قبه

/qobbe/

مترادف قبه: بارگاه، گنبد

معنی انگلیسی:
canopy, cupola, dome, finial, knot, knob, pommel

لغت نامه دهخدا

( قبة ) قبة. [ ق ُب ْ ب َ ] ( ع اِ ) قبه. برآمدگی هر چیز راگویند. ( برهان ). بنای گرد برآورده چون گنبد. هرچه مثل گنبد سازند، چون قبه سپر. گنبد. ( منتهی الارب ). خرقاهته. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). خرگاه. ( کشاف ). ج ، قُبَب ، قِباب. ( منتهی الارب ). || عربان شاخ حجام را میگویند که بدان حجامت کنند. ( برهان ). || هزارخانه گوسفندان. ( آنندراج ) :
فرو شد به ماهی و بر شد به ماه
بن نیزه و قبه بارگاه.
فردوسی.
هزاران قبه عالی کشیده سر به ابر اندر
که کردی کمترین قبه سپهر برترین دروا.
عمعق بخارایی.

قبة. [ ] ( اِخ ) ابن فیروز اسلمی. والی بلاد جزیره و دیاربکر در زمان خلافت عمربن الخطاب چون عیاض بن غنم فهری با سپاهی مشتمل بر پنج هزار تن از سپاهیان از شام بلاد جزیره ودیار بکر را بتصرف درآورد بحکم خلیفه دوم ، عمر امارت آن دو ولایت به قبةبن فیروز اسلمی باز گذاشت و خودبشام برگشت. ( حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 472 و 473 ).
قبه. [ ق ُب ْ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد. در 55000 گزی شمال باختری مهاباد و 1500گزی باختر شوسه خانه به نقده و کوهستانی ، سردسیر سالم است. 30 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه جلدیان و محصول آن غلات ، توتون و حبوبات ، شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی جاجیم بافی است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

قبه. [ ق ُب ْ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان پایروند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. در 16000 گزی شمال خاوری کرمانشاه و 6000 گزی شمال شوسه کرمانشاه به تهران واقع است. دشت ، سردسیر معتدل است. سکنه آن 20 تن و آب آن از چاه است. محصول آنجا غلات دیمی ، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. عده ای در تابستان برف بشهر حمل مینمایند. راه فرعی به شوسه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

قبه. [ ق ُب ْ ب َ ] ( اِخ ) ( ذوالقبة ) ابن ثعلبه لقب حنظلةبن ثعلبه است. ( منتهی الارب ). بدان جهت که دردشت ذی قار گنبدی بر پا ساخته است. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

بنائی که سقف آن گردوبر آمده باشد، قباب وقبب جمع، قبه خضرائ:کنایه از آسمان، قبه زبرجدی یاقبه مینا
( اسم ) ۱ - بارگاهی که بر فراز آن گنبدی باشد ۲ - سقف برجسته و مدور گبند . یا قبه آب . حباب . یا قبه بادین . حباب یا گرد باد که بشکل قبه نماید . یا قبه پرگل . جام شراب . یا قبه زبر جد ( زبر جدین ) آسمان . یا قبه زربفت . آسمان در شب پر ستاره . یا قبه زرین . ۱ - آفتاب ۲ - عمود صبح . یا قبه ششم . آسمان ششم فلک ششم . یا قبه علیا .فلک . یا قبه گردنده . آسمان . یا قبه مینا . آسمان . یا قبه فلک . معدل النهار فلک نهم عرش . یا قبه وادین . قبه بادین . ۳ - خرگاه جمع : قبب و قباب ۴ - تاول بزرگ جلدی .
ابن فیروز اسلمی والی بلاد جزیره و دیار بکر در زمان خلافت عمر بن الخطاب چون عیاض بن غنم فهری با سپاهی مشتمل بر پنج هزار تن از سپاهیان شام بلاد جزیره و دیار بکر را بتصرف در آورد .

فرهنگ معین

(قُ بَّ ) [ ع . قبة ] (اِ. ) برآمدگی ، بنایی که سقف آن برآمده و گرد باشد. ج . قباب .

فرهنگ عمید

بنایی که سقف آن گرد و برآمده باشد.
* قبهٴ خضرا: [قدیمی، مجاز] آسمان.

واژه نامه بختیاریکا

( قُبِه ) ( صت ) ؛ قوه؛ باتری

دانشنامه عمومی

قوبا یا قبه ( به لاتین: Quba ) شهری در شهرستان قوبا کشور جمهوری آذربایجان است. جمعیت این شهر بر اساس سرشماری سال ۱۹۸۹ میلادی، ۲۰٫۷۹۱ نفر و بر اساس سرشماری سال ۲۰۰۸ میلادی، ۲۲٫۹۰۰ بوده است. [ ۲] [ ۳]
این شهر تا ۱۸۱۳ میلادی از شهرهای ایران بود و توسط قرارداد گلستان برای همیشه جدا شد.
• مسجد جمعه: که در قرن ۱۹ ساخته شده و دارای گنبدی به قطر ۱۶ متر است.
• مسجد سکینه خاتون: که از آجر سرخ ساخته شده است.
• حمام چهور ( جهود ) : که نمای بیرونی لانه زنبوری دارد.
• گور جمعی قبه: که بین ۴۰۰ تا ۶۰۰ جسد یهودیان کوهستان و مسلمان که توسط ارامنه کشته شده اند در آنجاست.
عکس قبهعکس قبهعکس قبهعکس قبهعکس قبهعکس قبه

قبه (استان الجزایر). قبه ( به عربی: القبة ) یک شهرداری در الجزایر است که در استان الجزیره واقع شده است. [ ۱]
عکس قبه (استان الجزایر)عکس قبه (استان الجزایر)

قبه (مصر). حدائق القبه نام شهر و شهرستانی در استان قاهره مصر است.
عکس قبه (مصر)عکس قبه (مصر)عکس قبه (مصر)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

گنبد

مترادف ها

cupola (اسم)
طاق، کلاهک، گنبد، قبه

dome (اسم)
طاق، گنبد، قبه، قلعه گرد

knob (اسم)
دسته، دستگیره، برجستگی، بر امدگی، گره، دکمه، قبه

knop (اسم)
لاوک، غنچه، بر امدگی، دکمه، قبه، قلاب نخ

thole (اسم)
گنبد، قبه، اهرم لوله توپ، چوب یا میله اهرم پارو

knurl (اسم)
دانه، تپه، بر امدگی، گره، کنگره، قبه، الت کنگره سازی

فارسی به عربی

قبة , قبة صغیرة

پیشنهاد کاربران

آق قلا=آق قالا=آق قلعه. . . البته ع جزو حروف عربی است. و نباید در کلمات تورکی بکارببریم. مثل آشیق ( عاشق نه ) کسی که بخاطر عشق ازحد می گذرد. آشیق از فعل آشماق. آشاماق
'گنبد

به برامدگی جلوی زین اسب گویند. . .
گنبد

بپرس