دوال

/davAl/

معنی انگلیسی:
deceit, belt, strip, thong, whip

لغت نامه دهخدا

دوال. [ دَ ] ( اِ ) چرم. ( ناظم الاطباء ). چرم حیوانات. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( برهان ) ( جهانگیری ) ( لغت شوشتر ) :
گر عدوی تو چو روی است چو روی تو بدید
از نهیب تو شود نرم چو مالیده دوال.
فرخی.
پای راست افکار شد چنانکه یک دوال پوست و گوشت بگسست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 516 ). عرب از جوع و ضر حال ایشان به حدی رسد که پوست ودوال بر آتش نهند و بخورند. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 230 ).
آسمان را دوال گاو زمین
از پی شیب تازیانه اوست.
خاقانی.
زنجیر عشق گاه جنون از تف دلم
پیچد به خود چنانکه بر آتش نهی دوال.
ولی دشت بیاضی.
اما طعم آن ناخوش بود و نان آن چون دوال شود. ( فلاحت نامه ).
- دوال از پشت سر کشیدن ؛ کنایه از کمال قوت و زورمندی بود. ( آنندراج ) :
از تو روباه یابد ار پنجه
کشد از پشت شیر شرزه دوال.
ظهوری ( از آنندراج ).
- دوال از تن انسان یا حیوانی برآوردن ؛ کنایه از کشتن و کندن پوست او و تسمه ساختن از آن :
دوالی بنام آن سوار دلیر
برآرد دوال از تن تندشیر.
نظامی.
- دوال از رخ برکشیدن ؛ با ناخن چهره را سخت خراشیدن. ( یادداشت مؤلف ) :
ز سر موی را بست و از بن برید
به ناخن دوال از دو رخ برکشید.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
- دوال برکشیدن یا کشیدن از ( ز ) پشت کسی ؛ تسمه از گرده او کشیدن.( یادداشت مؤلف ) :
دوالی ز پشت عدو بر کشد
کند اسب را زو عنانی دگر.
امیرمعزی.
از زخم من چو طبل ننالم به هیچ روی
ور خود ز پشت من به مثل برکشد دوال.
مجدهمگر.
|| تسمه. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). تاصمه. ( فرهنگ جهانگیری ). اسار. سیر. ( دهار ). قد. قدة. قیش. خدمة. صفاد. کلبة. قدة. طنف. ( منتهی الارب ). مطلق تسمه است که از آن عنان و کمربندو بند رکاب و بند لگام ، ترک بند و غیره سازند. ( یادداشت مؤلف ). تسمه رکاب و غیر آن را گویند. ( برهان ).تسمه چرم که بدان چیزی را بندند. ( غیاث ) ( از ناظم الاطباء ). عنان. دوال لگام که بدان اسب و ستور را بازدارند: عقرب ؛ دوالی است نعل را. دوالی که بدان پاردم ستور با زین بندند: شیب ؛ دوال تازیانه. درکه ؛ دوالی که بدان زه کمان را پیوند کنند. خلصا الشنة؛ دوال دوتاه که بر درزهای مشک نهاده دوخته باشند. اساقة؛ دوال رکاب زین. شرع ؛ دوال نعلین. ( منتهی الارب ). علاقه ؛ دوال شمشیر. ( یادداشت مؤلف ). شسعن ؛ دوال نعل. ( منتهی الارب ). عذبه ؛ دوال تازیانه. ( دهار ). اخراط؛ دوال خریطه در هم افکندن. ( تاج المصادر بیهقی ) طبة؛ دوال دقیق. ( منتهی الارب ). معلاق ؛ دوال رکاب. ( دهار ). حمالة.نجاد؛ دوال شمشیر. ( دهار ). طبابة؛ دوال که درزهای مشک بدان گیرند. قیقب ؛ دوال که هر دو گوشه زین را بدان بندند. قید؛ دوال که سرهای پالان را فراگیرد. شسع؛دوال نعل. ( منتهی الارب ). شسع. شراک ؛ دوال نعلین. ( دهار ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

دوبال، تسمه، تسمه ستبر، تسمه رکاب، تسمه کمر
( اسم ) تسمه ( رکاب کمر و غیره ) . ۲ - تسمه چرمی که بدان طبل و کوس نوازند . ۳ - تازیانه چرمین . ۴ - پوست جانوران چرم . ۵ - حیله مکر . ۶ - کمندهایی که در طرحهای اسلیمی در قالی و پارچه ها و شالها اندازند و آن در اصل نقش پیچ و خم اژدها بوده است .

فرهنگ معین

پا ( ~. ) (ص مر. ) کسی که پاهایش لاغر و دراز مانند دوال باشد.
(دَ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - تسمه . ۲ - تازیانة چرمی . ، بر طبل کسی ~ زدن کنایه از: از شهرت کسی استفاده کردن .

فرهنگ عمید

۱. تسمه.
۲. تسمۀ ستبر.
۳. تسمۀ رکاب.
۴. تسمۀ کمر، کمربند: ز سنگ سپهدار و هنگ سوار / نیامد دوال کمر پایدار (فردوسی: ۱/۳۴۸ ).
۵. تازیانه که از چرم بافته شود.
۶. تسمۀ چرمی که با آن طبل بنوازند.

فرهنگستان زبان و ادب

{sling, rope sling} [حمل ونقل دریایی] ریسمان یا تسمه یا زنجیری که برای بلند کردن بار به دور آن حلقه می شود

واژه نامه بختیاریکا

( دَوال ) بار؛ مرتبه
دِیال

دانشنامه آزاد فارسی

دَوال
تسمه ای از چرم و پوست حیوانات که مصارف متعددی داشته است. از این تسمه عنان، کمربند، تازیانه، بند رکاب و بند لگام تهیه می شده است. مصارف دیگر آن، تسمه ای چرمی برای کوبیدن بر طبل و دهل به جای چوب، و وسیله ای برای بستن زین بان، محل نگهداری سلاح ها، به اسب بوده است. با توجه به نوع مصرف دوال اسم آن فرق داشته، مثلاً دوال کمر که به جای کمربند به کار می رفته و پهلوانان به کمر می بستند، دوال رکیب که بند رکاب و زین است، بند دوال که بند کمربند است، دوال نعلین که بند چرمی کفش است و جار دوال که تازیانه مانندی بوده برای راندن خر.

جدول کلمات

تسمه

پیشنهاد کاربران

تسمه ، شلاق، تازیانه ، چرم
اسلینگ در بین عوام صورت فنگلیش شده دوال در فارسی است. دوال ریسمان یا تسمه یا زنجیری است که برای بلند کردن بار به دور آن حلقه می شود.
از دوال به منظور ایمنی کار و ورزش در ارتفاع، حمل و بلند کردن بارهای سنگین توسط جرثقیل نیز استفاده میشود.
دوالدوالدوالدوال
دوال به معنای چرم و پوست معنی میده
یک دوال به معنای یک لایه
فتراک
دوال به معنای چرم و پوست است.
یک دوال، ، به معنای:یک لایه یا یک پاره است.
دوال: در پهلوی در همین ریخت بکار رفته است . در زبان ترکی با دَری به معنی پوست سنجیدنی است . در ترکی آذربایجانی Dovel گفته می شود
( ( یکایک ، همین گُردِ کهتر به سال
ز سر تا به پایش کشیدی دوال ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 290. )

- تسمه
- ریسمان
فتراک: تسمه و دَوالی که از پس و پیش زین اسب می آویزند - ترک بند
چرم و پوست
دوال پایی کردن : ظاهراً اصطلاح کشتی گیری است مانند سگک انداختن و پیچیدن پای و به معنی کنایی زیرکی و رندی کردن به کار رفته است .
گفت بر شو دوال سائی کن
یکی امشب دوال پائی کن
دوال سائی کردن :بالکنایه بالا رفتن ( از نردبان دوالی بالا رفتن )
...
[مشاهده متن کامل]

( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 557 )

به" دوال پا "در زبان آذری" قئیش پاچا " گفته می شود .
"قئیش پاچا ها" یا همان "دوال پا ها " در افسانه ها موجوداتی بودند چون خودشان نمی توانستند راه بروند لذا خود را در چهره و شمایل پیر مردها در می آوردند و در کنار رودخانه و گذرگاه های آب آنجا ها که مردم از رودخانه عبور می کردند می نشستند و از رهگذران درخواست می کردند به آنها کمک کنند تا از رودخانه عبور کنند. مردم بی خبر هم آنها را بردوش می گرفتند تا از رودخانه عبور دهند آنگاه دوال پا از فرصت استفاده کرده پاهای خود را برگردن او می پیچید و از میزبان بیچاره سواری گرفته و مدت ها پایین نمی آمد.
...
[مشاهده متن کامل]

یک دوال:::::یک لایه . . . . یک پاره. . . .
در گویش بختیاری تسمه چرمی که دور کمر می بندند ( کمربند ) دراشعار شاهنامه فردوسی نیز میباشد.
به کشتی گرفتن نهادند سر/ گرفتند هر دو دوال کمر
در گویش بختیاری واژه دوال به معنی تسمه چرمی که دور کمر می بندند ( کمربند ) که این در اشعارشاهنامه فردوسی نیز آمده است که در مصرع شعر میگویدگرفتند هردو دوال کمر ، به کُشتی گرفتندنهادند سر
دَوال : تسمه ، تسمه¬ی ستبر ، تسمه¬ی رکاب ، تازیانه که از چرم بافته شود ، تسمه¬ی چرنی که با آن طبل بزنند . ( فرهنگ عمید )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس