابان باب همایون
شاهپور: از میدان حسن آباد تا میدان شاهپور ( خیابان وحدت اسلامی )
در لغت به معناى رشته اى است که با آن مروارید ومانند آن را به رشته کشند.
نمط بمعناى جماعتی از مردم که یکپارچه و هم هدف باشند , امت , راه و روش .
ضرب المثلی است درباره کسی که هر رطب ویابس را گرد می آورد و فرق میان خوب وبد نمی گذارد هر چیزى را به زبان می آورد . کسی که هر حرفی به زبانش بیاید بدون ...
جفا : ترک صله و احسان , خشونت طبع و درشتخویی , رفتار خشونت آمیز در معاشرت با مردم , بیزارى و سردى در دوستی .
شهری است در بخش مرکزی که در جنوب شهرستان ساوه در استان مرکزی ایران قرار دارد. طبق برخی روایات این شهر پس از حملهٔ مغول به ایران . متروک گشت. مردم آو ...
شهر آبه. آوه فعلی در 25 کیلومترى ساوه واقع شده است .
شهر آبه. آوه فعلی در 25 کیلومترى ساوه واقع شده است .
به کسی میگویند که صحرانشینان در هنگام کوچ او را جلوتر می فرستند تا منزلی پر آب و علف یا جایی امن برایشان بیابد و به آنها خبر دهد . جلودار. پیشرو.
خیابان خیام، از چهارراه گلوبندک تا خیابان سپه ( امام خمینی )
پهلوی جنوبی از چهارراه پهلوی، پایین کاخ مرمر تا میدان راه آهن ( ولیعصر جنوبی فعلی )
خیابان فردوسی
خیابان سپه ( امام خمینی فعلی )
خیابان سپه ( امام خمینی فعلی )
دای قزی همان دائی قزی هست. لفظ ترکی به معنی دختر دایی .
لفظ ترکی به معنی دختر دایی ( دای قزی هم گفته می شود. )
خیابان اسماعیل بزاز. خیابان مولوی شرقی از چهارراه مولوی تا میدان شاه
خیابان مولوی شرقی از چهارراه مولوی تا میدان شاه
خیابان فرهنگ بین شاهپور و امیریه
خیابان شمالی مجلس شورای ملی ( خیابان ژاله، شهدای فعلی )
اصطلاحی به معنی آماده کردن، سر دماغ شدن، نشئه شدن، از کسالت و خماری بیرون آمدن
خرمای کم بهای خشک و نارس
خرمای کم بهای خشک و نارس
کسی که اسکلت شیروانی بر پا می کند.
اصطلاحی برای. دزدی که در سرقت اموال خانه تخصص دارد.
بله تصوره بنده هم همینه ولی برام تعجب داره که بسیاری از اساتید و سایتهای رسمی از هر دو شکل ( خاله قضی و خاله قزی ) استفاده میکنند. درود بر شما.
همان خاله قضی هستش و در لفظ ترکی به معنی دختر خاله ( که خال قضی هم گفته می شود. ) املای درستش ( قزی ) هست.
لفظ ترکی به معنی دختر خاله ( خال قضی هم گفته می شود. ) املای درستش خاله قزی هست.
دو فرقه از دراویش در عصر ناصرالدین شاه قاجار. حیدری ها پیروان سید حیدر تونی و نعمتی ها مریدان شاه نعمت الله ولی بودند که هر یک خود را حق و پیرو علی م ...
روز اول رسمیت یافتن ازدواج، روزی که دست و پای عروس را با بستن حنا رنگین می کردند. اولین آرایش عروس.
اولین حمام دوش ایران که توسط کلنل سمینو در خیابان لختی ( اکباتان ) ساخته شد.
اصطلاحی برای شستن بدن یا لباس بصورت سردستی و بدون تمیز شستن.
رفتن به حمام عمومی فقط برای غسل کردن. حمام بدون استعمال کیسه و لیف و صابون.
اصطلاحی عامیانه . رفتن خانم ها به حمام عمومی با این نیت که به رقبا، هوو و سایرین دهن کجی نموده و به آنها بفهمانند که با همسر خود نزدیکی کرده اند.
حلوایی از آرد و شیر و شکر یا شیره که در سینی های گرد پهن کرده، رویشان شاهدانه ی فراوان پاشیده یا با شاهدانه ترکیب می کردند و بر سر گرفته، دور کوچه و ...
حقانه. حق فراش، حق گزمه، حق میرغضبی، یعنی حق ظلم و ستم و تعدی و زور و قلدری و بی رحمی و قساوت و خودسری. حق لباس دولتی ( با قاف مشدد )
حَجُمَت مخفف حجامت در گویش عامیانه. گرفتن خون از گودی پشت کمر. بین دو کتف یا پایین کمر و یا ماهیچه ی پشت ساق پا. به این صورت که محل حجامت را ابتدا با ...
گرفتن خون از گودی پشت. به این صورت که بین دو کتف را بادکش می کردند تا در آن ناحیه خون جمع شود، سپس با تیغ، یک یا چند شیار روی پوست ایجاد می کردند تا ...
از ظروف چینی به نام مرغی از جنس بسیار اعلا در نازکی و ظرافت با نقوش تقریباً برجسته از طیور و برگ و گل و بوته که از چین می آمد.
مخفف چهار میخ. مصلوب داشتن، کف دست ها و کف پاها را به دیوار با میخ کوبیدن
مصلوب داشتن، کف دست ها و کف پاها را به دیوار با میخ کوبیدن
مصلوب داشتن، کف دست ها و کف پاها را به دیوار با میخ کوبیدن
مخفف چهار قل. سوره های قل اعوذ برب الفلق، قل اعوذ برب الناس، قا یا ایها الکافرون و قل هو الله احد.
باتون پلیس
چوبی به قطر هشت تا ده سانتی متر و طول یک و نیم متر که در وسط آن رابه فاصله ی سی چهل سانتی متر سوراخ کرده، طناب رد کرده و گره می زدند. طرز کار آن به ا ...
ترکه ی درخت انار یا سنجد بود که خانه دارهایی که حساب جاری با قصاب و نانوا و بقال داشتند، آنرا به هنگام خرید با خود می بردند و پس از دریافت جنس، فروشن ...
چهل توپ که در گویش چلتوپ میگویند. بازی ای مانند الک دولک که به جای الک از توپ کوچکی که با نخ پیچیده در ست می شد استفاده می کردند.
چلتوپ مخفف چهل توپ. بازی ای مانند الک دولک که به جای الک از توپ کوچکی که با نخ پیچیده در ست می شد استفاده می کردند.
گودی میان ساعد و بازو
کفشی جهت اطفال شیرخوار تا یک ساله، مانند جوراب از پوست نرم بره و گوسفند، در رنگ های مختلف.
چرخشت با خ ضمه دار خم می، خمره ای که در آن شراب می اندازند.
چراغی نفت سوز که نفت تحت فشار هوا، از طریق یک مجرا به توری رسیده و می سوزد. این چراغ در اوایل قرن بیستم اختراع شد و هم اکنون نیز در برخی نقاط از آن ا ...
جوشانده ی دارچین و زنجبیل
استخر سرپوشیده در حمام عمومی
محله ای قدیمی در محدوده ی بازار تهران و نزدیک سر قبر آقا. این محله به این دلیل شهرت پیدا کرد که در زمان ناصرالدین شاه، برای اولین بار، زنان روسپی را ...
همان چاقچور است . پای پوشی مانند شلوار گشاد که از پارچه ی سیاه، با چین و چروک های زیاد دوخته میشد تا اندام پا ظاهر نشود. چاقچور از مج پا به پایین تنگ ...
کسی که چند خر و قاطر دارد، بار و مسافر را به وسیله ی آنها جابجا می کند و خودش هم همراه آنهاست. خرکچی. قاطرچی، مکاری. خرک دار.
ظرفی با گنجایش حدوداً یک لیتر مخصوص مایعات
پستچی و پیک
نام ادیبانه ی مدفوع انسان !
گردوی کوبیده که با قند و هل در میان برگه ی هلو یا قیسی گذارده و به نخ می کشیدند
با قاف مشدد نشان شیر و خورشید که پرهای لطیف بر آن نصب می شد.
میوه ی نوعی بوته ( خار ) . چیزی شبیه بادام پوست دار با رنگ قرمز آجری که تخمه هایش در حالت رسیده با حرکت دادن صدا می دهد. / اسباب بازی و وسیله ای برای ...
ظرفی مانند جوال اما چند برابر بزرگتر از آن از جنس پشم، پنبه یا علف جهت حمل بارهای پوک و سبک وزن مانند کاه، سوخت و پهن ( pehen )
دعای چهل کلید برای بخت گشایی و افزایش مهر و محبت بین زن و شوهر توصیه شده. این دعا از حضرت زهرا ( س ) نقل شده است
از اسباب سحر و جادو. جام برنجی یی که سوره ها و آیات فتح مثل اذا جاء نصراله و الفتح و انا فتحنا . . . بر آن کنده و چهل قطعه ی برنجی کوچک شبیه کلید به ...
از اسباب سحر و جادو. جام برنجی یی که سوره ها و آیات فتح مثل اذا جاء نصراله و الفتح و انا فتحنا . . . بر آن کنده و چهل قطعه ی برنجی کوچک شبیه کلید به ...
دیگ. ظرفی مانند پاتیل یا مجمعه ی توگود از جنس مس ضخیم که کف خزینه ی حمام کار می گذاشتند و اطراف آن را با گِل حرامزاده، که از خاک رس و آهک و سفیده ی ت ...
مایه، پول، استطاعت پرداخت، توانایی مالی
زیرزمینی دخمه مانند در زیر خزینه ی حمام که تون تاب از دو سه ساعت به غروب تا پاسی از شب، در آن آتش می افروخت و به این وسیله آب حمام گرم می شد. کانال خ ...
زیر چانه ضربه زدن
در هنگام تحویل سال در دروازه های تهران توپ در می کردند تا مردم بفهمند که سال تحویل شده است
اصطلاحی در کفش دوزی. فاصله ی میان زیره و کف کفش را کفاش ها با کاغذ و مقوا پر می کردند که به این کار توکاری می گفتند.
کیسه کش حمام یا دلاک
چفت و پشت بند در خانه برای بستن شب
عصایی نازک و سبک بدون خم. تعلیمی را معمولاً از چوب آبنوس سیاه با سر و ته نقره یا طلا می ساختند.
عصایی نازک و سبک بدون خم. تعلیمی را معمولاً از چوب آبنوس سیاه با سر و ته نقره یا طلا می ساختند.
بازی شاه و وزیر: یکی شاه، یکی وزیر، یکی دزد و یکی عاشق می شود. شاه به دزد و عاشق حکم می کند، مثلاً به دزد می گوید چیزی را در حضور جمع برباید به طوریک ...
ترنا . نام بازی شاه و وزیر: یکی شاه، یکی وزیر، یکی دزد و یکی عاشق می شود. شاه به دزد و عاشق حکم می کند، مثلاً به دزد می گوید چیزی را در حضور جمع بربا ...
ترنا . نام بازی شاه و وزیر: یکی شاه، یکی وزیر، یکی دزد و یکی عاشق می شود. شاه به دزد و عاشق حکم می کند، مثلاً به دزد می گوید چیزی را در حضور جمع بربا ...
همان ترازوی شاهینی در گویش عامه هست. ترازویی از تسمه ی ضخیمی از آهن با مدبری در وسط جهت آویختن و دو قلاب از دو طرف که بر آنها کفه می آویختند
ترازوی شاهینی ترازویی از تسمه ی ضخیمی از آهن با مدبری در وسط جهت آویختن و دو قلاب از دو طرف که بر آنها کفه می آویختند.
سازنده ی زیره ی گیوه. تخت کش کهنه های نم زده را به پهنای یک انگشت تا می زد و می کوبید و پهلوی هم می نشانید و با درفش بلند داغ رشته ای از چرم خام از ک ...
یک سر پارچه ی عمامه که از آن جدا نموده و از روی شانه بر روی سینه اندازند. عملی که امامان جماعت هنگام نماز انجام می دهند و کاری که بر آن قائل به ثواب ...
تجیر. پرده ای از پارچه که دهانه دهانه با چوب هایی بلندتر از اندام آدمی میان دو دسته از جماعت استوار می گردید. امروزه در بعضی مساجد از تجیر برای جدا ...
ظرفی از گل ( gel ) مانند پیاله ی پایه دار یا دسته ای مانند دسته ی فنجان و لبه ای به شکل لبه ی قهوه جوش که در پیاله ی آن فتیله می انداختند و روغن کرچک ...
چرک، دمل، آبسه.
بیماری لک و پیس، برص ( baras ) . به بدبختی هم می گفتند، مانند اینکه فلانی به پیسی افتاده است. فلاکت.
پیزر با ز. ضمه دار. حصیری از جنس پوشال که به دور شیشه های نسبتاً بزرگ می کشیدند تا از شکستن آن جلوگیری شود.
پوششی از چلوار یا ململ یا حریر برای نوزاد، بدون دوختن و سوزن بر آن زدن که وسط آن را چاک زده و به گردن طفل می انداختند. چیزی شبیه کفن به این معنی که آ ...
عرق فروشی، مشروب فروشی
پوست گوسفند، بره یا بز که قلندران به پشت کشیده، بستر و بالین می ساختند. پوستی که علامت درویشی و قلندری می باشد، مرشد ها و قطب ها به نشانه ی قناعت زیر ...
گرفتن آب در دهان و افشاندن
پسک با پ. س. مفتوح. پوششی جلیقه مانند از نمد . پستک هم گفته می شد
قهوه چی و آبدارچی
مرثیه خوانی که به صورت اعجازخوانی و روضه خوانی در حالت تجسم صحنه های مورد ذکر با نشان دادن صورت وقایع آن که در پرده آمده بود اجرا می شد.
پرده ای مشبک
دعوتی که برای اولین بار از عروس و داماد، پس از عروسی به عمل می آورند.
تصفیه حساب. صاف کردن حساب
کفشی بی بند و تسمه با پاشنه ی کلفت چوبی
کفشی بی بند و تسمه با پاشنه ی کلفت چوبی
مرکز، محل، جای کار، محل فروش متاع یا هر چیز که قابل ابتیاع باشد.
دو دروغگوی خودستا و گنده گو صحبت می کردند. یکیشان می گفت: " پدر من مسگر بود که سالی یک دیگ درست می کرد که از بزرگی چهارصد مسگر در آن کار می کردند. " ...
تلگرافخانه
بوی زخم با . زا. ضمه دار بوی ناخوش آیند. گوشت و مرغی که بدون پیاز و ادویه پخته شوند دارای بویی نامطبوع هستند که آن را زخم می گویند.
تشویش و امید، خوف و رجاء، حدیث نفس و سئوال و استفهام
مراسمی که یک یا دو روز قبل از عروسی در منزل عروس و با حضور خانم هایی از نزدیکان داماد انجام می شد و ابتدا تمام حاضرین و در آخر عروس بند می انداخت. ( ...
بند و زیر ابرو
شبی که بزرگترهای خانواده عروس و داماد در خانه ی عروس حاضر شده و در خصوص میزان مهریه و شیربها و خرج و جواهر و مقدمات مراسم عروسی توافق می کنند. پذیرای ...
شیشه ی کوتاه شکم دار با رنگ طبیعی آبی همراه با لبه ی کلفت و برگشته که پس از پر کردن، کهنه ای بر در آن گذاشته و با نخ می بستند.
یعنی تغییر در زندگی ات حاصل نمی شود، طالع ات این طور معلوم شده است.
برقو با با ضمه دار. میخ سردرشت و پایه کوتاه که به ته کفش سربازی می کوبیدند.
برچسب. نوار یا کاغذ دراز و باریکی که به دور یک کالا می بندند و نشان دهنده ی این است که کالا قبل از ارائه مورد بررسی نهایی قرار گرفته است.
انبار اسلحه و همچنین انبار مهمات قشون واقع در خیابان سپه ( امام خمینی فعلی )
مهدی موش یکی از مستخدمین ناصرالدین شاه بوده که در حوالی میدان شاهپور ( وحدت اسلامی ) بازارچه ای بنا کرده بود. این محل در دوره ی پهلوی به خیابان مهدیخ ...
از بازارچه های مسقف دوران ناصرالدین شاه که متعلق به زعفران باجی یکی از کنیزان و مطربان دربار شاه بود.
بازاری چند روزه که بازرگانان و مردم عادی در آن جمع می شوند و به خرید و فروش می پردازند. کنایه ازجای خیلی شلوغ و بی نظم و ترتیب
بادام را روی شعله ی چراغ روغنی سوزانده، برای سیاه کردن ابرو به کار می بردند. نوعی شیرینی هم هست.
باد سهمگین زهردار، باد مریض
شلوار چسبان پاچه تنگ که به تأسی از غرب در اوایل قرن حاضر در ایران مد شد.
گردن کلفت دریده ای که از کسبه ی محل و هر محل دیگر عایدات مانند قمارخانه یا فاحشه خانه، باج گردن کلفتی می گرفت. بیشتر باج گیر ها سبیل های کلفت وحشتناک ...
بوقلمون صفت بودن، باد به خود و گلو انداختن و سنگین نگریستن، هارت و پورت، دبدبه و کبکبه ی بی پایه داشتن
امپریال به معنی سکه ای طلا بزرگتر از اشرفی است.
تفاوت خر با الاغ این بود که: خر را بار می کردند و الاغ را سوار می شدند و از نظر شناخت: مقاوم و درشت اندام هایشان، خر و پر جست و خیز و ظریف و خوش سر و ...
تفاوت خر با الاغ این بود که: خر را بار می کردند و الاغ را سوار می شدند و از نظر شناخت: مقاوم و درشت اندام هایشان، خر و پر جست و خیز و ظریف و خوش سر و ...
ابزاری چوبی برای شکنجه که لای پنجه گذاشته و فشار می دادند.
جای پائی که از چوب بر روی بیل کار می گذارند. موقع کار با بیل . پا را روی اسپره میگذارند. گاهی در گویش های مختلف اسپره رو اسپرک هم میگویند
نوعی بازی که دو نفر مقابل هم بنشینند و دست های یکدیگر را گرفته و هر یک دیگری را به طرف خود بکشد.
همون ارخالق هست، نیمتنه ای یقه هفت با یراق دوزی و ملیله دوزی که از ترمه و شال دوخته می شد. امروزه نوع ساده تر اون رو بعضی چوپانها استفاده میکنند.
آفتابه ای شبیه آفتابه های معمولی اما کوچکتر که زمستان ها هم آن را جهت آب گرم کنار پایه ی کرسی قرار می دادند.
غروب . مغرب
گیوه ای با زیره ی چرم که چرم آن را با نخ تابیده ی کلفت آج داده، به طوریکه تختی بر روی تخت به وجود می آوردند و پاشنه ی آن را نعل می کوبیدند. آجیده گیو ...
آجان مخفف آجودان یا پلیس
گل گیوه خاک سفید سفتی بود که با خیساندن شبیه کشک می شد و با آن گیوه را پس از شستن سفید می کردند.
آشی که از مقداری خرده برنج پاک نکرده، همراه صدها آشغال و خاک و فضله ی موش و اندکی سبزی شسته نشده و کشک درست می کردند و به آن آش کشک! می گفتند. علت نا ...
نام شمشیر برنزی خمیده موسوم به خُپِش که در عصر فراعنه در مصر رواج زیادی یافت، احتمالا ابداع هیکسوس ها بوده است
درود فرستادن بر پیامبر و اهل بیت گفتن اللهم صل علی محمد و آل محمد . هم به معنی پیروی کردن و هم به معنی توجه کردن. اطاعت کردن. پیوند خوردن و پیوستگی ...
صلو به معنای پیروی است ، و صالی جحیم به معنای دنباله رو جهنم است. همینطور پیوستن. توجه کردن. ملحق شدن.
( کازه، کاشه کاژه ) : نام دخترانه - واژه کُردی و فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) واژه انگلیسی Cache برگرفته شده از فارسی است! همچنین واژه کاز ...
در اصل یک گل دو گل هست که در گویش عامیانه یه قل دو قل گفته میشه. . این بازی با دو نفر و بیشتر اجرا میشه و با پنج ریگ در نانوایی های سنگک سرگرمی پسر ب ...
در اصل یک گل دو گل هست که در گویش عامیانه یه قل دو قل گفته میشه. . این بازی با دو نفر و بیشتر اجرا میشه و با پنج ریگ در نانوایی های سنگک سرگرمی پسر ب ...
وازد کردن یعنی پس زدن چیزی
وا زدن یعنی پس زدن از وازد و وازدن و وازدگی میاد . وازده یعنی دلزده، دلسرد، مایوس، واخورده، مردود، مطرود، منفور
وازد شدن به همان معنی وازده شدن هست یعنی دلزده، دلسرد، مایوس، واخورده، مردود، مطرود، منفور
سیم آخر یعنی وقتی میرفتند قمار سکه زرشان را که میباختند جیبشان را میگشتند و آخرین سکه سیم ( نقره ) را هم به قمار میزدند ! میزدند به سیم آخر !
ولیج و ولیجه هر دو به معنی شخص مورد اعتماد و تکیه گاه و مرجع قابل اطمینان هست
وای بر تو ای بیچاره معادل فارسی رویت سیاه باد
آبق یعنی گریزپا، فراری
ترف در فارسی قاراقورت و در عربی ثروتمند و رفاه معنی میده
جستجو کردن
لوکسورا یعنی باشکوه و پربرکت. اسم شهر تبس قدیم در سرزمین مصر هستش
بش انداختن - بای مکور/ نوعی از قرعه کشیدن است که اطفال در بازی به کار می بندند به این ترتیب که یکباره با هم هرکدام چندین انگشت خود را از پشت سر جلو م ...
همان آپاردی. هستش که آپارتی و هاپارتی هم گفته میشه به معنی زبان دراز و سلیطه و بی حیا میباشد.
همان آپاردی که آپارتی و هاپارتی هم گفته میشه به معنی زبان دراز و سلیطه و بی حیا میباشد.
آپاردی که آپارتی و هاپارتی هم گفته میشهبه معنی زبان دراز و سلیطه و بی حیا میباشد.
تگری زدن با تگری شدن فرق می کنه تگری زدن یعنی بالا آوردن از تهوع.
تگری شدن در مورد آب بکار میره یعنی خیلی سرد و خنک شدن آب.
حرفی که سنگین و ثقیل باشد و حرفی که فهمش سخت باشد.
نان تیموش یا نان توموشی یا تمشی یکی از غذاهای محلی استان هرمزگان و نان محلی بلوچستان است که طعم جذاب و متفاوتی دارد. توموشی را می توان یک نان اصیل ای ...
نان تیموش یا نان توموشی یا تمشی یکی از غذاهای محلی استان هرمزگان و نان محلی بلوچستان است که طعم جذاب و متفاوتی دارد. توموشی را می توان یک نان اصیل ای ...
نان تیموش یا نان توموشی یا تمشی یکی از غذاهای محلی استان هرمزگان و نان محلی بلوچستان است که طعم جذاب و متفاوتی دارد. توموشی را می توان یک نان اصیل ای ...
آزاد کننده ها و تفکیک کننده ها. همان مفکاة است.
جدا کننده ها و تفکیک کننده ها. با کاف مشدد.
جدا کننده و تفکیک کننده. به بعضی ابزار آلات مفکاک میگن چون جدا کننده هستند.
آزاد شده و رها شده ( به شتر از شیر گرفته شده هم گفته میشه چون از شیر خوارگی آزاد شده )
باز شده و رها شده
کاژه یعنی جان پناه و پایگاه ایمن
خلموک یعنی چیزی که به چشم نمیاد بخاطر فراوانیش و سهل الوصول بودن
کلمه "تافتون" در زبان فارسی به معنای نان . نوعی نان گرد و مسطح و نازک است که معمولاً در تنور پخته می شود
نوعی نان که در تنور بر روی سنگ ریزه پخته می شود.
سگریک که سجریک هم گفته میشه دهی از دهستان چالدران سیه چشمه شهرستان ماکو است.
سگرو یعنی مردم آزار
سگرمه یعنی اخم و چین و چروک به صورت انداختن
سگر یعنی جوجه تیغی و خارپشت
به معنی چشم زاغ
زقاق یعنی کوچه ی تنگ و باریک. این کلمه عربی هستش.
پیاپی و مکرر
آن که زیاد نق می زند و بهانه می گیرد.
پول تقلبی
کنگره
گلیمی است کوچک
گلیم
زیل یعنی پاره پاره کردن . جدا گردانیدن . دور کردن از جایی
اشاره به تنگی جا. در اتوبوس زورتپان شدیم. یعنی افراد زیادی در اتوبوس جا داده شدند
در گویش عامیانه چیزی را به زور در جایی فروبردن
چیزی را به زور در جایی فروبردن
پارچه ای که تارهای زر در آن به کار برده باشند؛ پارچۀ زردوزی شده؛ زربفت؛ زری.
مارموز یعنی میمون و بوزینه که در گویش عامیانه بجای توهین گفته میشه
کلمه "شومبول" به معنای �خاصیت شوم و بدی� یا �چیز یا موجودی که بدی و شوم بودن را به یاد می آورد� است. ولی در گویش عامیانه به آلت پسر بچه هم گفته میشه.
تور ابریشمی که زنان گیسوان خود را در آن میگذارند
آشفته و بلبشو
بی نظم و بی قانون
شیری در موتورهای توربین گازی که خروج هوا را ممکن می سازد
( در قدیم ) شیر افکن ، شکار کننده و افکنده شیر و ( به مجاز ) بسیار شجاع و قدرتمند
پدید آورنده ی گل
گیاهست از گل راعیان از علفی کوتاه تا درختچه ای بلند با گل های غالباً زرد که حدود ۴۰۰ گونه دارد و تقریباً در همۀ نواحی به جز نواحی قطبی و گرمسیری یافت ...
شنا و شناگری
شینا و شیناب هر دو به معنی شنا و آبورزیست
چیزی یا کسی یا وضعیتی که در عین سادگی بیش از حد مسخره هم باشه .
شغا و شگا یعنی ترکش و تیر دان
شگا و شغا یعنی ترکش و تیر دان
خجستگی و خوش شانسی
اهریمن و چیزی که پیاپی ظاهر و مخفی میشود
خنا یعنی آفات
جمع خنزیر به معنی خوکها و گرازها
سمساری که اجناس بنجل بفروشد
اجناس بی ارزش و بنجل
خوک و گراز که خوک وحشی است
خنزر یعنی بنجل و بی ارزش. خنزر پنزر هم گفته میشه
خنز یعنی بوی گوشت فاسد
سپاس کلمه ی ایرانیست و یادگار زرتشت، که همواره می گفت؛ سه چیز را پاس بدارید. . . پندار نیک "پاس یک" گفتار نیک "پاس دو " کردار نیک "پاس سه" "سه پاس ...
سرخ رنگ و قرمز رنگ
شادی کردن
شاد و خوشحال کردن
شادمانان و سرمستان
شاد و مسرور
شنگ به معنی شوخ و شیرین رفتار
شنگ به معنی شوخ و شیرین رفتار
پاسبان و نگهبان
پیمانی و وابسته به عهد
پیمانها جمع شرط
شهد و عسل
بدجنس و نابکار
سخن بیهوده و یاوه
شاهرگ و شاهراه از ریشه شری به معنی راه و جاده
شری به معنی فروختن در مقابل بیع به معنی خریدن ضمنا شری به معنی راه و جاده نیز هست.
پیمان و عهد بستن
پیش بها و پیش پرداخت
بیع به معنی خرید. در مقابل شری به معنی فروش ضمنا بیع به معنی گرفتن نیز هست. ریشه ی بیعت و بیعانه هستش.
گند زدن
اشتباه و خطا کردن. گاف دادن
خطا و اشتباه
اعصاب خورد
خانه ملت و مجلس شورا . معادل اتاق فکر
چاره اندیشی
چاره اندیش
مصلحت اندیش
نیک اندیشی و خیر خواهی
خیر خواه و نیک اندیش
نیک اندیش و نیک خواه
بد اندیش و بد خواه
اندیشنده و فکر کننده
فکر شده و اندیشیده شده
اندیشه کردن و فکر کردن
فکر و اندیشه
لَفّ و نَشر ( به معنای پیچیدن و پراکندن )
عطوفت و مهربانی
نام شاعر/ محمود درویش ( متولّد 1941 میلادی ) است . محمود درویش در یکی از دهکده های فلسطین اشغالی به دنیا آمد در شش سالگی به دلیل هجوم اشغالگران اسرائ ...
لف ، در لغت یعنی پیچیدن و تا کردن و نشر درلغت یعنی گستردن و بازکردن
نام شاعر/ جبرا سراینده ی شعر � در بیابان های تبعید � در سال 1926 میلادی در ناصره دیده به جهان گشود تحصیلات مقدّماتی را در فلسطین و دوره های عالی را د ...
جشنی ملی در سوریه که هنوز رواج دارد.
سبیل کلفت
نفله شدن و سوخت شدن
بد اخلاق و پرخاشگر
در زبان فارسی به معنای نوعی بست یا قفلی کوچک برای محکم کردن کمربند و یا اشیاء دیگر است.
بن در عربی به دو شکل جمع بسته میشه. ابنا به معنی فرزندان و پسران بنان به معنی انگشتان و سرانگشتان در قرآن هم داریم ( کلّ بنان )
انگشتان
متناقض نما
بیجان و نحیف و مردنی
سرسبزی و طراوت و شادابی
سرمای شدید و سوزناک این کلمه یکبار در قرآن آمده در سوره دهر
زمج یا زمه یعنی زاج سفید ضمنا به معنی عصبانیت هم بکار میره
زمه همون زمج هستش به معنی زاج سفید.
حیدر عربی و به معنی مکرر پاره کننده و درنده و به همین خاطر به شیر در عربی حیدر میگویند و از القاب مولا علی ( ع ) است.
با جرأت و دلیر. بهادر. صف شکن در جنگ. در هم شکننده و پاره کننده صف دشمن. از القاب مولا علی ( ع )
در کتاب بحارالانوار، روایتی از حضرت علی علیه السلام وجود دارد که می گوید واقعه اصحاب کهف در شهر �افسوس� رخ داده و غار آن هم در نزدیکی این شهر قرار دا ...
سختی و دشواری کشیدن
سختی کشیدن
سختی و دشواری
دشوار . سخت. مشکل
هرّا یعنی صدا و غوغا
ابتدا و آغاز راه
ابتدای کار و نظر
بادی امر یعنی ابتدای کار
آغاز و ابتدا
درماندگی و عجز
نام دیگر این کوه ینایرداغ در ترکیه است که یک غار قدیمی در آن قرار دارد و بسیاری معتقدند که این همان غاری اصحاب کهف است.
ینایرداغ کوهی در ترکیه است که یک غار قدیمی در آن قرار دارد و بسیاری معتقدند که این همان غاری اصحاب کهف است ( توضیح: نام دیگر ش کوه اسحاق است )
بدبختی و شور بختی
مزاحم وقت کسی شدن
مزاحم و دردسر دادن
تنگی و سختی و کم وسعت
محدود بودن وقت. کمبود وقت
نقاب و روبند
اکنون . فعلا. فورا
علّاف یعنی علف فروش کنایه از کار بی حاصل ( توضیح: در گذشته کم در آمد ترین کارها در مقایسه با هیزم فروشی . خارکنی بوده و علاف نماد ول معطلی بوده )
فرو افتادن و پست شدن
شکست خورده
ذوق و طبع و ابتکار
دهانه ی تیر
بز طلیقه، بلا گردان یا سپر بلا و در اصطلاح چوب خور دیگران ( توضیح: به بزی گفته می شد که یهودیان در گذشته در یکی از مراسم خود برمی گزیدند و خاخام بزرگ ...
درمانده و وامانده
توجه کردن
زمان و هنگام
اول هر چیزی
زُفت یعنی بی ارزش
درشت و خشن
بزرگ و فربه
اصرار کننده و سمج
اصرار کردن و سماجت
مدیون و بدهکار
آشکار و روشن
مسلم و قطعی
بدکاری و عیاشی
تدارکات و ملزومات
کالا و مال
فرمانروا
پوطیفار اسمی عبری و همسر زلیخا
طعم و مزه
محکم و استوار
دستاورد
بلبل و هزارآوا
پراکندگی
پرستاری و نگهداری
سختی و آزار
گوشه نشینی و خانه نشینی
ماهر و کار آزموده
یعنی این راه رو من قبلا رفتم و تجربه کردم
مرتب و آراسته
کنایه از وارونگی اوضاع
ابروی پر مو و شلوغ که زشت نما باشد.
به رنگ و رو و شاداب شدن چهره
خبّاط کسی که زیاد گیج و سردرگم و خطاکار است.
دلتنگی و بی قراری
آسودگی خاطر
جدایی و دوری
دیرینه و کهنه
تساهل و تسامح به معنی سهل و آسان گرفتن
بخشش و بزرگواری
محجور یعنی بازداشته شده
مذمت شده و نکوهیده و ناپسند
پوشش و محفظه
گدوک یا گدیک گذرگاه بین دو کوه است مانند کوه آقاگدوک در بخش قاهان خلجستان.
گدیک و گدوک هر دو به معنی گردنه و گذرگاهی است که بین دو کوه واقع شده باشد.
آرام گرفتن ، آرامش و اطمینان داشتن
خصوصا. به ویژه
پا فشاری کردن
سرایت کننده، واگیر دار
گفتگو، گفتار، سخن
بر خلاف میل
خطا گیری معنی مناسبی هستش
تسویه یعنی مساوی کردن و متعادل کردن. ریشه ی این کلمه عربی و در قرآن آمده
دپ شدن مخفف دپرس شدن و افسردگی و دپ کردن مخفف دپو کردن و انبار کردن کالاست.
جوز در اصل بمعنی گردو است ولی در رپ از جوز بمعنی چت و توهم و جوزی کنایه از آدم توهمی است. جوز زدن یعنی توهم زدن و اوسکول شدن در اثر استفاده از بعضی ...
عَشَقِه را با نام های �پاپیتال�، �پیچک انگلیسی� و �داردوست� و همینطور سسک و سزک و سزنه� نیز می شناسند. این گیاه با ساقه های نرم و بالارونده، برگ هایی ...
کرم خراط کرمی است که از داخل درخت با جویدن چوب درخت تونل میزد و تخم ریزی کرده و با خشکاندن درخت به سراغ درختهای دیگر میرود و در زمستان و سرما در دل خ ...
پیستولت وسیله ایست برای پاشیدن رنگ هنگام رنگ کردن ماشین. مبل. کمد. درب و پنجره. خانه و غیره که توسط شلنگی به پمپ باد وصل میشود و به کمک فشار باد رنگ ...
وسیله ایست برای پاشیدن رنگ مشابه و کوچکتر از پیستولت با دقت و ظرافت بیشتر که در رنگ آمیزی مجسمه اغلب کاربرد حیاتی دارد.
آرماتور در مجسمه سازی بخش تقویت شده ی داخل مجسمه است که اغلب از مفتول و حکم استخوان داخل پیکره را دارد و از انهدام و فروفاشی مجسمه در مقابل ضربه جلوگ ...
آدم و آدام هر دو از آدم التراب گرفته شده و به معنی ادامه است. ادامه ی تکامل بشر از خاک. ضمنا آدم لقب و کنیه ی ابوالبشر است نه نام.
خورتاب مخفف خورشید تاب است و در قدیم بعضی مناطق اولین دشتی که صبحگاه مورد تابش خورشید قرار میگرفته و قطعا بالاتر از دشتهای دیگر بوده را خورتاب نامگذا ...
گابره همان گاو ره و مخفف گاواره است به معنی عبور گاه گاو است که در قدیم بسیار پر کاربرد بوده
ترتیل یعنی صحیح خواندن بگونه ای که واضح و قابل فهم باشد.
مدارا یعنی رفتاری میانه رو وقتی مگن با دشمن مدارا کن یعنی بین قهر و آشتی رفتار کن. نه بجنگ و نه تسلیم شو. وقتی میگن با نفس اماره مدارا کن یعنی نه کا ...
آدم هالو و شوت یا گیج/ کهنه پرست و اُمُّل
خروس کلیان یا خروس طوریان پرنده ای وحشی شبیه خروس
هاچ به معنی مناره هستش ولی در گویش عمومی بجای کلمه فنا بکار برده میشه مثلا وقتی میگن مواظب باش به هاچ نره یعنی به فنا نره
در اصل تغییر دهنده ذائقه هست ولی بجای دستاویز و بهانه و آتو ازش استفاده میشه مثلا گفته میشه: مواظب باش گزک دستش ندی چون اون دنبال انتقام گرفتنه.
ولی معانی متفاوت و حتی متضاد دارد مانند ارباب و کارگذار و در عین حال غلام و کارگر همچنین وصی. یار و دوست. ولایت دار
صل یعنی توجه داشتن و پیوند و اتصال خدا و فرشتگان به پیامبر توجه و پیوند دارند پس ای مومنین شما هم به پیامبر توجه و پیوند واتصال داشته باشید
تکیه گاه و معتمد و مرجع